hadadian031(www.BGH.ir) (3).mp3
508K
مناجات با خدا😭
خدایا امشب اومدم با خودت درد دل کنم😔
دعایعهد۩محسنفرهمند.mp3
1.26M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای محسن فرهمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق فاطمه زهرا ( س)🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نیایش صبحگاهی🌹
الهی ! برای عقلی که می اندیشد ...
برای قلبی که دوست میدارد ....
برای گوشهایی که میشنوند ...
برای چشمهایی که میبینند ...
برای زبانی که قادر به تکّلم است
برای یکایک اعضاء و جَـوارِح ام، تو را سپاس
خدایااا همیشه پناهم باااش
#الـــهــی آمــیـــن"🙏
✍داستان حضرت ابراهیم (ع) با عابد
روزی حضرت ابراهیم عابدی را دید که عبادت می کند.سوال کرد :برای چه کسی عبادت می کنی ؟ گفت :برای خدای آسمانها ؟ از کدام قبیله هستی ؟ قوم و قبیله ای ندارم .از کجا امرار معاش می کنی؟ از میوه درختان و گیاه بیابان
خانه ات کجاست؟ اشاره کرد به آن طرف رود خانه.مراهم با خودت به خانه می بری؟در سر راهم رودخانه ای عظیم است که نمی شود عبور کرد .پس تو چه می کنی؟ من از روی آب می گذرم.ابراهیم (ع) فرمودند: شاید من هم بتوانم با تو عبور کنم. با هم بهدخاته رفتند .حضرت ابراهیم پرسیدند : کدام روز ها بزرگترند؟روز جزا و پاداش . ابراهیم (ع)فرمودند : بیا دعا کنیم خداوند آن روز را بر ما آسان کند .عابد آهی کشید و گفت: من ۳۰ سال دعا می کنم دعایم به اجابت نمی رسد .حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: علتش را می دانی ؟ عابد گفت: نه نمی دانم .حضرت(ع) فرمودند:خداوند بنده ای را که دوست دارد دعای اورا بع تاخیر می اندازد تا با او راز و نیاز کند.حضرت (ع) سوال کرد دعا آرزویت چیست؟ گفت :من ۳۰ سال قبل شنیدم خداوند بنده ای دارد بنام ابراهیم خلیل (ع) (خلیل الرحمن) از آن زمان از خدا خواستم که اورا به من نشان دهد.حضرت(ع) فرمودند:امروز دعایت به اجابت رسید.آن ابراهیم(ع) من هستم.
ೋ✼✿༺✿༻✿ೋ
🍂💦🍂💦🍂💦🍂
ೋ✼✿༺✿༻✿ೋ
🕊🕊🕊
ذکر یونسیه چیست؟
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷
حضرت یونس (علیه السلام) مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت
ولی در مدت سی و سه سال فقط دو نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد
و خداوند به او وعده داد که در فلان زمان عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد.
یونس از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند
و آنها که نشانههای عذاب وعده داده شده را دیدند از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند.
یونس به امید اینکه مردم نابود شدهاند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغولند عصبانی شد
و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد
و با یک کشتی راهی دریا شد.
در بین راه ماهی غول پیکری به کشتی حمله کرد و به خواست خداوند متعال حضرت یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید.
حضرت یونس وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد
که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که خواص بیشماری برای آن نقل شده است:
قرآن میفرماید :
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛
و ذاالنون ( يونس) را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ و چنين مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،)
در آن ظلمتها(ى متراكم) صدا زد:
«(خداوندا) جز تو معبودى نيست!
منزهى تو! من از ستمكاران بودم! »
سوره مبارکه الانبياء ، آيه ۸۷
👌 آثار و برکات ذکر یونسیه
❤️ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند :
هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن بیمارى (بهبودى نیافت و) مُرد، پاداش شهید به او داده مىشود و اگر بهبودى یافت خوب شده در حالى که تمام گناهانش آمرزیده شده است.
❤️ رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم) فرمود :
آیا به شما خبر دهم از دعایى که هرگاه غم و گرفتارى پیش آمد آن دعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟
اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا.
آن حضرت فرمود:
دعاى یونس که طعمه ماهى شد:
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.
