eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
27.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
من دلم می خواهد       خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر "خانه دوست کجاست؟ 🌾
عشق را شب زنده‌داری‌ها خوش است رنج را، امیدواری‌ها خوش است.. خوب‌رویان را نگاه دل‌نواز، عاشقان را بی‌قراری‌ها خوش است.. ‌ 🌱 🌾
لذت دنیا... داشتن کسی ست که دوست داشتن را بلد است. به همین سادگی...!
آخر اي دوست نخواهي پرسيد که دل از دوري رويت چه کشيد سوخت در آتش و خاکستر شد وعده هاي تو به دادش نرسيد داغ ماتم شد و بر سينه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکيد آن همه عهد فراموشت شد چشم من روشن روي تو سپيد جان به لب آمده در ظلمت غم کي به دادم رسي اي صبح اميد آخر اين عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهي ديد دل پر درد فريدون مشکن که خدا بر تو نخواهد بخشيد •| |•🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔸 دکلمه شعر "دل بی کینه قشنگ است" 🔸 شعر از فریدون مشیری با صدای مصطفی خلاق
چه زیباست، که با مهر، دل از کینه بشوییم چه نیکوست که با عشق، گل از خار برآریم بیایید، بیایید، ازین عالم تاریک دل ‌افروزتر از صبح، جهانی دگر آریم
راز از فریدون مشیری آب از دیار دریا با مهر مادرانه آهنگ خاک می‌کرد بر گِردِ خاک می‌گشت گَردِ ملال او را از چهره پاک می‌کرد از خاکیان، ندانم ساحل به او چه می‌گفت کان موج نازپرورد سر را به سنگ می‌زد خود را هلاک می‌کرد! مروارید مهر، مشیری، ص ۳۲ و ۳۳.
دریا از فریدون مشیری ... دریا به من بخشید آن شب بس گنج از گنجینه‌ی خویش از آن گهرهای دلاویزی که می‌ساخت در کارگاه سینه‌ی خویش: جوشش، تپش، کوشش، تکاپو، بی‌قراری ساکن نماندن همچو مرداب چون صخره اما پیش طوفان، استواری هم برخروشیدن به هنگام هم بردباری در جاده‌ی صبح با دامن پر، بازمی‌گشتم سبکبال سرشار از امیدواری... مروارید مهر، مشیری، ص ۷۸.
احساس از فریدون مشیری نشسته ماه بر گردونه‌ی عاج به گردون می‌رود فریاد امواج چراغی داشتم، کردند خاموش خروشی داشتم، کردند تاراج مروارید مهر، مشیری، ص ۶۵.
تبسـم بــــر رخ مــــردم کند گُل تبسم کن که خود را گُم کنــد گُل 🌸🍃
دوستی از فریدون مشیری دل من، دیر زمانی است که می‌پندارد: دوستی نیز گُلی است مثل نیلوفر و ناز ساقه‌ی تُردِ ظریفی دارد. بی‌گمان، سنگدل است آن که روا می‌دارد جان این ساقه‌ی نازک را دانسته بیازارد! ... از دیار آشتی، فریدون مشیری، ص ۲۸ و ۲۹.
بسی گفتند: دل از عشق برگیر که نیرنگ است و افسون است و جادوست ولی ما دل؛ به او بستیم و دیدیم، که این زهر است اما! نوشداروست... 🌸 🎋
گُلی را که دیروز، به دیدار من، هدیه آوردی ای دوست ــ دور از رخ نازنین تو ــ امروز پژمرد! همه لطف و زیبایی اش را ــ که حسرت به روی تو می‌خورد و هوش از سر ما به تاراج می‌بُرد؛ ــ گرمای شب بُرد! صفای تو امّا، گلی پایدار است بهشتی همیشه بهار است. گل مهر تو، در دل و جان گل بی‌خزان، گُل تا که من زنده‌ام ماندگار است.
