#ضرب_المثل📜
💎بند را آب برد
(همه سرمایه را از دست داد)
🔹️در گذشته کشاورزان برای آبیاری زمینهای
خود، بر روی رودخانهها به وسیله سنگ و
چوب آببند میساختند، تا آب نهر و رودخانه
به سمت زمینهای زراعیشان هدایت شود.
🔸️کشاورزان سعی میکردند تا جایی که
امکان دارد آببندها را محکم و مقاوم بسازند.
در صورتی که آببند مقاوم نبود، در جریان
رودخانه کشیده میشد و آب آن را با خود
میبرد.🌊
🔹️در نتیجه آب رودخانه از طریق کانالهای
تعبیه شده به سمت زمینهای زراعی
نمیرفت و محصول و مزرعه آسیب میدید.🍁
🔸️در چنین شرایطی کشاورزان برای
نشاندادن ناراحتی خود از بیدقتی
پیشآمده، به اصطلاح میگفتند: بند را آب
دادند، یعنی بند را به دست آب سپردند.
💡ضربالمثل «بند را آب دادن» هم در حال
حاضر زمانی به کار میرود که یک نفر با وجود
تمام تاکیدات و اصرارهای طرف مقابل مبنی
بر پنهان نگه داشتن یک موضوع و یک راز، از
روی بیدقتی و بیتوجهی آن راز را فاش
میکند. در این صورت میگویند:
«فلانی بند را آب داد».
🔻بز حاضر دزد حاضر
🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐
سارقی بزی دزدیده بود.
کسی او را نصیحت می کرد و او را از عواقب دزدی برحذر می داشت که: «در روز قیامت باید حساب و کتاب پس بدهی. در آن روز بز حاضر می شود و به زبان می آید و علیه تو شهادت می دهد.»
دزد گفت: «من هم فوری همان جا شاخ بز را می گیرم و تحویل صاحبش می دهم؛
دزد حاضر بز حاضر!»
از آن به بعد اگر کسی برای کار اشتباهی که مرتکب می شود،دلیل تراشی کند و اصرار بر انجام آن داشته باشد این مثل حکایت حال او می شود.
🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐
#ضرب_المثل
#حکایت
🔻مهمان روزی خودش را با خودش می آورد
روزی مهمانی به کلبه محقّر مرد صاحب بصیرت وارد شد. آن مرد ، مَقدم او را گرامی داشت و با وجود تنگدستی صمیمانه از وی پذیرایی کرد و آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد و برای او آورد. مهمان با دلی شاد و خرسند از او خداحافظی کرد و رفت ولی همین که قدم از خانه بیرون گذاشت صاحبخانه از پشت مشاهده کرد که مشتی مار و عقرب و رتیل به تن او چسبیدهاند. وحشتزده به دنبال او روان شد. چون اندکی راه پیمودند و به بیابان رسیدند دید که جانوران گزنده همه از بدن او به زمین ریختند و هر یک به گوشهای گریختند و در لابهلای سنگها و بوتههای صحرایی پنهان شدند. دانست که آنچه مهمان با خود برده و در بیابان ریخته درد و بلاهای خانه او بوده است. پس خدا را شکر کرد و به خانه بازگشت.
#ضرب_المثل
#داستان
.
🟢 ضرب المثل های ملل
🔻 ضرب المثل آلمانی : در برابر آن کس که عسل روی زبان دارد ، از کیف پولت محافظت کن.
🔻 ضرب المثل اسپانیولی : دست سیاه را غالباً با دستکش سفید پنهان می دارند.
🔻 ضرب المثل چینی : راستی تنها سکه ایست که همه جا قیمت دارد.
🔻 ضرب المثل هندی : اگر سنگی پرتاب کنی دست خودت درد می گیرد.
🔻 ضرب المثل تازی : عشق هفت ثانیه دوام دارد و هوس هفت دقیقه و اندوه و بیچارگی یک عمر.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
#ضرب_المثل📜
🍃گدا به گدا رحمت به خدا🍃
می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارند و نزدیک است بینشان دعوا شود .
