فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟩 یه درخت جالب پیدا کردم تا اخرش نگاه کنید شما میدونین ای درخت چطوری زنده مونده؟
خودم که هیچ اثاری از ریشه درخت ندیدم
اسم درخت بنه (پسته کوهی) هست بخاطر همین درخت به اینجا میگن پیر بنکی که پیر بخاطر مقبره و بنک هم اسم همون بنه به زبان محلیه
📍فارس -شهر کازرون
پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت.
شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.
بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
فهمیدم دوست داشتن را نه مینویسند نه میگویند ،
ثابت میکنند...
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
این نعره عاشقان ز شمع طرب است
شمع آمد و پروانه خموش این عجب است
اینک شمعی که برتر از روز و شب است
بشتاب ای جان که شمع دل جان طلب است
حضرت مولانا
همیشه دعا کنید چشمانی داشته باشید که بهتربن ها را ببیند قلبی که خطاها را ببخشد ذهنی که بدیها را فراموش کند و روحی که عاشق خالق باشد
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨
روزگار "غریبيست"!!
⇚آدمها یک روز "دورت" مي کردند
⇤روزي دیگَر "دورت" ميزنند...!!
↫یک روز ازت "دل" ميبَرند
⇜روزي دیگر "دل" ميبُرند...!!
⇍یک روز "تنهاییت" را پر میکنند
⇠وقتي خوب "وابسته ات" کردند
⇠بھ جای اینکه "درکت" کنند
⇚"ترکت" ميکنند..!!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موقع عصبانيت حواستون باشه
با كي وچجوري دارين حرف ميزنين!
همه چيز حل ميشه و حالتون خوب ميشه
اما يه حرفايي ، يه لحنايي هيچ وقت از دل طرف مقابل پاك نميشه
دلی را
که نمی خواهی در آن ساکن شوی
به بازی نگیر...
🍃🍃
خیلی قشنگه👌
توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرده که با تلفن صحبت میکرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت :
همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه...
بعد از 18 سال دارم بابا میشم
چند روز بعد تو صف سینما همون مرد رو دیدم
که دست بچه ی 3یا 4 ساله ای را گرفته بود
که به او بابا میگفت
پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم
مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل
دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند
پیر زن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش
میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه میخوردیم،
شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و
خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند
من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه
مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون
شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه
خدا را فقط با دولا و راست شدن و امتداد
والضالین نمیتوان شناخت…
ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ،
" ﺩﻝ"
ﺭﺍ ﺑﻪ " ﺩﻧﯿـــﺎ" ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ
ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭﯼ
" ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨﮑـــﺒﻮﺗﯽ " ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ، ﮐﻪ " ﺁﺩﻡ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ
ﭼﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﯾﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿـــﻢ
ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
" ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫﯽ "، ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﺷﺪ
ﺑﯽ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ِ " ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ" ﺗﺎﺧﺘﯿﻢ
ﺣﺮﻣﺖ "ﺍﻧﺴـــﺎﻥ" ، ﺷﮑﺴـــﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ
ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﯾﺮ ﭘــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾـــﺶ،
ﮐﻨﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ
ﻧﻮﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﯿﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺮ ﻓﻬــــﻤﯿﺪﯾﻢ ﺑﺎ "ﺧــــﻮﺩ " ، ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻣﺎ " ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ " ،
" ﺁﺩﻣـــــﯿﺖ " ، ﻣﺎ " ﺧــــﺪﺍ " ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘیم