همه خواستهها زمان دارند
هدفهای بزرگ مانند دويدن هستند
برای رسیدن به هدفهای بزرگ
باید تلاشهای کوچک را جدی گرفت
برای دويدن ابتدا بايد راه رفت
سپس قدمها را تند كرد
و بعد دويدن را رقم زد
دويدن ناگهانی و بدون مقدمه
هر كس را از نفس میاندازد
آرام آرام پیش روید
تا مدارتان تغییر کند
از هر مرحله لذت ببرید
و هماهنگ با خلقت هستی باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
️حاتم طایی، هیچگاه اسمشو
روی درخت یا سنگی حکاکی نکرد،
️او حتی با هیچ قلم، مرکب و رنگی
اسمشو روی در و دیوار کسی ننوشت؛
️ولی در کمال تعجب،
نامش دنیا رو پر کرده!!
با جوهره محبت
نامت را بر دلها بنگار،
بگذار نیکویی،
نامت را زنده نگهدارد...
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو را میطلبد، دیده تو را میجوید
#صائب_تبریزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍#گاندی قشنگ میگه :
اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای
کسانی که حرف نا حق میزنند دست نزن.
کاری که خیلی از ما رعایت نمیکنیم.
✍#ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است،
نه به خاطر وجود آدمهای بد،
بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب.
✍#گرگ همیشه گرگ می زاید
گوسفند همیشه گوسفند.
تنها فقط انسان است
که گاهی گرگ می زاید
و گاهی گوسفند.
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:
مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!!!!
🌺 پیامبر مهربانیها (ص):
تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و غم دنیا رها کنید.
♦️چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش دنیا باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مىکند و فقر را پيش چشم او قرار مى دهد!
♦️و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش آخرت باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند. .
📚( كنز العمّال: ح ۶۰۷)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی خانه ای گرم است
یعنی خورشیدی در آسمان
آن خانه میدرخشد
وآن خورشید برمدار انگشتان
زنی می چرخد،
اصلا زن خودِ خورشید است
وقتی خانه ای روشن است
یعنی در آسمان آن خانه ماه
روشن است و بر مدار
روشنایی چشم مردی میچرخد
این یعنی مرد خود مهتاب است
زن ومرد دوخط موازی اند
که درهیچ نقطه ای همدیگر
راقطع نخواهند کرد
این یعنی جاده ی طولانی زندگی
که پایانش فقط مرگ است...
وقتی پشت مردی گرم این خورشید باشد
وپشت تمام تاریکیها ی یک زن
چنین روشنایی باشد
زندگی در گروِ خوبیها بر مدار خوشبختی میچرخد
🍃🌸💞🍃🌸💞🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈هر مردی احتیاج به چهار زن دارد!!
✨اولین زن مادر اوست!
زنی که با مهربانی او را بزرگ میکند
و به او راه رفتن را یاد میدهد
با عشق به او حرف زدن و راه
درست زندگی را نشان میدهد!
✨زن دوم خواهر اوست!
که با او غیرت را یاد میگیرد
و همبازی شدن را!
✨زن سوم همسر اوست!
کسی که عشق را با او تجربه میکند؛
همراه شدن و یکی شدن!
✨اما آخرین زن و از همه مهمتر؛
دختر اوست!
که دنیا را با او تجربه میکند!
💞💞 فال حافظ 💞💞
💞 ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم میدهم که هر چه صلاح و مصلحت میبینی برایم آشکار و آرزوی مرا براورده سازی 💞
💞 لطفا نیت کنید و سپس یکی از قلبهای زیر را لمس کنید 💞
💗💗 💗💗
💗💗💗 💗💗💗
💗💗💗💗💗💗💗
💗💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗
💗
خدایا به مـن در زندگے آرامـش عطا فرما💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر با خدا حرف میزنی؟
چقدر با خدا دردودل میکنی؟
یه وقتایی
دلت باید با خدا خلوت کنه
وقتایی که خسته ای و کم آوردی
باید به خدا از ته دل بگی:
خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم
بگذار که خدا ،خدایی کند
باورش کن که قدرت مطلق است
به خدا بگو:
برایم خدایی کن
خودت درستش کن
و به روح و جسمم آرامش بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
یه راه برات بسته میشه
یه راه بهتر باز میشه
نگران نباش!
" آدرنالین در دل طبیعت😍
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
سه راه حل برای هر مشکلى وجود دارد:
بپذیرش، تغییـرش بده، رهایش کن...
اگر نمیتونی بپذیری، تغییرش بده،
اگـر نمیتونی تغییرش بدی، رهایش کن.
♡჻ᭂ࿐✰☕️⛱
#پیام_سلامتی
✅داروی ضد افسردگی میخواهید؟
👈 عسل بخورید!🍯
🍯سلولهای عصبی را از گرفتگی نجات میدهد
خوردن 1 قاشق عسل در روز علاوه بر کاهش کلسترول بد خون، باعث آرامش اعصاب میشود..
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود
📚 داستان کوتاه
دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد…
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
آهنگ { دلی در آتش }
با صدای: علیرضا افتخاری
چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم
که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم
به بادم دادی و شادی بیا ای شب تماشا کن
که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم
شرارانگیز و طوفانی،هواییدر منافتادهست
که همچون حلقهی آتش درین گرداب میگردم
بهشوقلعل جانبخشیکه درمانجهان بااوست
چه طوفان میکند این موجخون درجان پردردم
وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
چه نامردم اگر زین راه خون آلود برگردم
در آن شبهای طوفانی که عالم زیرورو میشد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
بر آری ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بد خواهان
دلی در آتش افکندم، سیاووشی بر آوردم
چراغدیده روشنکنکه منچون سایهشب تاروز
ز خاکستر نشین سینه آتش وام می کردم
آهنگ { عشق نهان }
با صدای: محمد اصفهانی
دل بردی از من به یغما
ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست
از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد
دل زار وتن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد
از بار غم پیکر من
می سوزم از اشتیاقت
در آتشم از فراقت
کانون من سینه من
سودای من آذر من
بار غم عشق او را
گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشیدن
این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد
آیینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد
عشق تو خاکستر من
آهنگ { دوش دوش }
با صدای: محمدرضا شجریان
دوش دوش دوش که آن مه لقا
خوش ادا، با صفا، با وفا
از برم آمد و بنشست
[خدا] برده دین و دلم از دست
باز، باز، باز، مرا سوی خود
می کشد، می برد، می زند
با دو چشم، با دو چشم مست
[خدا] ابرویش، ابرویش پیوست
آتش اندر دلم بر زد [جانم ای دل]
زان رخ همچو آذر زد [جانم ای دل]
سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم
کشته عشقت منم، [ای صنم] بد مکن
بیش از این، ظلم بیحد مکن
[جانم] بیش از این، ظلم بیحد مکن
[دوش، دوش،] دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا
آبلهگون شد، دو چشم من ز ثریا
[تند، تند،] تند و غضبناک، سخت و سرکش و توسن
از در مجلس درآمد آن بت رعنا
روی سپیدش، برابر مه گردون
موی سیاهش، پسر عم شب یلدا
لعبت شیرین، ترش رو گر که ننشیند
مدعیانش طمع برند که حلوا
🔴ارزش تا آخر خوندن و داره...
پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
زیباترین منش انسان راستگویی است!