آهنگ { سرو خرامان }
با صدای: حسام الدین سراج
دزدیده چون جان می روی
اندر میان جان من
سرو خرامان منی
ای رونق بستان من
چون می روی بی من مرو
ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو
ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم
وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری
در جان سرگردان من
از لطف تو چون جان شدم
وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده
در هستی پنهان من
✦¤✦༻{ترانه سرا}༺✦¤✦
@golchintap
4_426457421762789539.mp3
9.34M
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثبتاندیشی به این معناست...
👤#دکتر_انوش
📝
می گویند پاییز ، سرد است و می گویم ؛ آخ که بغل می چسبد !
آخ که می چسبد کسی گونه های سرد آدم را ببوسد و دست های سرد آدم را بگیرد و ساعت های زیادی با آدم حرف بزند و برایش از همه چیز بگوید ، از ابرهای با احتمال بارش خاطرات گرفته تا نارنگی هایی که مثل قدیم ها بوی خوشبختی نمی دهند !
می چسبد که پنجره را باز بگذاری و در سرمای اتاق بنشینی و خودت را در امنیت گرم پتو بپیچانی و نوشیدنی داغت را بنوشی ،
می چسبد که سر انگشتان و بینیِ سردت را لمس کنی و ژست کودکانه به خودت بگیری ، کلاه و شال و بارانی ات را بپوشی ، از خانه بزنی بیرون و آرزو کنی ای کاش باران ببارد که ترکیب باران و پاییز و برگ های خشک ، عجب معرکه ای می شود !
پاییز که قاطعانه در خیابان اُتراق کرد ، تازه آغاز عاشقی ست ...
می چسبد کسی را دوست داشته باشی و کسی دوستت داشته باشد ، می چسبد دست هایت را توی جیبت ببری و همینطور که حجم نفس های داغ خودت را روی تن سرد خیابان حس می کنی ، در فکر و خیال ، غوطه ور شوی و نفس های عمیق تری بکشی ...
پاییز که باشد ؛ بغل می چسبد ، بوسه می چسبد ، چای می چسبد ،
حتی خیال می چسبد ! مثلا در میان خلوت گذرگاه ها قدم بزنی و خیال کنی پشت درخت های مه گرفته ، قلعه ی اسرارآمیزی ست که انتظار ورودِ تو را می کشد ، پشت ابرها اژدهای پیر و درمانده ای با تو حرف دارد و پشت کوه ها دهکده ی پری های کوچکی ست که به جز عاشقی و دوست داشتن ؛ کارِ دیگری بلد نیستند ،
می چسبد دیوانه باشی و خیالبافی کنی ،
اصلا پاییز را برای دیوانگی ساختند !
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
📝
هشت سال پیش یک همکار آمریکایی جوان داشتم که اسمش هانتر بود. همان شکارچی. بیشتر از دو متر قد داشت و از هیچ دری بدون تعظیمکردن نمیتوانست رد شود. دو سال با هم کار کردیم. یک روز صبح یکهو نامهی استعفایش را گذاشت روی میز رئیس و گفت از فردا نمیآید سرکار.
خلاص.
آن هم وسط رکود اقتصادی آن سالها که همه لیس به کفش رئیسهایشان میزدند تا اخراج نشوند. ظهرش هم با هم رفتیم ناهارِ خداحافظی بخوریم.
من و شکارچی. بردمش رستوران ایرانی.
تنها رفیق آمریکاییام بود که از دوغ و فسنجان هراسی نداشت و دولپی آنها را میخورد.
سر میز غذا ازش پرسیدم که چرا داری میری؟ نمیترسی کار گیرت نیاید؟
گفت میخواهد تا جوان است، پیاده تمام مسیر آپالاچین را برود. همان راه مالروی جنگلی که از چهارده ایالت رد میشود.
دو ماه تمام پیادهروی. بعد هم میخواهد تمام مسیر جادهی شصت و شش را براند.
شرق تا غرب آمریکا.
بعد هم چند تا برنامهی دیگر برایم ریسه کرد. گفت خیلی هم از گشنگی نمیترسد. دیدن را به سیر بودن ترجیح میدهد.
شکارچی من را یاد پدرم میانداخت.
پدرم معتقد است که آدم باید عرض زندگی را تجربه کند نه طولش را.
طول زندگی یک فرآیند فلوچارتی و ملالآور است که همه آن راخواه ناخواه تجربه میکنند.
همان اتفاقات روتینی که از تولد شروع میشود و مثلا قرار است به مرگ ختم شود.
همان نگاهی که دینها به زندگی آدم دارند.
رسیدن از مبدا به مقصد.
