🌀 خواص بعضی ار روغن های گیاهی برای ماساژ:
⚱روغن بابونه:تقویت و شفاف کننده پوست و مو محلل اخلاط
⚱روغن مورد:ضد عفونی کننده ضد زونا تقویت مو رفع ریزش مو افزایش دهنده جریان خون پوستی
⚱روغن بنفشه:بر طرف کننده خارش پوست بر طرف کننده چین و چروک ضد افتاب درمان سینوزیت
⚱روغن کرچک:نرم کننده پوست ضد افتاب و محافظ پوست ضد درد مفاصل
⚱روغن رازیانه:ضد التهاب روشن کننده ضد رویش موهای زاید صورت از بین برنده لک
⚱روغن زیتون:ضد چین و چروک ضد درد مفاصل ضد افتاب رفع سوختگی تقویت مو
⚱روغن نارگیل:تقویت موهای اسیب دیده و خشک شده جهت پوستهای خشک و حساس رفع ترکهای پوستی و لب
⚱روغن رزماری:تقویت مو و ابرو
⚱روغن زرده تخم مرغ:تقویت مو ضد سوختگی
⚱روغن اسفند:ضد درد مفاصل و ارتروز محلل اخلاط پوستی
⚱روغن اسطو خدوس:ضد سینوزیت ضد درد مفاصل تقویت پوست و روشن کننده
راز موفقیت 👇🏻
☘☘☘☘☘
إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ
خدایا کار مرا
آنگونه به سامان برسان
که تو سزاوار آنی
(نه آن سان که من در خور آنم)
💦💦💦💦💦
ذکر روز یکشنبه :
یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام
ای صاحب جلال و بزرگواری
☘🍃☘🍃☘🍃
💞همگی لبو فروش ها را دیده ایم، فریاد می زنند: لبو لبو ... و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد. اما تا به حال الماس فروشی را ندیده ایم که فریاد بزند: الماس الماس... آنها صبور هستند، مدتهای زیادی، حتی سالیان زیادی زمان می برد تا الماس آنها به فروش برود. چون هر کسی سراغ الماس نمی آید، کسانی خریدارش هستند که قدرش را می دانند، قیمتش را می پردازند و شیوه نگهداری از آن را بلدند. هیچ وقت الماس برای اینکه دور و برش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمی شود. برای الماس شدن باید صبوری کرد، باید با تمام وجود تلاش کرد و باید خالص بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی چند روز هیچی نخوردی و میخوای یه دلی از عزا دربیاری😍😋
4_5999349372913978880.mp3
3.66M
🔹نیت هنگام خوابیدن
استادعالی
راهکار امام_صادق علیه السلام برای اینکه تمام شب برای انسان عبادت نوشته شود.
💎🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم رو هزار بار هم ببینید باز تازگی داره و هر بار اشک تو چشم حلقه میزنه و دل میلرزه...
دنیا اینقدر جدی نیست ...
🍃دنیا درست مثل یک صحنه تئاترِ
که قرار بود نقشمون و مقابل خدا و فرشته ها که تماشاچی ما بودند
خوب بازی کنیم..
اما ما فقط چسبیدیم به دنیا
چی داره و چی نداره
غر زدیم و عصبانی شدیدم و دل شکستیم...
انقدر جدی گرفتیمش که فراموش کردیم
مقابل کی بازی میکنیم و بعدش قراره
از صحنه زندگی بیرون بریم و با خدا چشم تو چشم بشیم.
خدایا ایمانمون رو آنقدر قوی کن که حضور تو رو در هر لحظه از زندگیمون ببینیم.
الهی آمین 🤲
⊰⃟𖠇࿐ྀུ🌺༅࿇༅═┅───
✍این داستان فوق العاده زیباست بخونیدش👇
♥️در یک رستوران در یکی از ایالت های آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک زن و شوهر داد. قبل از این که آن دو به لیست غذاها نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزان ترین غذا را برایشان بیاورد، چون به حد کافی پول ندارند و به خاطر مشکلاتی که شرکتشان با آن مواجه شده چند ماه است حقوقشان را دریافت نکرده اند.
🗯خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و آن دو هم که دانستند ارزانترین غذا هست بلافاصله پذیرفتند. او غذایشان را آورد و آنها با اشتهاآن را تناول نمودند.