🌵🌼🌵
آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد :
چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگو میکنید ؟
یکی از گداها جواب داد :
چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم .
بگو مگو ما برای همین است .
🌵🌼🌵
آن شخص تا این حرف را از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت :
🎍〰〰〰〰〰〰〰🎍
♤♧ گدا به گدا ، رحمت به خدا ♧♤
💎🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅💎
یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد
پس صد رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند
📜 با یمن عسل هم نمیشه خوردش
در روزی از روزها پادشاهی بداخلاق و تندخو
در روستایی حکم فرمایی میکرد که تمامی
افراد روستا از او هراس داشتند. او به حدی
بداخلاق بود که همه از نزدیک شدن به او
میترسیدند و به همین علت کمتر کسی
پیدا میشد که نزد او برود.👑
روزی پادشاه تصمیم به ازدواج گرفت و به
خاطر اینکه کسی از روستاییان حاضر به
ازدواج با او نبود، پادشاه مجبور شد به دنبال
همسر از شهر باشد. او با خانواده خود به
خواستگاری دختر شهری رفت و به علت اینکه
آنها از اخلاق بد پادشاه خبری نداشتند،
راضی به ازدواج شدند💍👩❤️👨
پادشاه و دختر ازدواج کرده و به روستا آمدند.
دختر که از اخلاق بد پادشاه خبر نداشت، از
ازدواج خود راضی بود تا اینکه پس از چند روز
با بداخلاقیهای او مواجه شد.
با خود گفت: شاید بخاطر درگیریهای ازدواج
بداخلاق شده ولی پس از گذشت چند روز پی
برد که یکی از اخلاقیات همیشگی پادشاه،
بداخلاقی و تندخویی است. پس از گذشت
چند ماه دختر تصمیم گرفت بیرون رفته و
هوایی بخورد🚶♀️
زمانی که کمی از قصرشان دور شد، تمامی
مردم با طعنه به او حرف میزنند. کمی بعد
دختر با بچهای روبرو شد که بسیار از پادشاه
نفرت داشت و هی با خود میگفت: با یک من
عسل هم نمیشه خوردش. زمانی که همسر
پادشاه از او پرسید که ای دختر کوچک راجع
به چه کسی حرف میزنی❓
او گفت: راجع به پادشاه. از آن پس هر زمان
که افراد قصد دارند درمورد فردی بداخلاق
صحبت کنند، از این ضرب المثل استفاده
میکنند.
#ضرب_المثل
#داستان
🔻سگی که از قصاب خانه پاچه بدزدد، نان خودش را بریده است
بیان کننده آن است ،کسی که از کسی نیکی دیده، باید از او سپاسگزار باشد. واگر به جای سپاسگزاری رفتاری ناپسند داشته باشد. خودش را از او محروم ساخته است.
📚شکر از شکر شیرین تر است/ص۳۷
#ضرب_المثل
#پند
.
📚 ضرب المثل "پا را از گلیم خود درازتر کردن"
🖇 معنی و کاربرد:
🔻 یعنی حد و حدود خود را ندانستن و از حد خود تجاوز کردن.
🔻 به کسی می گویند که به حق خود قانع نیست و زیاده از حد می خواهد.
🔻 یعنی بیشتر از کاری که انجام داده از دیگران توقع و انتظار دارد.
🔻 وقتی کسی بیشتر از شأن خود چیزی را درخواست کند این ضرب المثل شامل حال او می گردد.
🖇 داستان:
در یکی از روزها که شاه عباس صفوی از راهی گذر میکرد درویشی را دید که روی گلیم اش دراز کشیده و خوابیده است.
درویش پاهای خود را جمع کرده و به اندازه ی گلیم درآمده بود.
شاه با دیدن درویش دلش سوخت و دستور داد تا یک مشت سکه به او بدهند.
چند دقیقه بعد که شاه از آن جا دور شد درویش اتفاق پیش آمده را با دوستان خود در میان گذاشت.
یکی از درویش ها که سخنان او را شنیده بود به فکر افتاد تا او هم از شاه انعامی بگیرد.