همان پلههایی که ما عوام اسمش را گذاشتهایم پیشرفت و ترقی.
اما عرض زندگی همان اتفاقاتی است که معنا میدهد به طول آن. همان چیزی که هیچ کس از آن حرف نمیزند. درست مثل بالهای عریض هواپیما که بدون آنها پرواز بیمعنی است.
این حرفها را با فلاکت ترجمه کردم به انگیسی برای شکارچی.
حرف زدن و ترجمه کردن و چلوکباب خوردن به شکل همزمان کار دشواری است. اما حتما فهمیده منظورم را. چون خودش داشت عرض زندگی را عملا تجربه میکرد.
نه مثل من که بر خلاف حرفها و ظاهر آوانگاردم، درونِ دگماتیکی دارم.
گمان کنم این بزرگترین مسئولیت روی دوش پدر و مادرهاست. اینکه بچههایشان را هل بدهند سمت عرض زندگی و نه طول آن.
یا لااقل سمت طول آن هلشان ندهند.
جامعه درست مثل اسبهای بارکش، روی چشم آدمها، چشمبند میگذارد.
که فقط جلویش را نگاه کند. نه چپ و نه راست.
فقط طول راه را ببینید. خوشبه حال آدمهایی که معتاد عادتهای جامعه نمیشوند. خوشبهحال شکارچی.
پینوشت کنم که چرا همهی پدر و مادرها دم مرگشان یادشان میافتد تا وصیتنامه بنویسند و اموال منقول و غیرمنقولشان را ببخشند به بچهشان؟
چرا هیچکدامشان همان اول راه و قبل مردن برایش نمینویسند که "نورچشمم، من طول راه را رفتم. چیز فایدهداری در آن پیدا نکردم. تو هم نگرد.
تو بچسب به عرض راه. اگر چیزی باشد، حتما همانجاست". این را به جای وصیتنامههای روتین و بیفایده بنویسند و بگذارند پَرِ قنداق بچهشان.
اگر بچه اینها را بداند دیگر احتمالا هیچ نیازی به اموال منقول و غیر منقول والدینش ندارد.
👤#فهیم_عطار
📝
قانون حجاب در مجلس تصویب شد.
در همه کشورهای جهان وقتی میخواند قانونی را محکم کنند از جریمه به مجازاتهای حبس و بگیر و ببند شیفت می کنند.
مثلا در بسیاری از کشورهای اروپایی و همچنین اغلب ایالات آمریکا رانندگی با مستی صرفا با جریمه نقدی و یا ابطال موقت گواهینامه همراه بود.ولی اخیرا در بسیاری از کشورهای غربی برای رانندگی با مستی،مجازات زندان را جایگزین جریمه های نقدی کرده اند چون میخواند ریشه رانندگی با مستی را بکنند.
نمایندگان محترم مجلس ما برعکس عمل کرده اند! یعنی دور هم جمع شدند و گفتند بگیر و ببند و دستگیری و گشت ارشاد نتونست مشکل حجاب را حل کنه.پس اینها را جمع می کنیم و جریمه نقدی را جایگزین می کنیم!.
مثل این که مثلا یک اشپز می بینه یک غذایی خاص در دمای ۲۰۰ درجه و با مدت یکساعت نمی پزه.بعد تصمیم میگیره دستور پخت را عوض کنه.میاد همون غذا را در دمای ۵۰ درجه و به مدت ۵ دقیقه روی گاز میزاره که غذاش بپزه!
در دهه شصت اگه یک پسر و دختر را می دیدند توی پارک کنار هم نشسته اند ماموران کمیته آن زمان فوری میرفتند سراغشون و زنگ می زدند به خانواده هاشون.حتی در برخی شهرهای مذهبی اونها را می بردند و به عقد همدیگه در می آوردند که معصیت نشه!.یعنی نشستند و فکر کردند اون مجازات های قبلی فایده ای نداشت پس حالا ما جریمه را جایگزین اون برخوردها می کنیم.
ولی خب،کسانی که نگاه ایدئولوژیک دارند گوششون به این حرفها بدهکار نیست.اونها مثل ماهی های داخل آب می مونند.همه دنیای بیرون آب را با خطوط شکسته و نورهای کج و معوجی که از بیرون آب به چشمشون میرسه، می بینند.به هیچ وجه هم قانع نمیشند.اونا یه سری اصولی دارند که وقتی ازش تخطی بشه عصبانی میشن.و با عصبانیت سعی می کنند اوضاع را مطابق میل خودشون تنظیم کنند که کار خرابتر میشه.
این کارها برای مطیع کردن این نسل و توی این دنیا نه تنها بی فایده است که تاثیر معکوس داره.....