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم تو را من دوست می‌دارم ولی افسوس و صد افسوس زِاَبر تیره برقی جست که قاصد را میانِ ره بسوزانید کُنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا یکی را دوست می‌دارم ولی افسوس او هرگز نمی‌داند 🥀
باری، اگر روزی کسی از من بپرسد چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟ من می‌‌گشایم پیش رویش دفترم را: در زیر این نیلی سپهر بی‌کرانه چندان که یارا داشتم، در هر ترانه نام بلند عشق را تکرار کردم من مهربانی را ستودم من با بدی پیکار کردم پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم مرگ قناری در قفس را غصه خوردم وز غصه مَردم، شبی صد بار مُردم ... 💠💠💠💠💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدن خیره ب دنبال تو گشتم بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟!! 🔥 "بی تو ساز شکسته ام"
4_5821044445570663937.mp3
7M
دوبیتی‌های ای_عشق شعر و دکلمه: زنده‌یاد ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را این گونه به خاک ره میفکن ما را ما در تو به چشم دوستی می‌بینیم ای دوست مبین به چشم دشمن ما را * ای عشق، پناهگاه پنداشتمت ای چاهِ نهفته، راه پنداشتمت ای چشم سیاه، آه، ای چشم سیاه آتش بودی، نگاه پنداشتمت * ای عشق، غم تو سوخت بسیار مرا آویخت مسیح وار، بر دار مرا چندان که دلت خواست بیازار مرا مگذار مرا ز دست، مگذار مرا * ای عشق در آتش تو فریاد خوش است هر کس که در آتش تو افتاد، خوش است بیداد خوش است از تو، وز هستی ما خاکسترکی سپرده بر باد خوش است * ای دل به کمال عشق آراستمت وز هر چه به غیر عشق پیراستمت یک عمر اگر سوختم و کاستمت امروز چنان شدی که می خواستمت 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خار خنديد و 🌷به گل گفت سلام و جوابی نشنيد 💫خار رنجيد ولی هيچ نگفت 🌷ساعتی چند گذشت گل چه زيبا شده بود 💫دستِ بی رحمی نزديک آمد 🌷گل سراسيمه ز وحشت افسرد 💫ليک آن خار در آن دست خليد 🌷و گل از مرگ رهيد ،صبحِ فردا که رسيد 💫خار با شبنمی از خواب پريد 🌷گل صميمانه به او گفت سلام 💫گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود 🌷اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود 💫زندگی ، عشق، اسارت 🌷قهر و آشتی ، همه بی معنا بود حال دلتون خووب خوب ❣روزتون زیبا و دوست داشتنی ♥️ 🌸🍃
همه می‌پرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می‌برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها چیست در کوشش بی حاصل موج چیست در خنده جام که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می‌نگری نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی آرام بلند نه به این خلوت خاموش کبوترها نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمی‌اندیشم من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاک شقایق را در سینه کوه صحبت چلچله ها را با صبح نبض پاینده هستی را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه گل همه را می‌شنوم می‌بینم من به این جمله نمی‌اندیشم به تو می‌اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می‌اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب من فدای تو به جای همه گلها تو بخند اینک این من که به پای تو درافتاده‌ام باز ریسمانی کن از آن موی دراز تو بگیر تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله‌ها را تو بگو قصه ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دل ساغر هستی تو بجوش من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
🌿🌸🌺🌿 عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم اکنون که پیدا کرده ام، بنشین تماشایت کنم الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم بنشین که با من هر نظر، با چشم دل، با چشم سر هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم بنشینم و بنشانمت آن سان که خواهم خوانمت وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم بوسم تو را با هر نفس ، ای بخت دور از دسترس وربانگ برداری که بس ! غمگین تماشایت کنم تا کهکشان، تا بی نشان، بازو به بازویت دهم با همزبانی ، همدلی ، جان را هم آوایت کنم ای عطر و نور توامان یک دم اگر یابم امان در شعری از رنگین کمان بانوی رویایت کنم بانوی رویاهای من، خورشید دنیاهای من امید فرداهای من، تا کی تمنایت کنم؟
_من امیدی را در خود، بارور ساخته‌ام تار و پودش را با عشق تو پرداخته‌ام مثل تابیدن مهری در دل، مثل جوشیدن شعری از جان، مثل بالیدن عطری در گل، جریان خواهم یافت راه خواهم افتاد باز از ریشه به برگ، باز از بود به هست 🍰 ‌ ‌ ‌
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگارا خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی به کام باده رنگین نمی نوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از ان می که می باید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکویی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوا آرام شب خاموش راهِ آسمان‌ها باز خیالم چون کبوترهای وحشی می‌کند پرواز رَوَد آنجا که می‌بافند کولی‌های جادو، گیسوی شب را تنم را از شرابِ شعر چشمان تو خواهم سوخت برایت شعر خواهم خواند... برایم شعر خواهی خواند... ‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‎‎‎‌
افق تاریک، دنیا تنگ، نومیدی توان فرساست، می‌دانم! ولیکن ره سپردن در سیاهی رو به سوی روشنی زیباست! می‌دانی به شوقِ نور در ظلمت قدم بردار به این غم‌های جان آزار دل مسپار که مرغانِ گلستان‌زاد که سرشارند از آواز آزادی نمی‌دانند هرگز لذت و ذوق رهایی را... و رعنایان تن در تور پرورده نمی‌دانند در پایانِ تاریکی شکوه روشنایی را..‌.