eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
91 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
12.8هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
در آفتاب رخش باده تاب انداخت چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟ هنوز جلوهٔ آن گنج حسن پنهان بود که عشق فتنه در این عالم خراب انداخت قضا نگر: که چو پیمانه ساخت از گل من مرا به یاد لبش باز در شراب انداخت فسانهٔ دگران گوش کرد در شب وصل ولی به نوبت من خویش را به خواب انداخت بیا و یک نفس آرام جان شو از ره لطف که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت ز بهر آن که دل از دام زلف او نرهد به هر خمی گره افکند و پیچ و تاب انداخت ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت 🌹🌹🌹
دل خون شد از امید و نشد یار،یارِ من ای وای! بر من و دلِ امیدوار من ای سیلِ اشک، خاکِ وجودم به باد ده تا بر دلِ کسی ننشیند غبار من از جورِ روزگار چه گویم؟ که در فراق هم روز من سیه شد و هم روزگارِ من زین پیش صبر بود دلم را، قرار نیز یا رب،کجاشد آن همه صبر و قرارِ من؟ نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب رحمی بکن، وگرنه خرابست کار من گفتی : برو هلالی و صبر اختیار کن وه! چون کنم؟ که نیست به دست اختیارِ من 🌹🌹🌹
چو از داغ فراقت شعله‌ی حسرت به‌جان افتد چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد
به کجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟ که هزار باره خون شد جگر هزار پاره منم و ز عشق دردی، که اگر به کوه گویم بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره به دو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟ دو هزار دیده خواهم که تورا کنم نظاره مه من ز جمع خوبان به کسی تورا چه نسبت؟ تو زیاده‌ای ز ماه و دگران کم از ستاره ز برای کشتن من چو بس است چشم شوخت ز چه می‌کشند خنجر مژه‌ها ز هر کناره؟ چو غنیمت است خوبی به کرشمه جلوه‌ای کن که به عالم جوانی نرسد کسی دوباره دل خسته‌ی هلالی چو بسوختی حذر کن که مباد از آتش او برسد به تو شراره ••⊰❁༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠♥️⃟🌸❁⊱••
. برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست جان را فدا کنیم، که صد جان فدای دوست در دوستی ملاحظه مرگ و زیست نیست دشمن بِه از کسی، که نمیرد برای دوست حاشا! که غیر دوست کند جا بچشم من دیدن نمیتوان دگری را بجای دوست از دوست، هر جفا که رسد، جای مِنَتست زیرا که نیست هیچ وفا چون جفای دوست با دوست آشنا شده، بیگانه ام ز خلق تا آشنای من نشود آشنای دوست در حلقه سَگان درش می روم، که باز احباب صف زنند بگرد سرای دوست دست دعا گشاد هلالی بدرگهت یعنی بدست نیست مرا جز دعای دوست
چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟ حال من بر همه پیداست، چه پنهان از تو؟ شمع جمعی و همه سوخته وصل تواند گنج حسنی و جهانی همه ویران از تو باری، ای کافر بی رحم، چه در دل داری؟ که نیاسود دل هیچ مسلمان از تو جیب گل پیرهنان چاک شد از دست غمت ورنه بودی همه را سر بگریبان از تو نیست این غنچه خندان که شکفتست بباغ دل خونین جگرانست پریشان از تو غنچه در باغ ز باد سحر آشفته نبود بلکه صد پاره دلی داشت پریشان از تو طالب وصل ترا محنت هجران شرطست تا میسر نشود کام دل آسان از تو آن پری بزم بیاراست، هلالی، برخیز جام جم گیر، که شد ملک سلیمان از تو
چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟ حال من بر همه پیداست، چه پنهان از تو؟ شمع جمعی و همه سوخته وصل تواند گنج حسنی و جهانی همه ویران از تو باری، ای کافر بی رحم، چه در دل داری؟ که نیاسود دل هیچ مسلمان از تو جیب گل پیرهنان چاک شد از دست غمت ورنه بودی همه را سر بگریبان از تو نیست این غنچه خندان که شکفتست بباغ دل خونین جگرانست پریشان از تو غنچه در باغ ز باد سحر آشفته نبود بلکه صد پاره دلی داشت پریشان از تو طالب وصل ترا محنت هجران شرطست تا میسر نشود کام دل آسان از تو آن پری بزم بیاراست، هلالی، برخیز جام جم گیر، که شد ملک سلیمان از تو ‌ ‌
ای که از یار نشان می‌طلبی، یار کجاست؟ همه یارند، ولی یارِ وفادار کجاست؟ تا نپرسند، به خوبان غم دل نتوان گفت ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟ رفت آن تازه گل و ماند به دل خار غمش گل کجا جلوه گر و سرزنشّ خار کجاست؟ پار° بر داغ دل سوخته مرهم بودی یارب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست؟ در خراباتِ مغان هوش مجویید ز ما همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟ بهتر آنست، هلالی، که نهان مانَد راز سِرّ خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