eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.7هزار ویدیو
156 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
کاری با روزگارمون کردن که با قیمت دلار ، نمیشه ازدواج کرد، با قیمت سکه ، نمیشه جدا شد.
زیبایی فقط جلب توجه میکنه . اون چیزی که قلبُ تسخیر میکنه شخصیته
سلامتی تاجی است بر سر افراد سالم ڪه تنها اشخاص بیمار قادر به دیدن آن هستند.
اگر قرار میشد زندگیم را از نو شروع کنم چیزی را تغییر نمی دادم فقط چشمانم را کمی بیشتر باز می کردم
برای داشتن روابط زیبا کافیست به خوبی های اطرافیانتان توجه و تمرکز کنید..
نشناخته را محرم اسرار نکن قفل دل خود بر همه کس باز نکن در قلک دل برای آینده ی خویش جز عشق خدا? هیچ پس انداز نکن
موقع پیشرفت باید با آدما خوب رفتار کنی چون ممکنه موقع پسرفت گذرت بهشون بخوره...
مغز را تنها با «کتاب» باید جارو کرد، تا از آلودگی‌ها پاک شود.
نقل است ڪه بایزید بسطامی را گفتند؛ قومی می‌گوینـد ڪه : ڪلید بهشت ڪلمه لااله الاالله است. گفت: بلی، ولی ڪلید بی‌دندانه در نگشاید و دندانهٔ این ڪلید چهار چیز است: زبانی از دروغ و غیبت دور، دلی از مڪر و خیانت صافی، شڪمی از حرام و شبهت خالی، و عملی از هوی و بدعت پاک ... @golchintap
🔘 داستان کوتاه فردی "ڪیسه ای طلا" در باغ خود دفن ڪرده بود ڪه بعد از مدتے یادش رفت ڪجا بود. نزد بایزید بسطامی آمد. بایزید گفت: نیمه شب برخیر و تا "صبح نـماز بخوان." اما باید مواظب باشی ڪه لحظه ای ذهنت نزد گمشده ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. "نیمه شب" به نماز ایستاد و نزدیڪ صبح یادش افتاد ڪجای باغ دفن ڪرده است. سریع نماز خود به هم زد و بیل برداشت و باغ روانه شد و محل را ڪند و ڪیسه ها در آغوش ڪشید. صبح شادمان نزد بایزید آمد و بابت راهنمایی اش تشڪر ڪرد. بایزید گفت: می دانی چه ڪسی "محل سڪه" را به تو نشان داد؟ گفت: نه. گفت: "ڪار شیطان" بود ڪه دماغ اش بر سینه ات ڪشید و یادت افتاد. مرد تعجب ڪرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی خواندم. بایزید گفت: می دانم، خالص برای خـدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت "عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه" را بدانے ، دیگر او را رها می ڪنی... نزدیڪ صبح بود، لذت عبادت شبانه را "ملایڪ "می خواستند بر ڪام تو بچشانند، ڪه شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. چون یڪ شب اگر این لذت را درڪ می ڪردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه شب می رفتے. شیطان یادت انداخت تا نمازت را "قطع ڪنی." چنانچه وقتی قطع ڪردی و رفتی طلاها را پیدا ڪردی دیگر "نمازت را نخواندی" و خوابیدی... "و اینجا بود ڪه شیطان تیر خلاص خود را به تو رها ڪرد."
° بایزید بسطامی را پرسيدند : اڪَردر روز رستاخيزخداوندبڪَويد چه آورده‌اے، چه خواهی ڪَفت؟ بايزيد فرمود : وقتی فقيرے بر ڪريمی وارد ميشود به او نميڪَويد چه آورده‌اے بلڪه ميڪَويد چه ميخواهی ؟! زندڪَى يڪ پاداش است؛ نه يڪ مڪافات فرصتى است ڪوتاه تا ببالى ؛ بيابى بدانى ۸, بينديشى , بفهمى , وزيبا بنڪَرے ودر نهايت درخاطره‌ها بمانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
افراد موفق همیشه بخاطر داشته هایشان هر چه اندک در حال شکر گزاری هستند ... اما افراد ضعیف همواره در حال شمردن داشته های دیگران اند ...!! ‌ ‌
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مش مرتضی مش قرتضا 🤣🤣🤣🤣👊🏻👊🏻👊🏻
همه دوستت دارن، ولی فقط تا وقتی که رقيبشون نباشی.!!
