ای اشک بگو آمده ام باز
باران شوم و ابر ببارم
بی طاقت و آزرده ی دنیا
دامن بشوی صبر ببارم
من آمده ام خسته و دلتنگ
در هر نفسم سوخته آهی
جز بر سر کویت نبرم پای
ای شاه مرا گاه نگاهی
کی می شود ای چشمه ی خورشید
روشن شوم از نور حریمت
لب تشنه و سیراب بنوشم
یک جرعه از آن دست کریمت
افتاده به یک پیله ی دلتنگ
با بال و پری بسته ز پرواز
دستور به پروانگی ام ده
تا بال بسایم به حرم باز
هر روز تو را می طلبم ، کاش
آغوش به رویم بگشایی
با شوق سر و پای ارادت
آیم، تو ولی رخ بنمایی
#نادیا_زند
💠💠💠💠💠💠