eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.8هزار ویدیو
156 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام جانم می رود ...🥀 . دلم برایت تنگ شده است و وقتی که میگویم تنگ نه مثل تنگیِ پیراهن! دلتنگیِ من مانند کشتی ای است که بجای اقیانوس و دریا او را در حوض خانه انداخته اند ... روح همه ی پدران و مادران آسمانی شاد 🕊🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رهگذر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میوه‌ای که تمام ویتامین‌ها+کلسیم رو داره!🧅 🍃 🌺🍃 🏖 🌺🌺🌿🌺🌿🌿🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۞﷽۞ دو برادر بودند که یکی از آنها محصل علوم دینی و طلبه بود و دیگری از کارمند دولت؛ برادری که روحانی بود عازم زیارت حضرت رضا "علیه السلام" شد و قبل از حرکت به جهت خداحافظی با برادرش به منزل او رفت و چون برادرش خانه نبود با اهل و عیال او خداحافظی کرد و به سوی خراسان حرکت کرد؛ وقتی که برادرش به خانه آمد و از مسافرت برادر خود آگاه شد بر اسب خود سوار شد و شهر را ترک کرد تا برادرش را ببیند و با او خداحافظی کند؛ چون به او رسید و با او خداحافظی کرد و خواست باز گردد؛ با خود گفت که خوب است من هم با برادرم به زیارت امام رضا "علیه السلام" بروم؛ تصمیم جدی گرفت و به همراه برادرش و سایر زوار عازم خراسان شد؛ از آنجا که او کارمند دستگاه ظلم بود و به بدگوئی و ظلم به دیگران عادت داشت در این سفر هم نتوانست دست از آن اذّیت و آزارها بردارد و با دشنام و بدگوئی و سایر کارها به آزار مردم پرداخت؛ مردم بیچاره نزد برادرش از او شکایت می کردند و او هم برادر ظالم را مورد موعظه و نصیحت قرار می داد؛ امّا سودی نمی بخشید و او همچنان به کار خود مشغول بود، و برادر روحانی اش پیوسته از مردم خجالت می کشید؛ بالاخره در بین راه آن برادر ظالم مریض شد و قبل از رسیدن به مشهد مقدّس از دنیا رفت برادرش او را غُسل داد و کفن کرد و بر روی اسبش گذاشت و به مشهد آورد و در حرم امام رضا "علیه السلام" طوافش داد و در جوار آن حضرت به خاکش سپرد؛ آن شب برادر روحانی در خواب دید؛ گویا حرم امام رضا "علیه السلام" را زیارت کرده و از حرم خارج شده است؛ در جنب صحن مقدّس باغ با صفائی دید؛ گردشی در آن باغ کرد و از دیدن نهرهای جاری و درخت های میوه و ساختمان های عالی و رفیع و خدمت گزاران بسیاری که در آنجا بودند؛ برادر روحانی به حیرت افتاد؛ ناگهان شخصّی بزرگوار و محترمی را دید که نشسته و دو طرف او را صفوفی از خدمت گزاران احاطه کرده اند؛ برادر در فکر فرو رفت که این کیست که دارای چنین مقام هائی است؛ ناگاه دید آن شخصّ برخواست و نزد او آمد و خود را بر پاهای آن مومن روحانی افکند؛ چون خوب نگاه کرد دید آن شخصّ همان برادرش می باشد که به تازگی از دنیا رفته است از او پرسید: تو که از یاران و کمک کنندگان به ظالمان بودی چگونه به این مقام رسیدی؟ او گفت: تمام این نعمت ها که مشاهده کردی از برکات تو است؛ زیرا همین که من به حال احتضار رسیدم؛ جان دادن برایم دشوار شد و به سختی مردم آنگاه تو مرا در تابوت گذاشتی و بر اسب بستی؛ در همان وقت دو نفر نزد من آمدند که بسیار بد قیافه و خشن بودند و سلاح آتشین در دست داشتند؛ آنها پیوسته مرا شکنجه می دادند و من هر چه تو و سایر زوّار را صدا می زدم و کسی را می خواستم کمک کند سودی نداشت و من در عذاب و آتش بودم تا اینکه داخل شهر شدیم؛ چون به صحن مقدّس رسیدیم آن دو نفر از من دو شدند و آن تابوت از آتش تهی شد ولی آن دو مأمور عذاب؛ از دور مرا نگاه می کردند؛ امّا جرأت نزدیک شدن نداشتند.. كف قدرت او خشک و تر است و ز ضمير همه كس باخبر است هر كه بگرفت بكف دامانش مى شود بهره ور از احسانش ‍   «آزاد شده رضا "علیه السلام" است»