آدمای منفی زندگیتون حذف کنید دوره ی خیلی چیزا تمام شده ، بزرگ شید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ سقوط یک ماشین در دره !!! واااای عجب صحنه ای خدا سرنشینانش را رحمت کنه چه زجری کشیدن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🌲 *طنز پردازی حسن ریوندی و حاشیه های سفر رونالدو به تهران*
از وکالت می ترسم… مرحوم دکتر امیر ناصر کاتوزیان ✏️داستان یکی از آنها را برایتان نقل می کنم: آقایی از اصفهان تلفن زد و با لهجه اصفهانی غلیظ گفت می خواهم به شما وکالت دهم. گفتم: من وکالت نمی کنم. گفت: شما حق ندارید وکالت نکنید من کارم گیر افتاده و شما می توانید حلش کنید. این شخص طوری با من صحبت کرد که تحت تاثیر قرار گفتم و گفتم شما به تهران بیایید تا با هم صحبت کنیم. ✏️مادر زن ایشان زمانی که شوهرش فوت می کند خانه ای داشت که به برادر شوهرش داده بود تا بسازد و بفروشد و به هرکس و با هر مبلغی که می خواهد منتقل کند. این طور که گفتند برادر شوهر قصد ازدواج با این خانم را داشته و چون این اتفاق نیفتاد به قصد لجبازی خانه را که ۴ میلیون ارزش داشت را به مبلغ ۴۰۰ هزار تومان به خودش منتقل می کند یعنی ۱۰ برابر به قیمت کمتر (لازم به ذکر است از این ماجرا حدود ۲۰ سال گذشته است). سپس درخواست تخلیه کرده بود تا خانم و فرزندان برادرش را از ملک بیرون کند. دادگاه هم حکم به تخلیه داده بود! قضات دو گروه اند: برخی فقط قانون را اجرا می کنند و می گویند اگر قانون ناعادلانه است قانونگذار مسئول است و ارتباطی به ما دارد. ولی گروه بزرگتر دیگری این دغدغه را در ذهن دارند که به عنوان یک انسان متفکر می بایست در این موارد نقشی داشته باشند و اینطور نیست که فقط اطاعت کنند و چراکه این روحیه ای است استبدادی که تاریخ به ما تحمیل کرده است؛ به ما فرمان می دهند و باید اطاعت کنیم و برای خودمان شأنی قائل نیستیم. ✏️خلاصه اجراییه صادر شده بود. من با یکی از دوستان وکیلم صحبت کردم که این پرونده را شما بپذیر من لوایحش را من می نویسم که ایشان قبول کرد. این زن و بچه هایش در حضور آقای وکیل به اندازه ای گریه کرده بودند که این آقا به منزل من آمد و گفت خانمم گوسفندی نذر کرده است تا این کار درست شود و گوسفند را قربانی کند. حتی پروانه اش را آورد و گفت حکم صادر شده حالا چه باید کرد؟ ✏️دو عبارت به ذهنم آمد. یکی اینکه وکیل امین است و در صورتی که خارج از حدود امانت رفتار کند یدش به ید ضمانی تبدیل می شود. وقتی وکیل ملک را به یک دهم قیمت به خودش منتقل کرده یعنی از حدود امانت داری خارج شده است و بنابراین معامله اش فضولی است واین معامله را موکل تنفیذ نمی کند. ✏️دوم اینکه عبارت "به هرکس و با هر قیمتی منتقل کن" منصرف از این است که خود شخص طرف معامله قرار بگیرد. دادگاه استدلال کرده بود اطلاق مطلق منصرف به فرد اکمل است ولی این استدلال صحیح نیست چرا که اطلاق مطلق منصرف است به فرد شایع عرفی. وقتی می گوییم برنج، منظور برنجی است که در عرف مصرف می شود نه اینکه بهترین نوعش. پس این معامله فضولی است و حق نداشته خود طرف معامله قرار بگیرد. ✏️در دیوان پیش رفت و فضولی بودن عمل را پذیرفت ولی در آنجا که گفته بود "با هرکس می تواند معامله کند" را به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داد. دادگاه نظری را که من دادم تایید کرد و گفت طرف نمی دانسته که خود شخص طرف معامله قرار می گیرد و هم معامله فضولی است و رأی اینگونه صادر شد که معامله فضولی است و موکل آن را تنفیذ نمی کند. من خوشحالم که این کار را انجام دادم بنابراین وکلا هم من را در رده خود بپذیرند.
