هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
به نیت باز شدن گره های زندگیت توسل کن به امام جواد علیه السلام و روی کلمه حرز لمس کن 😍👇
🌸 🌸
🌸 🌸 🌸
🌸
🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 🌸
🌸 🌸
🌸 🌸
اگه آرامش میخوای حرز رو لمس کن👆
هدایای ویژه دهه فاطمیه 🏴
ســــــ🌼ـــــــلام 🌺
🌷صبح قشنگتون بخیر
🌷روزتون پـر از زیبایی
🌷همراه با شادی و نشاط
🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی زیبایی و هیجان تماشا کنید از حیات وحش👌
4_6010228606679124725.mp3
5.69M
آیا شکر خدا کردیم
•┈••✾🍃🌹🍃🌹🍃✾••┈•
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
#رحیم_موذن_زاده
#اذان
عاشقان وقت نماز است
اذان میگویݩد…
نمازاولوقٺ...
خدایا!🌷
هرگاه عاشقانه خواندمت🌷
عاشقانه تر جواب دادی
خالصانه تمنایت کردم
مشتاقانه جواب دادی🌷
چه زمانها که نخواندمت🌷
ولی تو خواندی💗
چه حکمتی است که چنین مهربانی💗
صبحتون به زیبایی عشق خدا🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ داستانی از عنایت حضرت زهرا(س)
#استادعالی
▪️▪️▪️▪️▪️
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ داستانی از عنایت حضرت زهرا(س)
#استادعالی
▪️▪️▪️▪️▪️
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
وقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل میشناخت به من پیشنهاد داد امامتاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبابودم مدتی گذشت و کسی که به دنبالش میگشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانهاش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان.عاشق او بودم و هرکاری برایش میکردم. وقتی گفت باید خانهمان در محلههای بالاشهر باشد قبول کردم. گفت میخواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیشتر تغییر میکرد.او دیگر بهانهگیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر میکرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار میکشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشقاش به هم کلاسیاش این درخواست را کرده است. میگفت به درد هم نمیخوریم. من را بیسواد و لاغر میدانست. من هم طبیعتا مخالفت کردم. حتی غرور مردانهام را له کردم و به او التماس کردم. به خاطر بچهمان و خودم به او التماس کردم که حرف از جداییمان نزند اما او ناراحت شد و بعد از اینکه به من سیلی زد، رفت وحالا معلوم شد که مادر میخواست چه بگوید. یار باید یاور باشد او فقط مدتی یار زیبای من بود نه یاور من و حالا میخواهد یار دیگری شود.
╭────➺𓆩شبگردتنها
╰──────♥♥──────
〰〰🌸🎀🌸〰〰
😔😔😱