درویش دوم گلیم خود را در راه بازگشت شاه پهن کرد و منتظر ماند؛ پس از مدتی موکب شاه از دور نمایان شد و درویش برای جلب نظر شاه روی پوست دراز کشید و هر یک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد به طوری که نصف بدنش از پوست بیرون زده و روی زمین قرار گرفته بود.
شاه نزدیک شد و با دیدن درویش در آن وضع و حال دستور داد تا تمام قسمت های بدن او که از گلیم بیرون مانده بود را قطع کنند!
یکی از نزدیکان شاه با کنجکاوی از او سوال کرد: شما هنگام رفتن درویشی را دیدید که روی زمین خوابیده بود و به او انعام دادید اما اکنون در راه بازگشت درویش دیگری را دیدید روی زمین خوابیده است و دستور دیگری دادید، چه رازی پشت این کار شماست و علت چیست؟
شاه پاسخ داد: "درویش اولی پایش را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیم اش بیش تر دراز کرده بود."
#ضرب_المثل
آش اینجا لواش انجا کجا برم به از اینجا🤍💭
روزی پسر بیکاری بود که دنبال کار می گشت
اما این پسر خیلی تنبل بود
به مغازه های آهنگری، کفاشی، نانوایی سر زد تا شاگردی کند
اما کارها خیلی به نظرش سخت می آمد
برای همین تصمیم گرفت دزد شود
اما دزدی هم چندان آسان نبود
در یکی از این دزدی ها به دلیل تنبلی گیر افتاد و به زندان افتاد
پسر زندان را بهترین جا برای خودش یافت
چون همه امکانات را در ازای هیچ زحمتی به او می دادند
برای همین وقتی زمان حکمش رو به اتمام بود، افسردگی گرفت و مدام می گفت: اینجا هم آش به من می دهند و کنار آش نان لواش است، جایی بهتر از اینجا پیدا نمی کنم
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند از مکانی که در آن حضور دارند بسیار راضی هستند و قصد ترک آن را ندارند و بیشتر مناسب آدم های تنبل است
در واقع می خواهند بگویند که تمام امکاناتی که برای یک زندگی خوب لازم است را در اختیار دارند و از بودن در اینجا لذت می برند.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل
🍂باهمه بله ، با ما هم بله
🍂بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله)
بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد
🍂روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش
طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند
فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله)
وکیل گفت: "باهمه بله با ما هم بله "
.
📚 ضرب المثل "ماست ها را کیسه کردند"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کنایه از ترسیدن و تسلیم شدن در برابر کسی است.
🔹 یعنی حساب کار دستش آمد و دیگر اشتباهاتش را تکرار نمی کند.
🔸 معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی کار اشتباه یا خلافی می کرده اما بالاخره از روی ترس یا به هر دلیلی تسلیم می شود و دیگر آن کار را تکرار نمی کند.
🖇 داستان ماست مُختارالسلطنه:
میگویند ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحی اصفهان بود و زیر نظر ظلالسلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه میکرد.
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسبالامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.
در آن زمان هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری وجود نداشت.
حکام وقت با اختیارات تام، بر امور و شئون قلمرو حکومتی، از جمله امر خوار و بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات میکردند.
گدایان و بیکارهها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر، ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمیداشتند و به اصطلاح ناخونک میزدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بینظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچهها و خیابانهای تهران میخکوب کردند و بدین وسیله مردم از شر گدایان و بیکارهها خلاص شدند.
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که قیمت ماست در تهران خیلی گران شده و طبقات پایین از این ماده غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق و خورشِ نان آنهاست محروم شدهاند.
مختارالسلطنه اوامری صادر کرد و ماستفروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با لباس مبدل به یکی از دکانهای لبنیاتفروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟»
مختارالسلطنه گفت: «مگر چند جور ماست داریم؟»
ماست فروش جواب داد: «معلوم میشود تازه به تهران آمدهای و نمیدانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم.
الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید میتوانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف میکند میفروشم!
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک سوم ماست و دو سوم آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مصوبه مختارالسلطنه میفروشیم به این جهت ما لبنیاتفروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب دادهایم! حالا از کدام ماست میخواهی؟ این یا آن؟!»
