eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
82 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
12.8هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
آهسته باید زندگی را چشید، آهسته باید آن را نوشید... زندگی را نمی توان لاجرعه سرکشید، زندگی را نمی توان بی درنگ بلعید... مزه اش از دست می رود، طعمش گم می شود.، نجویده می ماند روی معده شبانه روز... بسیاری دردها که ما داریم، دردِ نجویده بلعیدنِ زندگی است. دردِ مزه نکردن ثانیه ها و سال هاست…
کاش یه مغازه بود آدم میرفت داخلش و میگفت بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام... ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ آقا! این "آرامشا" لحظه ای چند؟ این"بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟ ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟ ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟! این "شادیا" دوام دارن؟! کاش یه جایی بود میشد بری و بگی آقا یه "زندگی" میخوام بی زحمت جنس خوبش... کاااش... 🌱🌱
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!
آدمها ... گاهی در زندگی‌ات می مانند! گاهی در خاطره ات... آن‌ها که در زندگی‌ات می‌مانند؛ همسفر می‌شوند... آن‌ها که در خاطرت می‌مانند، کوله پشتی تمام تجربیاتت برای سفر می‌شوند... گاهی تلخ گاهی شیرین گاهی با یادشان لبخند می‌زنی گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می‌دارد... اما تو لبخند بزن به تلخ‌ترین خاطره هایت حتی... بگذار همسفر زندگی‌ات بداند هر چه بود؛ هر چه گذشت تو را محکمتر از همیشه و هر روز برای کنار او قدم برداشتن ساخته است... آدمها می‌آیند و این آمدن باید رخ بدهد تا تو بدانی آمدن را همه بلدند ...! این ماندن است که هنر می‌خواهد...
🍀 خدا آدم‌های معمولی را جور دیگری دوست دارد، بلد است چطور آنها را خوشحال کند... 🌸 مثلا برایشان نعنا آفرید، یا همین مرزه، برایشان ته ته دوست داشتنش ریحان بنفش آفرید... 🍀 اصلا خدا آنقدر دوستشان داشت که می‌دانست عاشق چای می شوند، می‌دانست چایشان را هِل بیندازد یا دارچین... 🌸 خدا هِل را که توی چای انداخت، فکر کاشتن شمعدانی به سر مهربانش زد... 🍀 آنوقت گرامافون را درست کرد و صدای بنان را انداخت روی صفحه و نوار کاست را ساخت تا شجریان به خانه‌ی آدم‌های معمولی هم برود... 🌸 خدا یک مشت آب بزرگ ریخت روی زمین اسمش را گذاشت دریا، ساحلش را داد به آدم های معمولی ... 🍀 خدا آدم‌های معمولی را آفرید تا دنیا خیلی ساده و معمولی، زیبا شود تا شب اگر سرش را خواست بگذارد و بخوابد یک آدم معمولی باشد که به او بالش تعارف کند. ✍ ملیحه ترکمن زاده
. در جیب‌هایت یک مُشت امید بریز از چوب لباس چند رویا بردار روی گلدانِ زندگی‌ات آبی بپاش و کفش همّت بپوش! باقی درست خواهد شد؛ خدا هست، خورشید هست، امید هست. 🌱🌸
برای کفشی که همیشه پایت را می زند فرقی نمی کند تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه... هر مسیری را با او هم قدم شوی باز هم دست آخر به تاول های پایت می رسی... آدم‌ها هم به کفش‌ها بی شباهت نیستند آدمی که همیشه آزارت می دهد هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را تحمل کردی تا با او هم قدم باشی...
در زندگی هر کس باید یک نفر باشد؛ مرد و زن بودنش مهم نیست، فقط باید یک نفر باشد... یک آدم، یک دوست، یک همدم، یک رفیق... یک نفر که جویای حالت باشد، نگرانت باشد، تو را بهتر از خودت بشناسد... یک نفر که شماره اش را بگیری و بگویی حالم بد است... شنیدن همین یک جمله کافیست تا کار و زندگی اش را تعطیل کند و خودش را به تو برساند... آخر خوشبختی است یک نفر در زندگیت باشد، که تنها نباشی... 👌🌹
گاهی برای رها شدن از زخم‌های زندگی باید بخشید و گذشت ... می‌دانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم، سخت ترین کار دنیاست؛ ولی تا زمانی که هر صبح چشمان خود را با کینه باز کنیم؛ و آدم‌های خاطرات تلخ را زنده نگه داریم؛ و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم؛ رنگ آرامش را نخواهیم دید... گاه چشم ها را باید بست باید بخشید و گذشت...
دنیا مانند یک زمین بازی است. می شود با سرسره، تاب و چرخ و فلکش بازی کنی و با بچه ها بگویی و بخندی... می شود هم قهر کنی و کنجی با حسرت و ماتم، شادی دیگران را نگاه کنی... می شود از همان ابتدا سرِ جنگ برداری؛ نه بازی کنی، نه لذت ببری... دنیا دقیقاً همین است؛ تلاش برای زیاد داشتن و لذت نبردن، بیهوده است... تلاش برای راضی کردن همه، بیهوده است... بلند شو، تا هنوز  جانی و توانی داری، از پله ها بالا برو، تاب بخور ، بچرخ، دیوانه باش و لذت ببر...
می‌خواهم بازگردم به انشای علم بهتر است یا ثروت به بازی نور و آینه قایق و موشڪ ڪاغذی... به املای نوشته شده با مداد دو سر تراشیده در یڪ دفتر ڪاهی و خودڪار قرمزی ڪه دور غلط‌هایمان دایره می‌ڪشید... می‌خواهم بازگردم آن‌جاڪه آب سماورش همیشه در غلیان بود و عشق در دل یڪ استڪان چای هم دیده می‌شد... 🥺🌺 ✍ الهه جوانمردی
❄️☃️❄️ یادِ آن روزها بخیر کرسی‌های آتشی... چراغهای نفتی... هرچند امکانات کم بود اما گرم‌تر بودیم زمستان ها برف تا کمر می‌بارید اما شادتر بودیم حالا پکیج و شومینه هست همه چیز مدرن شده اما انصافاً … چقدرسردمان است...