قبل از رفتن فاکتور را از گارسن تقاضا کردند. او با کیف مخصوص فاکتورها که یک ورق در آن گذاشته بود برگشت. در آن ورق نوشته بود:
♥️"من به خاطر وضعیت مالیتان پول غذای شما را شخصا پرداخت کردم و این 100 دلار را هم به عنوان هدیه به شما می دهم و این کمترین چیزی است که می توانم برای شما انجام دهم. تشکر از لطف شما. امضا ساره".
زن و شوهر با خوشبختی زائد الوصفی از رستوران خارج شدند.
🗯جالب توجه این که ساره علی رغم وضعیت مادی سخت اش از پرداخت پول فاکتور غذای آن زن و شوهر احساس خوشبختی زیادی می کرد. او حدود یک سال است که برای خرید لباسشویی تمام اتوماتیک رؤیایی اش پول پس انداز می کند و هدر دادن هر مبلغی زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به تاخیر می اندازد. او لباس هایش را با یک لباسشویی قدیمی می شوید.
♥️ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا با خبر شد این کارش را رد کرد، چرا که خود و کودکش را از پولی که برای خریدن لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده بود. 😱
🗯قبل از این که به خاطر سرزنش دوستش پشیمانی ذر وجودش رخنه کند مادرش به او زنگ زد و با صدای بلند گفت:
"چکار کردی ساره؟!"
♥️او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد: "من کاری نکردم. چه اتفاقی افتادا؟"
🗯مادرش جواب داد: "فیسبوک در تحسن تو و کاری که کردی غوغا کرده است. اون آقا و خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی نامه ی تو را در حسابشان در فیسبوک گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند. من به تو افتخار می کنم... ."
♥️بلافاصله بعد از زنگ مادرش دوست زمان تحصیل اش به او زنگ زد و گفت که نامه اش ویروس وار در تمام سایت های اجتماعی شبکه ی عنکبوتی در حال پخش است.
🗯به محض این که حساب فیسبوک را باز کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و خبرنگاران رو به رو شد که از او تقاضای مصاحبه درباره ی این اقدام متمایزش می کردند.
♥️روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی آمریکا بود. برنامه به صورت مستقیم پخش می شد. مجری برنامه یک لباسشویی تمام اتوماتیک بسیار لوکس و یک تلویزیون مدل بالا و ده هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ پنج هزار دلار دریافت کرد و به خاطر این رفتار انسانی بزرگ هدایایی به سویش سرازیر شد که قیمتشان به 100 هزار دلار رسید.
🗯دو پرس غذا به قیمت 27 دلار باضافه ی 100 دلار زندگی اش را تغییر داد.
♥️کرم این نیست که آنچه نیاز نداری ببخشی. کرم این است که آنچه را که خیلی به آن نیاز داری ببخشی.
🗯سخنی بلیغ، تر و بزرگ تر و ژرف تر از سخنان خداوند متعال وجود ندارد که می فرماید:
♥️"هرگز به نیکی نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید."
❤️@dastanvpand1
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
📚داســـتــان عــبـــرتانــگیــز
🌸جوانے تصميم گرفت از دختر مورد پسندش، خواستگارے کند، اما قبـل از اقدام به اینکار، از مردم در مورد آن دخـتر جـویاے معلومات شــد.
مردم چنـیـن جـواب دادنـد: ایـن دخـتـر بـدنـام، بیےادب، بدخـوے و خـشـن اسـت.
🔳🌸آن شـخـص از تـصـمـیـم خود منـصـرف شـده بـه خـانـهی خـود برگشـت و در مـسیر راه با شـیـخ کهـنسالی رو به رو شد؛ شـیخ پرسید: فرزندم چیشده؟ چرا اینقدر پریشان و گرفتهای؟
آن شخص قـصـه را از اول تا آخـر برای شیـخ بیان نـمـود.
🔳🌸شیخ گفت: بـیا فرزندم من یکی از دخترانم را به عقد تو درمیآورم، اما قبل از آن برو و از مردم دربارهی دخترانم پرس و جو کـن.
شخـص رفت و از مردم محـل در مورد دختران شیخ سؤال کرد و دوباره به نزد شیخ آمد.
