زهرای❤️ علی خوب میشود؟!
بیشتر از دو ماه است که حضرت فاطمهی زهرا(س) در بستر افتاده است.
همه میدانند مادر این خانه بیمار است اما نمیدانم چه شده که امروز بلند شده و هرچند دست به پهلو،مثل آن روزهای قبل مشغول کار خانه شده.
هرچه که هست برای بچهها روز خوبی است. خانه دوباره روح گرفته و مادر هرچند که رنگ به روی ماه کبودش ندارد اما از نانی که بعد از مدتها دست به کار پختنش شده بوی امید به مشام میرسد. بچهها خیلی وقت است که دستپخت مادر را نچشیدهاند...
مادر رمق ندارد ولی تصمیم گرفته بچهها را استحمام کند...
و موی دخترکانش را برای بار آخر هم که شده شانه بزند.
انگشتهای مادر لابهلای گیسوان زینب(س) حرکت میکند و دل او را به شادی چنگ میزند. شاید در دل خودش فکر میکند که دعایش مستجاب شده و مادر دوباره سرپا شده.
لبخند بعد از مدتها دوباره به لب بچهها برگشته، حسن(ع) پنج ساله اما دلش آشوب است. حق دارد. او پنج سال بیشتر ندارد ولی صحنههایی از در و دیوار را دیده که نمیتواند باور کند این شادی برقرار بماند...
زوجالبتول، سایهی سر زهرا(ع)، علیّ مرتضی(ع) وارد خانه میشود.
عطر خوش نان فضای خانه را پر کرده است. بوی دستپخت فاطمه به مشام میرسد. بویی که مولا را به یاد روزهای خوشی میاندازد که رسول خدا(ص) هنوز زنده بود. همان روزها که همسر نازنینش تا میفهمید او وارد خانه شده از جلوی دستاس بلند میشد، جلوی #آینه میایستاد و به احترام ورود "علیجانش" چهرهی زیباتر از ماهش را برای او میآراست.❤️💔
خدایا! یعنی میشود آن روزها یک بار دیگر تکرار شود؟
مولا با همین فکرها و با کوهی از اندوه، #در خانه را از پشت میبندد، از حیاط میگذرد و وارد اتاق میشود.
...........
گفتم در...
بگذریم...
هرچند گذشتنی نیست...
...........
دو ماه است که زهرا جانِ علی دست به دیوار میگیرد، ۱۸ سال بیشتر ندارد ولی قدش خمیده شده. همهی اینها یک طرف، اینکه چرا او دو ماه تمام است که به مولا تمام رخ نگاه نمیکند یک طرف.
اینها برای مرد آزادهای که دنیا را از یک لنگه کفش پاره بیارزشتر یافته، غصههای بزرگی است. این #درد را علی(ع) به چه کسی بگوید؟!
یعنی میشود زهرای علی خوب شود؟!...
#فاطمیه