ﯾﻪ ﺭﻭﺯے مردے ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ امام جماعت ﻭﻻﯾﺘﺸﻮﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺯﻧﻢ ﻧﻤﺎﺯ نمیخونہ، ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟ امام جماعت: ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﻀﻴﻠﺖﻫﺎے ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ، ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﺡ ﺁﺩﻡ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﺜﺒﺖ میزاره. مرد: ﮔﻔﺘﻢ، خیلے ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ، ولے ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ!! امام جماعت: ﻭﻋﺪہ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ نعمتهاے ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎیے ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﻪ. مرد: ﮔﻔﺘﻢ! خیلے ﻫﻢ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩﻡ. ولے بے فایدہ ﺍﺳﺖ!! امام جماعت: ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ سختیهایے ﻛﻪ ﺩﺭ اگہ نماز نخونہ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ. مرد: ﮔﻔﺘﻢ خیلے ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ ولے ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ!! امام جماعت ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ: ﺁﺧﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﭼﯿﻪ؟ مرد: هیچے، ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﻥ ﺗﺎ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﻮنم!😐😂🤣😂 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌

خیلی قشنگه 🥲 💟 آدمى براى رفتن، هزار و يك بهانه می خواهد براىِ ماندن اما فقط يك دليل... يك حالِ خوب از جنس دوست داشتن، شش دانگ حواس جمع، یک اولویت تغییر ناپذیر، یک تکیه گاه گرم... آن ها که به یکباره می روند، قبل تر ها دیدنی ها را دیده اند! تقلاهایشان را کرده اند! فریاد هایشان را زده اند! شکسته هایشان را بند زده اند و دوباره شکسته اند... و آنگاه که تنها دلیل ماندن را از دست رفته دیده اند بار و بندیلشان را جمع کرده اند و برای همیشه رفته اند... تا شاید روزی، جایی، گوشه ای دیگر، آن تنها بهانه را، از دلِ زندگی بیرون بکشند!

تو برای من دلیل آرامش و حال خوبی، دلیلی هستی تا بتونم این آدمارو تحمل کنم تو برام همیشه با همه فرق داشتی حتی کوچیک ترین کارات باعث خوشحال شدن من میشه، من تورو توی زندگیم خیلی نیاز دارم به بودنت به وجودت، تو مهم ترین آدم زندگی منی، بهترین آدم زندگی منی بیشتر از هرچیزی دوستت دارم همه چیز من لطفا هیچوقت خودتو مهربونیت و بغلتُ رو ازم دریغ نکن؛

در خیال خود می‌بینمت می‌بوسمت به آغوش می‌کشمت و فخرت را به جهان می‌فروشم، این عشق ارزش دیوانه خطاب شدن را دارد. غیر از این است؟!!!

مدت هاست تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم خسته ام ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم چشم هایم ترهستند و قرمز ولی رازی ندارم چون مدت هاست دیگرکسی را خیلی دوست ندارم خودم زانو دارم به شانه های کسی احتیاج ندارم...

سیر نمی شوم ز تو نیست جز این گناه من...