🌞#نکاتطلاییزندگی
🔰توجه به دستپخت همسر؛
📌"مرد باید به دستپخت همسرش هم توجه کند" یعنی چه؟
🌀خانم ها در ۵ جا نیاز به توجه دارند.
💝یکی این است که ما به دستپخت همسرمان هم در محیط خانه توجه کنیم. چون بالاخره در محیط خانه ما به هر چه توجه کنیم تقویت می شود.
🟩 یک زوجی پیش بنده آمده بودند، شاید یک سال، یک سال و نیم بود از زندگی مشترک اینها می گذشت.
⚠️چون می دانید ما یک فشاری را در مشکلات زندگی در دو سه سال اول زندگی داریم.
🔺این آقا آمده بود از همسرش گله مند بود. می گفت که خانم من خیلی به میز غذا نمی رسد. توجه نمی کند. مثلاً سفره را باز می کنیم لای آن نان کپ زده است. مثلاً غذا همینطوری در پشقاب های رنگارنگ بیاورد بگذارد سر سفره.
🔹 خانمش هم خیلی با طمأنینه و صبر صحبت های آقایشان را شنید و صحبت ها که تمام شد گفت اجازه می دهید من هم یک نکته ای بگویم؟ گفتیم بفرمایید.
🔸گفت حاج آقا!
این که می بینید من الآن شدم، نتیجه ی عملکرد همسرم هست. به همسرش رو کرد گفت:
یادت هست اولین روزی که رفتی سرکار، من هم شدم خانم خانه!
🔺 گفت حاج آقا:
من رفتم در آشپزخانه ی خانه ام، گفتم امروز باید یک میز غذایی بچینم که همسرم انگشت به دهان بماند.
🥘 خورشتی باز گذاشتم، برنجی دم گذاشتم، شروع کردم پیش غذا و میان غذا و پس غذایی را آماده کردن. سالاد، ژله و تعبیرش این بود که سالادم را شبیه یک منظره درست کردم.
🍨می گفت چون قبل از ازدواجم هم کلاس های سفره آرایی رفته بودم 🥬کاهو را خورد کردم، عین چمن ریختم کف ظرف سالاد.
🥕دو تا هویج برداشتم یعنی من و شوهرم هستیم.💞 اینها را شبیه قو تراش دادم خیلی قشنگ آن وسط گذاشتم.
🍅بالاخره کلم و گوجه و خیار و اینطور چیزها هم، گل، بوته، درختچه، اینها را درست کردم. یک تابلو شد.
🍮 ژله میوه ای دو سه طبقه درست کردم. دیگر نزدیک آمدن آقا که شد رفتم سراغ چینش میز.
🍽 ظرف ها را گذاشتم، شمعی روشن کردم. نه یک شمع، چندین شمع روشن کردم.
🍃گلبرگ های خشک شده داشتم اینها را برای تزئین کف میز ریختم.
🌞خودم که دیدم کیف کردم. گفتم یعنی الآن همسرم بیاید این میز را ببیند، اولین کاری که می کند این است که دوربین موبایلش را فعال می کند، یک عکس 🖼از این میز می گیرد.
🚹بالاخره آقامان آمد. رفت دست و صورتش را شست و رخت و لباسش را هم عوض کرد و تعارف کردم آمد سر میز نشست. وقتی نشست فکر می کنید اولین جمله ی ایشان چه بود؟ ⁉️
گفتم چه عرض کنم؟
گفت اولین جمله اش این بود که کنترل تلویزیون کجاست.
گفتیم حالا عیب ندارد.
من کنترل را به او دادم و یک دور کانال ها را رفت و آمد و کانال مورد علاقه اش را ثابت نگه داشت.
یک نگاهی به این میز انداخت و گفت حاج آقا چشم تان روز بد نبیند. چنگال را برداشت اول هم زد در یکی از آن قوها. کله ی اینها قوها و خورد.😮
من هاج و واج.😱
دیگر می گفت طاقتم تمام شد.
به او گفتم که مرد مثلاً الآن شما یک چیزی اینجا ندیدی؟
می گفت یک نگاهی کرد به میز و یک نگاهی به من و یک جمله ای گفت. که من واقعاً این جمله را شنیدم متأثر شدم.
برگشت گفت که مگر بیکاری زن؟
نمی دانی این ها آخرش کجا سر درمی آورد؟😳😳😳
حالا شما فکر کنید ببینید از فردا این زن مثلاً کاهو را یک جوری خورد کند بگذارد جلوی همسرش که همسرش نپسندد.
🗣آیا می توانیم این را مذمت کنیم؟
⚠️ اینجاست که می گوییم آن توجه مهم است.
خیلی باید مراقب باشیم در #ذوق نزنیم.
به #احساسات بی توجهی نکنیم.
🔰لذا باید بدانیم که خط قرمز زنها احساسات آنها است.
📛هیچ وقت با #احساسات زن نباید بازی کرد. چون دودش در چشم خودتان خواهد رفت.
📝«استاد تراشیون»