دوستان یک مطلب میخام خدمت شما عرض کنم ،فقط به صرف اینکه ،در فضای مجازی مطلبی ،کلیپی ،پستی ،چیزی بگذاریم که غیر از وقت و هزینه و عمر مان را هدر بدهیم چیزی نیست ،پس حداقل ۴تا مطلب خوب ،۴تا کلیپ آموزنده، ۴تا موضوع خوب بگذاریم که حداقل به درد یک نفر بخوره ،شاید یک جمله ی من یک کلیپ من ،مسیر زندگی یک نفر را عوض کند. ،باعث بشه یک آدم ناامید و مستاصل ،روحیه اش عوض بشه. ،باعث بشه شخص یک تغییر نگرش در کار یا زندگی یا جامعه بدهد. و همه ی اینها از مطالعه بدست میاد. امیدوارم مطالب ما که در چندین گروه در ۴ گوشه ی کشور پخش می‌شود ،،،حداقل به درد یک نفر بخورد. و اگر فقط ۱نفر با نوشته ها و کلیپ ها باعث بشود تغییر روش و تغییر نگرش البته مثبت انجام بدهد. ،ما رسالت خودمان را درفضای مجازی انجام داده ایم. به امید موفقیت تمام مردم سرزمینم دانشفر
از وکالت می ترسم… مرحوم دکتر امیر ناصر کاتوزیان ✏️داستان یکی از آنها را برایتان نقل می کنم: آقایی از اصفهان تلفن زد و با لهجه اصفهانی غلیظ گفت می خواهم به شما وکالت دهم. گفتم: من وکالت نمی کنم. گفت: شما حق ندارید وکالت نکنید من کارم گیر افتاده و شما می توانید حلش کنید. این شخص طوری با من صحبت کرد که تحت تاثیر قرار گفتم و گفتم شما به تهران بیایید تا با هم صحبت کنیم. ✏️مادر زن ایشان زمانی که شوهرش فوت می کند خانه ای داشت که به برادر شوهرش داده بود تا بسازد و بفروشد و به هرکس و با هر مبلغی که می خواهد منتقل کند. این طور که گفتند برادر شوهر قصد ازدواج با این خانم را داشته و چون این اتفاق نیفتاد به قصد لجبازی خانه را که ۴ میلیون ارزش داشت را به مبلغ ۴۰۰ هزار تومان به خودش منتقل می کند یعنی ۱۰ برابر به قیمت کمتر (لازم به ذکر است از این ماجرا حدود ۲۰ سال گذشته است). سپس درخواست تخلیه کرده بود تا خانم و فرزندان برادرش را از ملک بیرون کند. دادگاه هم حکم به تخلیه داده بود! قضات دو گروه اند: برخی فقط قانون را اجرا می کنند و می گویند اگر قانون ناعادلانه است قانونگذار مسئول است و ارتباطی به ما دارد. ولی گروه بزرگتر دیگری این دغدغه را در ذهن دارند که به عنوان یک انسان متفکر می بایست در این موارد نقشی داشته باشند و اینطور نیست که فقط اطاعت کنند و چراکه این روحیه ای است استبدادی که تاریخ به ما تحمیل کرده است؛ به ما فرمان می دهند و باید اطاعت کنیم و برای خودمان شأنی قائل نیستیم. ✏️خلاصه اجراییه صادر شده بود. من با یکی از دوستان وکیلم صحبت کردم که این پرونده را شما بپذیر من لوایحش را من می نویسم که ایشان قبول کرد. این زن و بچه هایش در حضور آقای وکیل به اندازه ای گریه کرده بودند که این آقا به منزل من آمد و گفت خانمم گوسفندی نذر کرده است تا این کار درست شود و گوسفند را قربانی کند. حتی پروانه اش را آورد و گفت حکم صادر شده حالا چه باید کرد؟ ✏️دو عبارت به ذهنم آمد. یکی اینکه وکیل امین است و در صورتی که خارج از حدود امانت رفتار کند یدش به ید ضمانی تبدیل می شود. وقتی وکیل ملک را به یک دهم قیمت به خودش منتقل کرده یعنی از حدود امانت داری خارج شده است و بنابراین معامله اش فضولی است واین معامله را موکل تنفیذ نمی کند. ✏️دوم اینکه عبارت "به هرکس و با هر قیمتی منتقل کن" منصرف از این است که خود شخص طرف معامله قرار بگیرد. دادگاه استدلال کرده بود اطلاق مطلق منصرف به فرد اکمل است ولی این استدلال صحیح نیست چرا که اطلاق مطلق منصرف است به فرد شایع عرفی. وقتی می گوییم برنج، منظور برنجی است که در عرف مصرف می شود نه اینکه بهترین نوعش. پس این معامله فضولی است و حق نداشته خود طرف معامله قرار بگیرد. ✏️در دیوان پیش رفت و فضولی بودن عمل را پذیرفت ولی در آنجا که گفته بود "با هرکس می تواند معامله کند" را به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داد. دادگاه نظری را که من دادم تایید کرد و گفت طرف نمی دانسته که خود شخص طرف معامله قرار می گیرد و هم معامله فضولی است و رأی اینگونه صادر شد که معامله فضولی است و موکل آن را تنفیذ نمی کند. من خوشحالم که این کار را انجام دادم بنابراین وکلا هم من را در رده خود بپذیرند.
