#شعر معنا گرا
#زن
نمی دانی که با حرفی فرو می ریزد این بهمن ؟
خدا را خوش نمی آید ،دم از رفتن مزن با من
مترس از سرزنش هایی که نامت را نشان رفتند
گواه پاکی ات باشد دهان بازِ پیراهن
اگز از پرده بیرون هم بیفتد راز ما روزی
گناهت را خودم از هم اگر پیوند ما،باور مکن هرگز
که من دست از تو بردارم به قدر یک سر سوزن
به پای عشق تو می مانم و با گریه می سوزم
گره خورده ست در تاریخ ما پروانگی با زن
فقط صبر است تنها چاره شب های تنهایی
پس از تاریکی شب می شود چشمِ سحر روشن
#غزل
#نفیسه سادات موسوی