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به ماموران حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو پاچه شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمان اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی خارج شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»
چون سایر لبنیاتفروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه ماستها را داخل کیسه کردند تا آبهایی که داخلش ریخته بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
از آن تاریخ این ضربالمثل در بین مردم رواج یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاحات_فارسی
.
📚 ضرب المثل "رطب خورده منع رطب کِی کند؟"
🖇 معنی و کاربرد:
🔆 یعنی کسی که خودش کاری را انجام
می دهد، نمی تواند دیگران را از انجام آن کار منع کند.
🔆 این ضرب المثل را می توان برای کسانی به کار برد که مردم را موعظه و ارشاد می کنند ولی در عین حال خودشان همان کاری را انجام می دهند که دیگران را از آن منع کرده اند!
دقیقا مثل عالِم بی عمل که مثل زنبورِ بی عسل است؛ چرا که در این صورت نصیحت کردن بی فایده خواهد بود.
🖇 داستان ضرب المثل:
مادری از خرما خوردن های بسیارِ پسرش به ستوه آمده بود. واعظ مشهوری در شهر بود و زن پسرش را نزد او برد.
زن به واعظ گفت: پسرم هرروز خرما می خورد و در این کار بسیار زیاده روی کرده تا جایی که حالش دگرگون و مریض احوال شده است. شما او را پندی دهید تا بلکه از این کار دست بکشد. سخنان من در او اثری نمی گذارد.
واعظ اندکی فکر کرد و سپس گفت: بروید و فردا بیایید مشکلتان را حل می کنم.
مادر با اینکه از رفتار واعظ تعجب کرده بود، پذیرفت. روز بعد که دوباره با پسرش نزد واعظ آمدند، واعظ پسر را کنار خودش نشاند و با لحنی مهربانانه گفت:
پسر عزیزم! سعی کن برای مدتی خرما نخوری چرا که خرمای زیاد به سلامتی تو آسیب می زند و تن لطیف تو را رنجور می سازد. اندکی احوال خود را مراعات کن تا این بیماری، وجود نازنینت را ترک کند و آن وقت می توانی به اندازه متعادلی خرما بخوری.
پسر از لحن مهربانانه واعظ خوشش آمد و گفت: من از امروز تلاشم را می کنم تا دیگر برای مدتی سمت خرما نروم. چقدر شما مهربان هستید! مادر من همه این ها را با داد و فریاد می گوید و من دوست ندارم به حرفش گوش کنم.
سپس از واعظ تشکر کردند. موقع رفتن، مادر از واعظ پرسید: چرا دیروز که آمدیم همین کار را نکردید و قرار را برای امروز گذاشتید؟
واعظ گفت: برای اینکه من دیروز خودم مشغول رطب خوردن بودم!
اگر دیروز پسرت را از آنچه خودم می خوردم منع می کردم، قطعا سخن من در او کارساز نبود. آخر رطب خورده کِی منع رطب کند؟!
پ.ن. این داستان را به نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز آورده اند. اما گویا سند محکمی برای آن نیست.
پ.ن. حین خوندن این داستان به ی نکته ظریفی پی بردم. اینکه با زبان نرم و مهربانانه نصیحت کردن چقدر موثره و داد و فریاد کردن چقدر میتونه کلام حق رو بی اثر نشون بده. 👌🌸
#ضرب_المثل
.
📚 ضرب المثل "برو کشکت را بساب!"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کشک سابیدن کنایه از کار بیهوده کردن و عمر خود را تلف کردن است.
🔹 وقتی این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند، یعنی او را مناسب انجام کار مهم و یا حتی مناسب مشورت دادن نمی دانند.
🔸 پس یعنی اگر او به کار پیش پا افتاده و بی ارزشی همچون کشک ساییدن مشغول شود بهتر است تا مشغولیت در یک امر مهم!
🔹 گاهی هم این ضرب المثل را به کسی می گویند که در کار دیگران دخالت می کند و در هر موضوعی سعی می کند صاحب نظر باشد.