❤️ امام صادق علیه السلام میفرمایند :
عجب دارم از کسى که غم زده است واین دعا را نمى خواند:
لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
🤔 چرا که خداوند به دنبال آن میفرماید:
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ (۸۸)
ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات مىدهیم.
🤔 مرحوم کلینى نقل مىکند:
مردى خراسانى بین مکه و مدینه در ربذه به امام صادق علیه السلام برخورد و عرضه داشت :
فدایت شوم من تاکنون فرزنددار، نشدهام ، چه کنم؟
حضرت فرمود: هرگاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى آیه ( ۸۷ سوره انبیا) را بخوان انشاءالله فرزنددار خواهی شد.
این ذکر برای تقویت نفس و قلب و مکاشفات ، بسیار خوب است و برای رفع حجب و نورانیت مؤثر است و استجابت دعا و نجات مومنین از طرف خدا شامل گوینده آن میشود.
🍀علما و عرفا آثار و برکات فراوانی برای این ذکر قرآنی گفتهاند.
🌺 التماس دعا 🌾
خدایا سلام
ما بيـــــدار شديم
سرحاليم
اميــد داريم
و می خنديم
اينهــــا همه از کرم توست
ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻫﺮ روز :
به ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ ، ﻣﻨﻄﻖ
ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ، ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ، ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺁﺯﺍﺩی
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ، ﻋﺸﻖ
ﺑﻪ رفاقتمان ، ﺗﻌﻬد
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ ، ﺻﺪﺍﻗﺖ
ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ 🙏🏼
AUD-20211113-WA0007.mp3
1.84M
امروز تا می تونید این دعا رو سر زبوناتون باشه برای مریضمون 😔😔از همتون ممنون 🤲🤲
♥️☘گاهی فرصت باهم بودن
کمتر از عمر
شکوفه هاست
بیائید
ساده ترین
چیز رو از
♥️☘هم دریغ نکنیم محبت
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معدهاش او را معذور داشت.
حکیم به او عسل تجویز کرد.
جوان میترسید باز از خوردن عسل دچار دلپیچه شود لذا نمیخورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معدهاش عسل را پذیرفت.
حکیم گفت: میدانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمیدانم.
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یکبار در معده زنبور هضم شده است.
پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر میخواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معدهاش هضم میکند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
داستان خواب مرگ من
*خواب بودم نیمه شب در بسترم*
سایه ای افتاد ناگه بر سرم
*خواب بر چشمم هنوز تحمیل بود*
سر بلند کردم که عزرائیل بود
*رنگ از رخسار گلگونم پرید*
آب پیشانی به دامانم چکید
*دست و پایم سست، تن خیس از عرق*
خِس خسی در سینه، جانم بی رمق
*التماسش کردم و گفتم : امان*
گفت : امر است از خدای آسمان
*زندگانی بر سرت پایان گرفت*
از تو باید این دقیقه جان گرفت
*گفتمش : مال و منالم مال تو*
تا رها یابم من از چنگال تو
*گفت : نه هنگامه ی هجران توست*
آنچه داری سهم فرزندان توست
*سالها از عمر خود دادی هدر*
از گناهان کاش میکردی حذر
*آن همه فرصت چه کردی تا کنون*
حال فرصت از کفَت آمد برون
*کن وداع با خانمان و زندگی*
رو به عُقبی با چنین شرمندگی
*گفتم اشهد ، جان من تسلیم شد.*
روح من دست ملَک تقدیم شد
*سخت جانم را برون آورد مَلَک*
نالهام افتاد در گوش فلک
*لاشه ای دیدم زمن در بستر است*
چشمهایش بسته و گوشش کر است
*صبح شد دیدم عیال و خانمان*
آمدند بر بسترم گریه کنان
