دل میبریّ و روی نهان میکنی چرا؟
خود میکُشی مرا و فغان میکنی چرا؟
بر تیر غمزهات، دل و جان هر دو راست میل
تیری دریغ از این دل و جان میکنی چرا؟
گر در خیال مرهم دلهای خستهای
پس تارِ طُرّه مشکفشان میکنی چرا؟
تا چند روی خویش نشان میدهی به خلق؟
راز مرا ز پرده روان میکنی چرا؟
چون چشمِ التفات تو بر حال دیگریست
اشک مرا ز دیده روان میکنی چرا...؟
#ناصرالدینشاه_قاجار