🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️شرم میکنم از اینکه
خدایی به این بزرگی و بخشندگی دارم☺️
اما از غیر از او چیزی بخواهم😢
از اینکه خدایی شنوا دارم😊
اما حرف دلم را به غیر از او بگویم🙁
از اینکه خدایم زیبایی ها
و خوبی ها را برایم می خواهد😍
اما من صبور و قانع نیستم😞
از اینکه خدایم از رگ گردن به من نزدیکتر است😇✨
اما من او را دور می پندارم😥
از اینکه خدایم گفته از من بخواه
اما غیر از او را صدا می زنم😓
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حال دلت خوبه که
ذهنت آروم باشه
وقتی ذهنت آرومه که
مشکلی نداشته باشی
وقتی مشکلی نداری که
زندگیت رو روال باشه
وقتی زندگیت رو رواله که
آرزویی نداشته باشی
تمام بخش های این دنیا
به هم وصل شدن
بگرد نقطه ابتدایی رو پیدا کن
از همون اول شروع کن به ساختن
برو جلو تا هم
حال دلت خوب باشه
و هم ذهنت آروم
و هم اینکه هیچ آرزویی
نمونده باشه برات
و زندگیت بدون مشکل رو روال باشه
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی گفت:
چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم خار دارند!
دیگری گفت:
چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر خار هم گل دارند!
عظمت در تفکر است،
نه در چیزی که میبینیم...!!!
🍃
🔹می دونی فرق صبر و تحمل چیه ؟
🔸تحمل یعنی مشکلم رو حمل کنم و هیچ امیدی به درست شدن نداشته باشم و اونقدر مسخ مشکل بمونم که نتونم قدم از قدم بردارم و راه حلی پیدا کنم !
🔸اما صبر یعنی امید داشته باشم که :
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم .
انتظار وصبر وقتی با امیدواری همراه باشه خیلی قشنگه !
🔹انگار ته دلت قند آب میشه و با خودت میگی
من که هر کاری از دستم بر میاد انجام میدم و بقیه اش دیگه تسلیم هوشمندی عالم که هر چه پیش آید خوش آید !
🔹راستي حواسمون باشه وقتي كسي رو دعوت به صبر مي كنيم با اميد از او پذيرايي كنيم .
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشدل بودن🍃🌼
نعمتِ بزرگے ست
آدم هاے این چنین
از اتفاقها تعبیرهاے
زیبـا ڪنند....
خوب و زیبا میبینند
و حال خوبشان را
منتشر میڪنند
خوشدل بمانیم... 🍃🌼
🌸🍃
📚 ندیمه زیرکی که از مرگ گریخت
پادشاهی در قصر خود سگی تربیت شده ای برای ازبین بردن مخالفان در قفس داشت که بسیار خشن بود.
اگر کسی با اوامر شاه مخالفت می کرد یا آن ها را درست انجام نمی داد ماموران آن شخص را جلو سگ می انداختند و سگ وی را دریک چشم برهم زدن پاره پاره می کرد.
یکی از ندیمان شاه که خیلی زیرک بود با خود فکر کرد که اگر روزی شاه بر او خشمگین شد و او را جلو سگ انداخت چه کند؟
این وحشت سراپای وجودش را فراگرفته بود که به این فکر افتاد که سگ را دست آموز کند.
لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آنرا با دست خود به سگ می داد این کار را آنقدر تکرار کرد که اگر یکروز غیبت می کرد، روز بعد سگ به شدت دم تکان می داد و منتظر نوازش او می شد.
روزی شاه بر آن مرد خشمگین شد و دستور داد که او را در قفس جلو سگ بیاندازند.
ماموران از دستور شاه تبعیت کردند ولی سگ که او می شناخت دور او حلقه زد و سر روی دست او گذاشته و به خواب رفت.
یک شبانه روز گذشت و ماموران آمدند تا لاشه های مرد را از قفس بیرون ببرند که با دیدن این صحنه متعجب شده و نزد شاه رفتند.
ماموران به شاه گفتند: این مرد آدمی نه، بلکه فرشته است. او در دهن سگ نشسته و دندان سگ به مهر بسته!
شاه به شتاب آمد تا صحنه را ببیند و بعد به عذر و زاری پرداخت و گفت تو چه کردی که سگ ترا پاره پاره نکرد؟
مرد گفت: ده سال نوکری تو را کردم این شد عاقبتم...!
فقط چند بار خدمت این سگ را کردم مرا ندرید ...!
به قول نظامی گنجوی:
سگ، صلح کند به استخوانی
ناکس، نکند وفا به جانی
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با تو بودن و نبودن مثل سیاه و سفیدن ...❤️🌱
🎵 علیرضا افتخاری : گلای اطلسی
@ahangesonnatii
بیا که دیدهی غمدیده آرزوی تو دارد
به رهگذار سِتادهست و جستوجوی تو دارد
روانِ من به مَه و سال، اشتیاق تو ورزد
زبان من به شب و روز گفتوگوی تو دارد
به هر دلی نبُود منزلِ وفا و محبت
بسی برگشتم، این باده را سبوی تو دارد
به بوی موی تو دائم بنفشه بویم و لیکن
کجا بنفشهی این باغ، بوی موی تو دارد؟
به راهِ بادِ سحر هرنفس نشینم و شادم
به این امید که گاهی گذر به کوی تو دارد
به هرکه مینگرم، باشد آرزوی وصالش
به جز وصال که پیوسته آرزوی تو دارد
#وصال_شیرازی
💛💛💛💛💛💛💛
#پندانه
✍️ به خدا اعتماد کن
🔹دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت.
🔸پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و رفت!
🔹در راه با پروردگار سخن میگفت:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشا.
🔸در همین حال ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
🔹او با ناراحتی گفت:
ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و گندم را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
🔸وقتی نشست تا گندمها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانهها روی ظرفی از طلا ریختهاند!
🔹ندا آمد:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
🌸🌸🌸
#پندانه
✍️ شکر نعمت، نعمتت افرون کند
🔹پیرزنی برای سفیدکاری منزلش، کارگری را استخدام کرد.
🔸وقتی کارگر وارد منزل کارگر شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زنوشوهر پیر سوخت؛ اما در مدتی که در آن خانه کار میکرد متوجه شد که پیرمرد، انسانی بسیار شاد و خوشبین است.
🔹او حین کار، با پیرمرد صحبت میکرد و کمکم با او دوست شد. در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشارهای نکرد.
🔸پس از پایان سفیدکاری، وقتی کارگر صورتحساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد هزینهای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
🔹پیرزن از کارگر پرسید:
شما چرا این همه تخفیف به ما میدهید؟
🔸کارگر جواب داد:
من وقتی با شوهر شما صحبت میکردم خیلی خوشحال میشدم و از نحوه برخورد او با زندگی، متوجه شدم که کار و زندگی من، آنقدر هم که فکر میکردم سخت و بد نیست! به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.
🔹پیرزن از تحسین پیرمرد و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشک از چشمانش جاری شد، زیرا او میدید که کارگر فقط یک دست دارد.
🔸برای آنچه که دارید شکرگزار باشید، تا چیزهای خوب دیگری به سویتان جذب شود.
🌸🌸🌸