*دخترم می زد به صورت : کای پدر*
زود بستی از میان بار سفر
*آن طرف تر خواهرم خون میگریست*
داد می زد این مصیبت چیست؟ چیست؟
*یک نفر آمد لباسم را درید.*
آن دگر گفتا که تابوت آورید
*غسل میّت دادنم خویشان من*
در کفن پیچیده کردند جان من
*سوی قبرستان روان کردند مرا*
اهل منزل صد فغان کردند مرا
*زین پس از آنان سرایم دور بود.*
بعد از اینها منزل من گور بود
*بردَنم در قبر نهادند در لحد*
قبر شد منزلگه من تا ابد
*خاک را بسیار بر من ریختند.*
خود دعایی کرده و بگریختند
*آن زمان من بودم و تنگی گور*
ظلمتی گسترده بی یک ذره نور
*ناگهان آمد صدای گفتگو*
دو مَلَک ، با گرز دیدم روبرو
*گفت برخیز ای فلان ابن فلان*
لحظهی پرسش رسیده ست این زمان
*اولین پرسش : بگو ربّ تو کیست؟*
دومین پرسش : بگو دین تو چیست؟
*سومین پرسش : که بود پیغمبرت؟*
کو نماز و روزه ، حجّ اکبرت؟
*مانده بودم در جواب آن دو من*
مهر خاموشی مرا بُد بر دهن
*رَبّ؟ نمیشناسم نکردم طاعتش*
دین؟ نکردم پیروی یک ساعتش
*بی جوابم چون بدیدند آن زمان*
برسرم کوبید با گرزی گران
*آنچنان گرزی که آتش در گرفت*
شعله هایش گور من را بر گرفت
*وامصیبت این چه حال است ای خدا*
ناگهان آمد به گوشم این ندا
*بنده ی من : حُبّ دنیا داشتی*
عمر جاویدان به خود پنداشتی
*حُبّ عیش و نوش و ثروت بود تورا*
پیروی از نفس و شهوت بود تورا
*بر نماز خویش کاهل میشدی*
روزه میآمد تو غافل میشدی
*دست یاری با شیاطین داشتی*
بی خیالی از برِ دین داشتی
*غافل از یاد خدا بودی کنون*
از عذاب سخت کی آیی برون
*در غل و زنجیر کردند پای من*
پس نشان دادند به من مأوای من
*یک در از دوزخ برایم باز شد.*
ناله و درد و فغان آغاز شد.
*ضجّهها کردم خدایا الأمان*
شعله ای برخاست بند آمد زبان
*آه ، دیدم ناله ام بی حاصل است*
دیدم آنجا منزل این جاهل است
*آرزو کردم که : ای کاش این زمان*
بر بگردم ساعتی را در جهان
*تا تن از دوزخ دمی راحت کنم*
بی نهایت سجده و طاعت کنم
*آرزویم بود این ، اما چه سود*
راه برگشتی برای من نبود.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
♥️☘گاهی فرصت باهم بودن
کمتر از عمر
شکوفه هاست
بیائید
ساده ترین
چیز رو از
♥️☘هم دریغ نکنیم محبت
#پند_آموز
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد
ماری در تله افتاد
و زن مزرعه دار را گزيد
از مرغ برايش سوپ درست کردند
گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند
گاو را برای مراسم ترحيم کشتند
و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه میکرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر میکرد!
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
داستان خواب مرگ من
*خواب بودم نیمه شب در بسترم*
سایه ای افتاد ناگه بر سرم
*خواب بر چشمم هنوز تحمیل بود*
سر بلند کردم که عزرائیل بود
*رنگ از رخسار گلگونم پرید*
آب پیشانی به دامانم چکید
*دست و پایم سست، تن خیس از عرق*
خِس خسی در سینه، جانم بی رمق
*التماسش کردم و گفتم : امان*
گفت : امر است از خدای آسمان
*زندگانی بر سرت پایان گرفت*
از تو باید این دقیقه جان گرفت
*گفتمش : مال و منالم مال تو*
تا رها یابم من از چنگال تو
*گفت : نه هنگامه ی هجران توست*
آنچه داری سهم فرزندان توست
*سالها از عمر خود دادی هدر*
از گناهان کاش میکردی حذر
*آن همه فرصت چه کردی تا کنون*
حال فرصت از کفَت آمد برون
*کن وداع با خانمان و زندگی*
رو به عُقبی با چنین شرمندگی
*گفتم اشهد ، جان من تسلیم شد.*
روح من دست ملَک تقدیم شد
*سخت جانم را برون آورد مَلَک*
نالهام افتاد در گوش فلک
*لاشه ای دیدم زمن در بستر است*
چشمهایش بسته و گوشش کر است