۞﷽۞ دو برادر بودند که یکی از آنها محصل علوم دینی و طلبه بود و دیگری از کارمند دولت؛ برادری که روحانی بود عازم زیارت حضرت رضا "علیه السلام" شد و قبل از حرکت به جهت خداحافظی با برادرش به منزل او رفت و چون برادرش خانه نبود با اهل و عیال او خداحافظی کرد و به سوی خراسان حرکت کرد؛ وقتی که برادرش به خانه آمد و از مسافرت برادر خود آگاه شد بر اسب خود سوار شد و شهر را ترک کرد تا برادرش را ببیند و با او خداحافظی کند؛ چون به او رسید و با او خداحافظی کرد و خواست باز گردد؛ با خود گفت که خوب است من هم با برادرم به زیارت امام رضا "علیه السلام" بروم؛ تصمیم جدی گرفت و به همراه برادرش و سایر زوار عازم خراسان شد؛ از آنجا که او کارمند دستگاه ظلم بود و به بدگوئی و ظلم به دیگران عادت داشت در این سفر هم نتوانست دست از آن اذّیت و آزارها بردارد و با دشنام و بدگوئی و سایر کارها به آزار مردم پرداخت؛ مردم بیچاره نزد برادرش از او شکایت می کردند و او هم برادر ظالم را مورد موعظه و نصیحت قرار می داد؛ امّا سودی نمی بخشید و او همچنان به کار خود مشغول بود، و برادر روحانی اش پیوسته از مردم خجالت می کشید؛ بالاخره در بین راه آن برادر ظالم مریض شد و قبل از رسیدن به مشهد مقدّس از دنیا رفت برادرش او را غُسل داد و کفن کرد و بر روی اسبش گذاشت و به مشهد آورد و در حرم امام رضا "علیه السلام" طوافش داد و در جوار آن حضرت به خاکش سپرد؛ آن شب برادر روحانی در خواب دید؛ گویا حرم امام رضا "علیه السلام" را زیارت کرده و از حرم خارج شده است؛ در جنب صحن مقدّس باغ با صفائی دید؛ گردشی در آن باغ کرد و از دیدن نهرهای جاری و درخت های میوه و ساختمان های عالی و رفیع و خدمت گزاران بسیاری که در آنجا بودند؛ برادر روحانی به حیرت افتاد؛ ناگهان شخصّی بزرگوار و محترمی را دید که نشسته و دو طرف او را صفوفی از خدمت گزاران احاطه کرده اند؛ برادر در فکر فرو رفت که این کیست که دارای چنین مقام هائی است؛ ناگاه دید آن شخصّ برخواست و نزد او آمد و خود را بر پاهای آن مومن روحانی افکند؛ چون خوب نگاه کرد دید آن شخصّ همان برادرش می باشد که به تازگی از دنیا رفته است از او پرسید: تو که از یاران و کمک کنندگان به ظالمان بودی چگونه به این مقام رسیدی؟ او گفت: تمام این نعمت ها که مشاهده کردی از برکات تو است؛ زیرا همین که من به حال احتضار رسیدم؛ جان دادن برایم دشوار شد و به سختی مردم آنگاه تو مرا در تابوت گذاشتی و بر اسب بستی؛ در همان وقت دو نفر نزد من آمدند که بسیار بد قیافه و خشن بودند و سلاح آتشین در دست داشتند؛ آنها پیوسته مرا شکنجه می دادند و من هر چه تو و سایر زوّار را صدا می زدم و کسی را می خواستم کمک کند سودی نداشت و من در عذاب و آتش بودم تا اینکه داخل شهر شدیم؛ چون به صحن مقدّس رسیدیم آن دو نفر از من دو شدند و آن تابوت از آتش تهی شد ولی آن دو مأمور عذاب؛ از دور مرا نگاه می کردند؛ امّا جرأت نزدیک شدن نداشتند.. كف قدرت او خشک و تر است و ز ضمير همه كس باخبر است هر كه بگرفت بكف دامانش مى شود بهره ور از احسانش ‍   «آزاد شده رضا "علیه السلام" است»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد جنازه‌ام شب جمعه به کربلا برسد..🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من خدا رو اونجایی دیدم که .. همه برنامه های منو بهم میزد تا برام بچینه… شكرت.شکرت .شکرت🙏♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. حمله شیر به گله گاومیش‌ها. و در تلاش برای خفه کردن یکی از گاوها ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه غلط کردن فایده ندارد 😂😂😂 گلچین تاپ ترینها یک کانال بسیار متفاوت و جذاب @golchintap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برداشت عسل وحشی از تنه یک درخت غول پیکر توسط بومی های قبیله آفریقایی @golchintap
Every relationship has ups and downs, you should never expect perfection from somebody. هر رابطه ای فراز و نشیب های خودشو داره، تونباید هرگز از کسی انتظار کمال کامل داشته باشی.
"The most important thing is to enjoy your life, to be happy, it’s all that matters." - Audrey Hepburn "مهمترین چیز این است که از زندگی خود لذت ببرید، شاد باشید، این از همه چیز مهم تر است."