اینجاست که برایش این مَثل را به کار میبرند؛ یعنی این کارها به توربطی ندارد. تو برو به کار خودت مشغول باش.
🖇 داستان:
حکایت کرده اند که مرد کشک سابی بود که برای خودش آرزوهای دور و درازی داشت؛
از این رو نزد شیخ بزرگی که به اهل معنا معروف بود رفت و از او خواست اسم اعظم خدا را به او یاد دهد.
زیرا اگر کسی این اسم را داشته باشد می تواند هرچه را که می خواهد بدست آورد.
شیخ که مرد مذکور را می شناخت و می دانست که اهداف مادی و دنیوی دارد، و از طرفی میدانست که یادگیری اسم اعظم نیاز به ریاضت کشیدن دارد، برای اینکه امتحانش کند ابتدا دستور پخت فرنی خاصی را به او یاد داد و گفت: "فرنی را بپز و بفروش ولی شاگردی برای خودت نگیر و دستور پختش را هم به کسی نگو."
مرد قبول کرد و رفت.
بعد از مدت کوتاهی که از پخت و فروش فرنی هایش می گذشت، کم کم کار و بارش گرفت و مشتریهایش زیاد شدند و سپس برای دکانش شاگرد گرفت و دستور پخت فرنی را به او آموخت.
مدتی گذشت و شاگردش که در پخت فرنی ماهر شده بود، در جای دیگری مشغول به کار شد و چون بین مردم شناخته شده تر از استادش بود، کار و بارش رونق گرفت تا جایی که کار و بار مرد کشک ساب که استاد او بود کساد شد.
مرد کشک ساب ناچار و درمانده به نزد شیخ رفت و از ورشکستگی اش شکایت کرد و دوباره برای بهبود اوضاعش خواستار اسم اعظم شد.
شیخ هم که از ماجرای او خبر داشت گفت: تو راز یک فرنی را نتوانستی نزد خودت حفظ کنی و فاشش کردی آیا می خواهی اسم اعظم را یادت دهم؟!
برو همان کشکت را بساب و خدایت را شکر کن!
#ضرب_المثل
.
📚 ضرب المثل های ملل
🔻 ضرب المثل آلمانی : کسی که در خود آتش ندارد نمی تواند دیگران را گرم کند .
🔻 ضرب المثل اسپانیولی : حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند .
🔻 ضرب المثل فرانسوی : اگر مار را می کشی ، بچه اش را هم بکش .
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
.
📚 ضرب المثل های ملل
🔻 ضرب المثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهرهی خود را می پوشاند .
🔻 ضرب المثل هندی : اگر سنگی پرتاب کنی دست خودت درد می گیرد.
🔻 ضرب المثل تازی (عربی) : کسی که غرور دارد حاضر است گم شود و راه را از دیگران نپرسد.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
.
📚 ضرب المثل "آسیاب باش؛ درشت بگیر و نرم پس بده"
🖇 معنی و کاربرد:
وقتی در دعوایی بخواهیم کسی را وادار کنیم که در مقابل حرفهای درشت و تند و تیز طرف مقابلش، خویشتنداری کند، میگوییم: «آسیاب باش، درشت بگیر و نرم پس بده.»
🖇 داستان:
این مثل داستانی دارد؛
می گویند روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با یاران خودش از کنار آسیایی میگذشت.
ناگهان ایستاد و بدون اینکه حرفی به یارانش بزند، ساعتی به صدای گردش سنگهای آسیا و کار کردن آن، گوش کرد.
پس از آن، رو به اطرافیانش کرد و گفت: «میشنوید؟ میدانید که این آسیاب چه میگوید؟»
اطرافیانش که چیزی جز صدای کار کردن آسیاب نمیشنیدند، با تعجب گفتند: «نه، ما چیز خاصی نمیشنویم.»
ابوسعید گفت: «این آسیاب می گوید که من از شما بهترم، زیرا درشت میستانم و نرم باز میدهم.»
#ضرب_المثل
📚#ضرب_المثل
گدا به گدا رحمت به خدا
میگویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارند و نزدیک است بینشان دعوا شود.
آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد: چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ یکی از گداها جواب داد: چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم. بگو مگو ما برای همین است
آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت: گدا به گدا، رحمت به خدا
یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد، پس صد رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند.
.
📚 ضرب المثل های کشورهای مختلف:
💠 ضرب المثل اسکاتلندی : عصاي کج ، سايه کج مي اندازد.
💠 ضرب المثل هندی : زبانت را نگاه دار تا دوستت را نگاه داري.
💠 ضرب المثل چینی : مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
📚 ضرب المثل های ملل:
🔸 ضرب المثل چینی : هنگامیکه خشم
حرف می زند عقل چهرۀ خود را
میپوشاند
🔸 ضرب المثل هلندی: زنبوري که نيش
ندارد ، عسل نمي سازد.
🔸 ضرب المثل روسی: با مردم مشورت
کن ، ولي خودت تصميم بگير.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
.
📚 #ضرب_المثل
گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 این ضرب المثل نشانه توکل به خدا و اعتماد به او در شرایط سخت است.
🔹 در زمانی که اتفاقی عجیب و ناگواری می افتد اما آسیبی به شخصی نمی رسد معمولا از این ضرب المثل استفاده میکنند.
🖇 داستان:
این ضرب المثل حکایت جالبی دارد که از دل یک نبرد تاریخی بیرون آمده است.
آغامحمدخان قاجار در سال 1173 شمسی فرمان داد تا لشکر ایران به طرف قره باغ حرکت و قلعه «شوشی» را تسخیر کنند.
قلعه شوشی به «شیشه» هم معروف بود و مرکز حکومت قره باغ در آن قرار داشت.
«ابراهیم خلیل خان» رئیس ایل «جوانشیر» و حاکم قلعه شوشی، حاضر به اطاعت از دولت قاجار نبود و در نتیجه آغامحمدخان فرمان داد تا قلعه شوشی را محاصره کنند.
اما پیش از حمله به قلعه، برای آن که از خونریزی و کشتار جلوگیری شود، این بیت شعر را برای ابراهیم خلیل خان حاکم قلعه فرستاد:
ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد
تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار
آبگینه در این بیت به معنای شیشه و آیینه به کار رفته و منظور از «آبگینه حصار» همان قلعه شیشه است.
ابراهیم خلیل خان که به هیچ وجه نمی خواست تسلیم دولت آغامحمدخان شود، بیتی را که منسوب به «ملا پناه واقف» است، در پاسخ به آغامحمدخان فرستاد:
گر نگهدار من آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
منظور ابراهیم خلیل خان از شیشه همان قلعه شیشه یا شوشی است و «سنگ» هم اشاره به بیت آغامحمدخان و پرتاب سنگ با استفاده از منجنیق دارد.
از آن موقع بود که این بیت به ضرب المثل تبدیل شد و به زبان مردم راه یافت.
#ضرب_المثل
#اصطلاح_هیزم_تر_به_کسی_فروختن
در گذشته که وسایل گرمایشی مدرن وجود نداشت مردم از هیزم و زغال برای گرم کردن خود در فصول سرد سال استفاده می کردند.
هیزم برای آنکه خوب بسوزد و دود نکند باید حتماً خشک باشد، به این منظور سرشاخه های درختان بریده می شد و مدتی در فضای باز قرار می گرفت تا به صورت خشک درآید.
تهیه هیزم خشک کار زمانبری بود به این منظور هیزم فروشان برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود، "هیزم های تر" را قاطی هیزم های خشک به مشتریان از همه جا بی خبر می فروختند.
"هیزم تر" به راحتی و به محض قطع درختان مهیا می شود، اما نه خوب می سوزد و نه گرمای مناسبی می دهد در نتیجه وقتی مشتری هیزم تر را به خانه می برد و متوجه می شد که کلاه بر سرش گذاشته شده در دل به هیزم فروش دشنام می داد و او را نفرین می کرد.
"هیزم تر به کسی فروختن" کنایه است از اینکه کسی بدون هیچ علتی در مقام ناسازگاری و دشمنی با شخص یا اشخاصی برآید و در مقابل این رفتار غیر منطقی شخص به او گفته می شود :"بهت هیزم تر نفروختیم که این طور با ما رفتار می کنی!"
