هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
#فتــوحـــات_رزق_و_روزی
🌺امام صادق ع فرمود:
هرکه عصر #پنج_شنبه ۴۰بار سوره نصر را بخواند،خدای مهربان چنان #رزق و #روزی مادی و معنوی اورا وسیع و زیاد میکند،
که آن موجب تعجب و شگفتی خود شخص میشود امروز #پنجشنبه است این مستحب را عمل کنیم و ثواب آنرا #شب_جمعه هدیه کنیم به اهل البیت ع ، #اهل_قبور، خصوصا ذوالحقوقمان🌻
#سورة_النصر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا﴿٢﴾
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
🌹ذکر #استغفار آخرین ساعات
روز #پنجشنبه 🌹
مستحبّ است كه در آخر روز پنجشنبه به اين نحو استغفار كنند:
کپی با ذکر صلوات به نیت فرج
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی میکنه…
من در خانهام اینستاگرام را حرام اعلام کردهام…
استاد عزیزی 🎙
✍حکایت
مردی مسلمان ، همسایه ای کافر داشت .
هر روز و هر شب ، همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد . خدایا ... جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن . طوری که مرد کافر می شنید .
زمان گذشت و آن فرد مسلمانی که نفرین میکرد ، خودش بیمار شد .
دیگر نمی توانست غذا درست کند . ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد .
مسلمان سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی ، غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد .
روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ، دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد
از آن شب به بعد مرد مسلمان قصه ديگری سر نماز می گفت ...! خدایا ... ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد ...! من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی
جهل امری ذاتی است که با هیچ صراطی ، راهش تغییر نمی کند .
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📔حکایت زیبای مرد نادان و چکاوک دانا برگرفته از مثنوی معنوی
اتوبوس با سر و صداي زيادي در حرکت بود. يکي از مسافران پيرمردي بود که دسته گل سرخ بسيار زيبايي در دست داشت.
نزديک او دختر جواني نشسته بود که مرتب به گل هاي زيباي پيرمرد نگاه مي کرد.
به نظر مي رسيد از آنها خيلي خوشش آمده است.
ساعتي بعد اتوبوس توقف کرد و پيرمرد بايد پياده مي شد.
پيرمرد بدون مقدمه چيني دسته گل را به دختر جوان داد و گفت: ” مثل اين که شما گل رز دوست داريد .
فکر مي کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به شما بدهم. به او خواهم گفت که اين کا را کردم.”
دختر جوان گل ها را گرفت. پيرمرد پياده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد.
دختر جوان که بيرون را نگاه مي کرد ؛ پيرمرد را ديد که وارد قبرستان کنار جاده شد.
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
⚖ جدول هزینه منزل(مالک_مستاج)
🔹آیا می دانید کدام هزینه ها در املاک استیجاری بر عهده مالک (موجر) و کدام هزینه ها بر عهده مستاجر است؟
👆👆👆
@golchintap