*صبح شد دیدم عیال و خانمان*
آمدند بر بسترم گریه کنان
*دخترم می زد به صورت : کای پدر*
زود بستی از میان بار سفر
*آن طرف تر خواهرم خون میگریست*
داد می زد این مصیبت چیست؟ چیست؟
*یک نفر آمد لباسم را درید.*
آن دگر گفتا که تابوت آورید
*غسل میّت دادنم خویشان من*
در کفن پیچیده کردند جان من
*سوی قبرستان روان کردند مرا*
اهل منزل صد فغان کردند مرا
*زین پس از آنان سرایم دور بود.*
بعد از اینها منزل من گور بود
*بردَنم در قبر نهادند در لحد*
قبر شد منزلگه من تا ابد
*خاک را بسیار بر من ریختند.*
خود دعایی کرده و بگریختند
*آن زمان من بودم و تنگی گور*
ظلمتی گسترده بی یک ذره نور
*ناگهان آمد صدای گفتگو*
دو مَلَک ، با گرز دیدم روبرو
*گفت برخیز ای فلان ابن فلان*
لحظهی پرسش رسیده ست این زمان
*اولین پرسش : بگو ربّ تو کیست؟*
دومین پرسش : بگو دین تو چیست؟
*سومین پرسش : که بود پیغمبرت؟*
کو نماز و روزه ، حجّ اکبرت؟
*مانده بودم در جواب آن دو من*
مهر خاموشی مرا بُد بر دهن
*رَبّ؟ نمیشناسم نکردم طاعتش*
دین؟ نکردم پیروی یک ساعتش
*بی جوابم چون بدیدند آن زمان*
برسرم کوبید با گرزی گران
*آنچنان گرزی که آتش در گرفت*
شعله هایش گور من را بر گرفت
*وامصیبت این چه حال است ای خدا*
ناگهان آمد به گوشم این ندا
*بنده ی من : حُبّ دنیا داشتی*
عمر جاویدان به خود پنداشتی
*حُبّ عیش و نوش و ثروت بود تورا*
پیروی از نفس و شهوت بود تورا
*بر نماز خویش کاهل میشدی*
روزه میآمد تو غافل میشدی
*دست یاری با شیاطین داشتی*
بی خیالی از برِ دین داشتی
*غافل از یاد خدا بودی کنون*
از عذاب سخت کی آیی برون
*در غل و زنجیر کردند پای من*
پس نشان دادند به من مأوای من
*یک در از دوزخ برایم باز شد.*
ناله و درد و فغان آغاز شد.
*ضجّهها کردم خدایا الأمان*
شعله ای برخاست بند آمد زبان
*آه ، دیدم ناله ام بی حاصل است*
دیدم آنجا منزل این جاهل است
*آرزو کردم که : ای کاش این زمان*
بر بگردم ساعتی را در جهان
*تا تن از دوزخ دمی راحت کنم*
بی نهایت سجده و طاعت کنم
*آرزویم بود این ، اما چه سود*
راه برگشتی برای من نبود.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🌙🐠 پادشاه به نجارش گفت به دلیل بد قولی: فردا اعدامت میکنم
🌙نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب ...
👑" پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار "👑
🌖کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ...
🍂صبح صدای پای سربازان را شنيد...
🍂چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ...
🌙با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند...
⚰️دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی ...
🔑چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ...
🔑همسرش لبخندی زد و گفت :
👑" مانند هر شب آرام بخواب , زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند "
🔑فکر زيادی انسان را خسته می کند ...
👑 " درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ".👑
🎐ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
🎐یا خواب می مانی...!
🎐یا از زندگی عقب ،،،،
سلام
صبحتون بخیر وشادی
____🍃🌸🍃____
دكتر الهی قمشهای ميگويد:
برای خداوند فرقی ندارد که تو
برایش نماز بخوانی یا نه
برایش روزه بگیری یا نه
فرقی ندارد
چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی
اما اینها برای من و تو فرق می کند
و این فرق زمانی شروع شد که
من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم
من گفتم من با ایمان ترم
و تو گفتی من
و فراموش کردیم که
خدای هر دویمان یکیست
خداوند عارف عاشق می خواهد
نه مشتری بهشت