🔳🌸شیخ از آن جوان پرسـید: مردم چیگفتـند؟
- مردم گفتند: دختران شیخ، بسیار بداخـلاق، بـیادب، بیحیا، فاسق و بیبندوبارند.
شیخ: با من به خـانه بیا!
🔳🌸وقتیکه آن شخص به خانهی شیخ رفت، به جز یک پیر زن، کسی را ندید و آن پیر زن، همسر شیخ بود که به خاطر عقیم و نازا بودنـش هیچ فرزندی به دنیا نیاورده بود.
🔳🌸زمانیکه آن شخص از دیدن این حالت شوکه شد، شیخ برایش گفت: فرزندم! مردم به هیچکسی رحم نمیکنند و دانسته، یا ندانسته در حق دیگران هرچه و هر قِسمی که خواستند حکم میکنند.
🔳 🌸به قضاوت مردم اعتنا نکنید؛ چون آنها به حرفزدن و قضاوتکردن پشت سر مردم، عادت کردهاند.
دوست داشتن هرکسی به زبون خودشه. یکی دلنگرانه. یکی بیقراره. یکی پیگیرته. یکی هم شاید نتونه بگه، ولی همش بفکرته...
-یک دیوانه | یادداشتهاییکدیوانه
یه قانونی هست که میگه:
گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید و درگیریش بشید اون بیشتر ازتون دور میشه. پس رها کن بره شاید رسیدن در رها کردن باشه؛ به قول نادر ابراهیمی که میگه: "بگذار آنچه از دست رفتنی است، از دست بِرود. وگرنه تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.”
-یک دیوانه | یادداشتهاییکدیوانه
هیچ وقت فکرشم نمیکردم یکی وارد زندگیم بشه که با عطر موهاش، پلک زدنش، خندیدنش، نگاه کردنش، نفس کشیدنش زندگی من رو در این حد زیبا کنه. تو دقیقا همونی هستی که من نیاز داشتم به وجودش. بعد اومدنت ساختی برام یه دنیای رنگی که نمیشه با تو بود و ناراحت بود. مثل یه معجزه یهویی به داد من رسیدی و شدی دلیل اینکه صبحمو شب کنم.
-ترلان | یادداشتهاییکدیوانه
تورو مثل آهنگام دوست دارم؛ من دلم نمیاد اونارو برای کسی بفرستمشون، میخوام فقط مال خودم باشن. وقتی تنهام، وقتی غمگینم، وقتی خستم، وقتی عصبیم، وقتی خوشحالم، وقتی عاشقم، گوششون میدم. وقتی حوصلهی هیچ کیو ندارم، فقط باید اونا باشن. من همیشه بهشون نیاز دارم، همیشه دوسشون دارم. پس وقتی میگم مثل آهنگام دوستدارم، یعنی همیشه میخوام که باشی، همیشه حوصلتو دارم، همیشه بهت نیاز دارم، همیشه برات وقت دارم، همیشه دوست دارم.
-امیر | یادداشتهاییکدیوانه
چقدر نزار قبانی قشنگ میگه:
«مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا میمیرم؛
و فردا چطور؟
جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشتهام»
تو دلت برام تنگ نشد؟ صبحا وقتی بیدار شدی، شبا موقع خواب، نگاه نکردی ببینی من چی گفتم؟ هیچی نگفتنم دلتنگت نکرد؟ دلت نخواست آهنگایی که گوش کردی رو برام بفرستی؟ دوست نداشتی چیزایی که میبینی رو نشونم بدی؟ یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد که دلت بخواد دربارهش باهام صحبت کنی؟ غذای موردعلاقهم رو نخوردی که یادم بیفتی؟ تو اصلا نگران حالم نشدی؟ دوست نداشتی بدونی دارم چیکار میکنم؟ اطرافم چی میگذره و اصلا کجام؟ تو دلت تنگ نشد؟ تو نگران نشدی؟ تو مثل من هرشب فکر نکردی به شبایی که باهم صبحشون میکردیم؟ تو نخواستی بدونی چی شده؟ نخواستی بگی؟ نخواستی بشنوی؟ جدی جدی دل تو تنگ نشد؟
-نهنگ | یادداشتهاییکدیوانه