👤 مهرداد
📝
میز مشروب با مزه
دور هم جمع شدهاند، پیکها را به هم میزنند، سلامتی میگویند و بالا میروند. دستها سریع به سمت مزههایی میرود که روی میز چیده شده تا تلخی مشروب را بگیرد.
کاش ایران نبودیم، ماشین پر الکل میکردم، هرجا که دلم میخواست، میزدم بر بدن یعنی میزدیم بر بدن
آره والا؛ من که جای آب معدنی دیگه ویسکی میزدم.
خندهای همراه با حسرت بالا میرود و ساقی پیکی دیگر را پر میکند.
زمان میگذرد، یکی از هم پیالهها راهی فرنگ میشود، میرود آن دور، دورها؛ میرود ینگه دنیا.
خوشبهحالت، مشروب میخوری جای ما را هم خالی کن.
فقط داداش دیگه حداقل سرکلاس نخور. ببین برگشتنی ویسکی آمریکایی یادت نرهها!
یکی از دخترها از آن سو داد میزند، رام من فراموش نشه لطفا و همه میخندند.
زمان گذشت و روزی دوستان پیاله به دست دور میز، هوای دوست قدیمی خود را کردند. با هزار بدبختی توانستند تصویر رفیقشان را بعد از مدتها به مدد فیلتر شکن پولی، واضح ببیند. رفیق در حال رفتن به دانشگاه بود و آنها پای میز مزه.
حرف زدن، حرف زدن و حرف زدن. رفیق ساکن فرنگ رو به دوستها گفت، بخورید که اگر بیاید اینجا اینقدر مشروب خوردن قانون داره که میگید کاش ایران بودم و بیدردسر مشروب میخوردم.
قانون؟
آره بابا، اینجا برای مشروب خوردن هم قانون دارن. میگن بخورها، کاری باهات ندارن اما همین خوردن هم قانون داره.
داداش، بیا اینجا بیقانون بخور همه هزینههات با من.
یادته شب عروسی ممد، خوردیم تا اینجا( زیر چانه را نشان میدهد) بعد با پراید سفیده تو افتادیم دنبال ماشین عروس؟
اوه، اوه، ببین همین کاری که اونجا کردیم اگه اینجا میکردیم الان حبس ابد میدادم بهمون. اصلا یه جور حساس هستن به رانندگی تو مستی که بیا و ببین.
بابا اینجا کلاب ایرانیها تو یک تالار که برای شهرداری بود مراسم گرفتن، بعضی از بچهها رفتن پایین مشروب خوردن و اینها فهمیدن، نمیدونی که چه غوغایی شده بود. میگفتن شما قانون رو زیر پا گذاشتید و فلان و بهمان.
اصلا یادتونه شیشه دلستر پر میکردیم، میزدیم دل جاده؟ اینجا نمیتونی تو فضای باز بخوری، حتی نباید شیشه تو ماشینت باشه اگر هم باشه باید پلمب باشه تو صندوق.
راستی مریم تو هنوز 21 سالت نشده اگه اینجا بودی نمیتونستی مشروب بخری. صدای انفجار خنده دور میز نشسنها بالا رفت. پاشو برو بابا الان پلیس میاد میگیرتت بچه جون.
*این داستان فقط برای آشنایی با قوانین الکل خوردن در آمریکا بود.
*من خودم مشروب نمیخورم دوستان نزدیکم در ایران و آمریکا میدانند که من فقط با سنایچ پرتقال و کوکای دایت مست میشم.
👤مصطفی داننده
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
آهنگ { شبانگاهان }
با صدای: عبدالحسین مختاباد
شـبـانگاهـان تا حـریـم فلک چون زبانـه کشد سوز آوازم
شـرر ریـزد بـیامـان بـه دل سـاکـنـان فلک نـالـه سازم
دل شـیـدا حـلـقـه را شـکـنـد تـا بـرآیـد و راه سفر گیرد
مگر یکدم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
4_5866110858802757982.mp3
5.67M
🍃🌸ایران زیبا🌸🍃
🍃🌴🌻🎼 آوای بسیار زیبای تاکی به تمنای وصال تو یگانه ...
🍃🌺از استاد سید عبدالحسین مختاباد
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
آتشی در نیستان_شهرام ناظری.mp3
12.88M
#شهرام_ناظری
🎶آتشی در نیستان
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
هیچ چیز عوض نمی شود ! شما دیدتان را عوض کنید رمز کار این است
@glchintap
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ارتفاعاتجهاننما؛استانگلستان🌷☁️🪂
🔹این ویدیو زیبا رو از دست ندید😍