@golchintap زیبا ترین متن دنیااز پدر علم حقوق دکتر امیر ناصر کاتوزیان سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم “مشتی خاک” که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه @golchintap یا “سنگی” در دامان یک کوه یا قدری “سنگ ریزه” در انتهای یک اقیانوس @golchintap شاید “خاکی” از گلدان‌ یا حتی “غباری” بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای” نهایت” برای” شرافت” برای” انسانیت” @golchintap و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : ” نفس کشیدن ” ” دیدن ” ” شنیدن ” ” فهمیدن ” و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید @golchintap من منتخب گشته ام : برای” قرب ” برای” رجعت ” برای” سعادت ” من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به” انتخاب ” به” تغییر ” به” شوریدن ” به” محبت ”وای بر من اگر قدر ندانم... @golchintap
آیا وجود ما در جهان اهمیت دارد؟ آیا ما در عین کوچکی در کیهان و یا در عین نبود خدا باید پوچگرا و هیچ انگار شویم؟ (بهترین مطلبی که طی ماه گذشته خواندم واقعا ارزش وقت گذاشتن را دارد) اگر ما به خوبی جایگاه خود در جهان را بشناسیم و بدانیم که کجای این عالم هستیم، آن‌گاه به خوبی درک می‌کنیم که ما علت چیزی نیستیم و قدرت بسیار اندکی در این زمینه داریم. دانشمندان به خوبی می‌دانند که ما هیچ کنترلی روی فضا نداریم و فراتر از توانایی‌های ما است. ما روی یک غبار زندگی می‌کنیم که به راحتی یک نسیم ملایم می‌تواند آن را به طرفین ببرد و به بیرون پرت کند. ما این را به خوبی می‌دانیم که حتی اگر وجود نداشته باشیم، باز هم جهان وجود خواهد داشت و طبق همیشه پیش خواهد رفت؛ بدون آن‌که تغییری در روند فعلی آن ایجاد شود. از نظر دخیل بودن و علت چیزی بودن، ما در مقیاس کیهانی کاملاً بی‌اهمیت هستیم و در زنجیره‌ی اتفاقات جهان جایگاه خاصی نداریم. ما اگر در این دنیا تنها باشیم، باز هم تفاوتی در میزان اهمیت ما ایجاد نمی‌شود. فرقی نمی‌کند که جهان مملو از حیات هوشمند باشد یا کاملاً تهی از آن، اگر ما نتوانیم همچنان تأثیری عمده در جهان بگذاریم، بی‌اهمیت و بی‌ارزش خواهیم بود. برخی از افراد به دنبال این هستند که بدانند چرا ما فکر می‌کنیم در جهان بی‌اهمیت هستیم و این تفکر از کجا می‌آید. از نظر برخی فلاسفه، دلیل اصلی این تفکر، جایگاه کوچکی است که ما در جهان به خود اختصاص داده‌ایم. کاملاً منطقی است که فکر کنیم اگر ما کوچک نبودیم، آن‌گاه این فکر که بی‌اهمیت هستیم نیز به ذهنمان خطور نمی‌کرد. اگر ما بتوانیم در بافت جهان تغییراتی ایجاد کنیم، آن‌گاه احساس غرور خواهیم داشت توضیحی که ارائه شد به نظر قانع کننده است؛ اما چرا گذشتگان فکر می‌کردند که ما جایگاه ویژه‌ای داریم و به پوچی امروزه‌ی ما حتی فکر نیز نمی‌کردند؟ فرض کنید میزان اثرگذاری ما در جهان به همین اندازه‌ی فعلی است. آن‌گاه اندازه‌ی جهان را کوچک و کوچک‌تر کنید؛ در این صورت، جایگاه ما در جهان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و چون محیط کوچک می‌شود، اثرگذاری ما در جهان بیشتر خواهد شد. حال جهان را بزرگ‌تر از اندازه‌ی فعلی تصور کنید. در آن صورت، جایگاه ما از حالت فعلی نیز کوچک‌تر خواهد شد و ما به حدی بی‌اهمیت می‌شویم که گویی وجود نداریم. این می‌تواند توضیح دهد که چرا احساس کوچک بودن و بی‌اهمیت بودن در جهان، تقریباً پدیده‌ای نوظهور بوده و در گذشته وجود نداشته است. به جز چند مورد خاص، گذشتگان ما هیچ‌گونه ایده‌ای از دستاوردهای علم ستاره‌شناسی و وسعت بی‌حد و مرز آن نداشته‌اند. آن‌ها فکر می‌کردند که زمین، مرکز جهانی به مراتب کوچک‌تر از آن‌ چیزی که ما می‌شناسیم، است. در گذشته اکثراً به اهمیت اندک در جهان فکر نمی‌کردند تنها تعداد محدودی این احساس را داشتند که شواهد اندکی از آن‌ها در دسترس است. اگر این توضیحاتی که ارائه شد درست هستند؛ بدیهی است که گذشتگان ما فکر کرده باشند دارای جایگاه ویژه و برتری در جهان بوده و از قدرت خاصی برخوردارند. پیش‌تر برای درک گذشتگان، قدرت اثرگذاری خود در جهان را ثابت در نظر گرفتیم و ابعاد جهان را کوچک‌ و بزرگ کردیم. حال بیایید قدرت اثرگذاری خود را متغیر و اندازه‌ی جهان را ثابت فرض کنیم. تصور کنید که ما قدرت زیادی داریم، به گونه‌ای که می‌توانیم حرکت ستاره‌های دوردست را تحت کنترل خود درآوریم و چگونگی حرکت کهکشان‌های دوردست و آینده را ما تعیین کنیم؛ در آن صورت ما می‌توانیم بافت جهان را دچار تغییر کرده و آن را مطابق با اهدافی که در نظر داریم شکل دهیم. آیا در صورت داشتن چنین قدرتی بازهم احساس بی‌اهمیت بودن در جهان را خواهیم داشت؟ مطمئناً خیر؛ در آن صورت بسیار مغرور و متکبر نیز خواهیم شد. برخی گمان می‌کنند که شاید این توضیح بتواند ریشه‌های پیدایش را نیز به ما نشان دهد. افراد مذهبی بر این باورند که گاهی اوقات، ایمان به زندگی آن‌ها معنا و مفهوم می‌بخشد و زندگی بدون وجود خالق، بی‌معنی و پوچ خواهد بود. اگر بخواهیم از دید مذهب به قضیه نگاه کنیم، ممکن است گفته‌ی آن‌ها صحیح باشد؛ اگرچه افرادی نیز هستند که این‌چنین فکر نمی‌کنند. و ، افراد را به این باور می‌رسانند که در صورت ایمان داشتن به خدا، او نیز بخشی از قدرت بی‌نهایتش را با بندگان در میان می‌گذارد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آن قدرت خارق‌العاده به حدی زیاد خواهد بود که نمی‌توان در جهان ماده به‌کار برد و فراتر از توان این جهان است. اگر بخواهیم منطقی به قضیه نگاه کنیم و ایمان و مذهب را در نظر نگیریم ( یعنی غیر‌منطقی نباشیم)، قدرت اثرگذاری ما در جهان بسیار پایین بوده و به چشم نمی‌آید؛ به عبارت دیگر، ما در مقیاس کیهانی اهمیت چندانی نداریم. ممکن است که این قضیه ما را با مشکلاتی مواجه کند؟ آیا این تفکر ما را به هیچ‌انگاری و پوچی سوق می‌دهد؟ تقریبا
✅_ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍین بود ﻋﺪﺍﻟﺘﺖ؟! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮی ﻣﺤﺘﺎﺝ آخه؟! ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭفتن ﻫﻤﺴﺮ قبلیشه ✅ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺭ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﺳﺎﺯ ﻣﺤﻠﻮ ﺩﺯﺩ ﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺳﻨﮕﻪ، ﻣﺎﻟﻪ ﭘﺎﯼ ﻟﻨﮕﻪ؟ ﺩﺍﺷﺖ ﺟَﻬﺎﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮ ﺟﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﺘﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩﺳﺎﺯ 15ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻩ. ✅ﮐﺎﺑﻞ ﺑﺮﻕ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﻣﺴﺎﻓﺮﮐﺶ ﻣﺤﻞ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﺍﯾﺎ!ﺗﻮ ﮐﻪ ﻇﺎﻟﻢ ﻧﺒﻮﺩﯼ! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﻪ ﺯﺣﻤﺖﮐﺶ؟ ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺭﺛﯿﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﯾﺘﻤﯿﺶ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ. ✅ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺭﭼﻪﻓﺮﻭﺵ ﻣﺤﻞ ﻧﺎﻗﺺُﺍﻟﺨﻠﻘﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻇﺎﻟﻤﯽ ﺗﻮ؟! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ به زنها چه خیانتی کرده... ✅ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭو ﺑﭽﻪﻫﺎﺵ ﺑﻪ ﮐﻬﺮﯾﺰﮎ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟! ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺘﺖ ﮐﻮ؟ ﺁﺧﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ؟ ﭼﺮﺍ ﺳﺎﮐﺘﯽ؟ ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﺟﻮﻭﻧﯽ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮ ﺯﯾﺮ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ✅ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ، ﻃﺮﻑ مشکل دار ﺍﺯ ﺁﺏ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ! ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯَﺕ ﺭﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﻪ... ﺷﺎﯾﺪ ﻃﻠﺴﻢ ﺷﺪﯼ ﺑﺮﻭ ﯾﻪ ﻃﻞ ﺟﺎﺩﻭ بگیر ✨ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭنستم 10ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ، ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺵ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩ ﻭ ﮐﺘﮑﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ 2ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺮﺗﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﯽﻋﺪﺍﻟﺘﯽ ﻭ ﻇﺎﻟﻤﯽ ﺯﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ولی به بی وجدانی انسانها شک نکرد ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭو ﻧﮕﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺩﯾﺪﯼ، ﺩلت ﺑﺮﺍش ﻧﺴﻮﺯﻩ ﻭ ﮐﻤﮑﺶ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻦ. ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮ ✅ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟت خدا شک نکن @golchintap
. داستان کوتاه قشنگه, قابل تامل "کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد." فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند." دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛ "بهتر است از خدا کمک بخواهیم." بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند... "نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛ فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد. اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت. هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت. مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت. دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد. فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..! پیش خود گفت: مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است! زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟» مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.» آن ندا گفت: اشتباه می کنی! تو مدیون او هستی... هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید... مرد با تعجب پرسید: «مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟» * و آن ندا پاسخ داد: «از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» * نکته: * شاید داشته هایمان را مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و فقط برای ما دعا می کردند... ممکن است همه موفقیت و ثروت و هر چیز دیگر که داریم را... "مدیون آن دو فرشته ای" باشیم که ما را بزرگ کردند... * (پدر و مادر) بدون هیچ توقعی!