حکایت شیر و موش
از سید اشرفالدین گیلانی(نسیم شمال)
برون آمد ز زیر پنجهی شیر
ز سوراخی برون، یک موش چون تیر
اگر چه شیر جوشید و خروشید
ولی از قتل موشک، چشم پوشید
چو آن روز، این عمل انجام افتاد
همان شب، شیر نر، در دام افتاد
به دام افتاد شیر و داد میزد
گهی زور و گهی فریاد میزد
ز زور و نعره بهر شیر دشتی
خلاصی ذرهای ممکن نگشتی
بیامد موش، حال شیر را دید
به دندان، حلقههای دام جایید
چو یک حلقه ز دام شیر بُگسیخت
رهایی یافت فوراً شیر، بُگریخت
ببین نیکی در این عالم، چهها کرد
که موشی، نرّه شیری را رها کرد
ببین شیر قویچنگ و هنرمند
ز نیکی چون رهایی یافت از بند
تفکر کن تو هم گر اهل هوشی
که شیری میشود محتاج موشی
کلیات جاودانه نسیم شمال، سید اشرفالدین گیلانی، ص ۸۰۲.
#نسیم_شمال
#اشرفالدین_گیلانی
#حکایت_شیر_و_موش