✍✍✍
دل بـرای با تو بـودن بی قـراری میکند
در خیالش لحظهها را سر شماری میکند
در نگاهِ مُبهمش موجی پُر از اندوه و درد
مثـلِ بـارانِ بهـاری سیل جاری می کند
مُهـرِ سنگینِ سکوتی تلخ بـر کُنجِ لبـش
هِق هِقِ بغضِ غـریبی پافشاری می کند
قابِ عکـسِ خاطراتی از گذشتـه تاکنون
زل زده خیره به آن شب زندهداری میکند
سایـه ات را پشتِ در نگذار در را بـاز کن
دل برای دیدنت لحظـه شمـاری می کند
رفتنت پتکـی شـد و بـر بـاورش آوار شد
آنچنان محکم که صدها زخمِ کاری میکند
بگذر از فکرِ سفر تقدیر نـه اینگونه نیست
دل برای بـاتـو بـودن بی قـراری می کند
#میلاد_شمسیان