#ضرب_المثل
زیر پای کسی را جارو کردن
هنگامی که کسی را از شغل و کاری که داشته است اخراج کنند، به صورت کنایه درباره او میگویند: «زیر پایش را جارو کردند».
در گذشته که میز و صندلی و مبل و از این قبیل وجود نداشت، ساکنان خانه اغلب بر روی فرش اتاق مینشستند. چون خیابانها و کوچهها آسفالت نبوده و پر از خاک و گرد و غبار بود، از این رو هوا اغلب غبارآلود بود و گرد و خاک از در و پنجره و روزنها به درون خانهها نفوذ میکرد و روی فرش و اثاثیه مینشست. کدبانوی خانه نیز ناگزیر بود که روزانه چند بار خانه را جارو کند و گرد و خاک را از روی فرشها بزداید.
در این گونه موارد معمول نبود که اهل خانه همگی اتاق را ترک کنند تا بانو یا خدمتکار خانه اتاق را جارو کند، بلکه کدبانو یا خدمتکار از بالای اتاق شروع به جارو میکردند و به هر یک از افراد خانه که میرسیدند آن شخص از جایش برمیخاست تا "زیر پایش را جارو کنند".
از آن جا که این گونه جاروکردن به شکل پیشبینی نشده موجب میشد تا افراد خانه که با خیال راحت و آسوده نشسته بودند از جایشان برخیزند و در گوشه دیگری بایستند تا زیر پایشان جارو شود، این عمل نقل مکان و سلب آسایش ناشی از جارو شدن زیر پا رفته رفته به صورت ضربالمثل درآمد و در مورد هر گونه اخراج یا انتقال افراد از شغل و کارشان مورد استفاده قرار گرفت.
.
📚 ضرب المثل های کشورهای مختلف:
💠 ضرب المثل اسکاتلندی : عصاي کج ، سايه کج مي اندازد.
💠 ضرب المثل هندی : زبانت را نگاه دار تا دوستت را نگاه داري.
💠 ضرب المثل چینی : مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
.
🟢 ضرب المثل های ملل
🔻 ضرب المثل آلمانی : در برابر آن کس که عسل روی زبان دارد ، از کیف پولت محافظت کن.
🔻 ضرب المثل اسپانیولی : دست سیاه را غالباً با دستکش سفید پنهان می دارند.
🔻 ضرب المثل چینی : راستی تنها سکه ایست که همه جا قیمت دارد.
🔻 ضرب المثل هندی : اگر سنگی پرتاب کنی دست خودت درد می گیرد.
🔻 ضرب المثل تازی : عشق هفت ثانیه دوام دارد و هوس هفت دقیقه و اندوه و بیچارگی یک عمر.
#ضرب_المثل
#ضرب_المثل_های_ملل
✨
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
┅═✧📗ریشه ضربالمثلها (٣٦)📗✧═┅
📕از این ستون به اون ستون فرجیه📘
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
●●معنی و کاربرد:
●●بعضی وقتها تغییر موضع و جایگاه میتواند برای فرد مفید باشید.
●●این ضرب المثل نشان دهنده امیدواری در اوج ناامیدی هنگام گرفتاریهای سخت است.
●●در معنایی ضعیفتر: بدون تحرک و فعالیت نمیتوان کاری را پیش برد. مشابه ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت.
●●ریشه و حکایت ضرب المثل:
●●در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور می کرد. چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمی شناخت، شب را در خرابه ای اتراق کرد.
●●از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل می رسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر می برند.
●●مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد.
●●در روز اجرای حکم مرد را به ستونی می بندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش می خواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد.
●●جلاد با کمی تردید قبول می کند. اما وقتی که می خواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه می رسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ می گریزد.
●●مرد مسافر سجده شکر به جا می آورد و می گوید: اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است. از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند ناامید نشوند.
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
📕#ریشهیابی
📗#ضرب_المثل
📘«کانال سرزمین شعر و ادب»:
┏━━━━━━┓
⠀ عضویت
┗━━━━━━┛
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