بیا باز فریب بخوریم؛
تو فریب حرفهای مرا و
من فریب نگاه تو را...
مگر زندگی چه میخواهد به ما بدهد،
که تو از من چشم برداری و
من نگویم
که دوستت دارم...
👤شهاب مقربین
📝
آدمهايی هستند بهشدت عجیب. نه كه شاخ و دم داشته باشند، نه؛ ولی يکجور خاصی به دنيا و آدمهايش نگاه میکنند. يک كارهايی میكنند كمی ملموستر؛ برخواسته از اعماق دل. وقتی كتاب میخوانی، برايشان مهم نيست كه چه كتابی میخوانی، یا از كدام نويسنده؛ بلكه شیوهی کتاب خواندنت، جوری كه مچت را زير چانهات میگذاری و از زير قاب عينكت خطها را دنبال میكنی، همان را غرق در سکوت تماشا میکنند.
وقتی به ساحل میروند، نه به فكر شنا هستند، نه به فكر آفتاب گرفتن و نه به دنبال قدمزدن روی شنها؛ آنها آمدهاند كه به ندای دريا گوش كنند.
يا مثلاً عاشق كه میشوند، نه میخواهند تصاحبت كنند، نه میخواهند تا ابد عاشقشان بمانی؛ فقط میخواهند بدانی كه حضورت، زندگی را زيباتر از هميشه میكند؛ چون برای همان برههی كوتاه هم كه شده، برايشان روح بخشترينی.
این آدمها حتی در عادات روزمره هم عجيباند. نه موسيقی زياد گوش میدهند، نه فيلمهای زيادی میبينند و نه روی ميزشان پر از كتاب است؛ اما انگار میدانند چه زمانی دلت گرفته است، عادت شده برايشان كه بيايند و دل آدم را زنده كنند. كمی خنده، يک فنجان چای، ديداری دوستانه.
این دسته از آدمهای زندگی را نباید گم کرد؛ میدانيد كه، عجيباند. شايد به گم بودن عادت كردند، ديگر هم نشد پيدايشان كرد.
👤 #امیررضا_لطفی_پناه
📝
"زیستن در فضای تکجنسیتی"
بعد از اتمام یکی از سمینارها، زمانی که در حال جمع کردن کیف و کتاب و خروج
از سالن بودم، خانمی موقر و محجبه، حدودا چهل و خردهای ساله آمد و گفت با من کاری دارد.ایستادم.
شروع کرد به شرح دادن این که دختر جوانش(کسی که آفتاب و مهتاب ندیده، حتی دانشگاه هم نرفته و زانو به زانوی مادرش، در خانه بزرگ شده)،
یک سال است ازدواج کرده اما زندگیاش سخت درگیر مشکل است.
از این گفت که دامادش دخترش را درک نمیکند.
رفیقباز است. تعهدی به زندگی مشترک ندارد.
در هنگامهی عصبانیت کنترل خودش را از دست میدهد و...
خلاصه اینکه با هم تفاهم ندارند.
گفتم در جلسهی بعدی همین نشستها، به دخترتان بگویید تشریف بیاورند تا خودشان در اینباره صحبت کنند.
جوابی که آن مادر داد مرا به بهت و حیرت فرو برد.
گفت: دخترم خیلی کمرو است. "نمیتواند" با آقایان صحبت کند.
چند جملهای درباره یکی از دردناکترین معضلات بغرنج اجتماعی بنویسم.
"فروید" میگوید: تمامی مشکلات بشر بهدلیل ممنوعیتها، محدودیتها و ترسها و وحشتهای ناشی از این محدودیتها است.
ما اما در تمام زندگیمان مواجهیم با محدودیت، ممنوعیت، تحریم و ترسهای ناشی از آنها.
بدون استثنا، تمامی روابط و برساختهای اجتماعی ما، اول از همه، توسط فاکتور جنسیت تعیین میشود.
یعنی خطی نامرئی، محکم و ناگسستنی میان مردان و زنان میکشیم و به فرزندانمان میآموزیم در این چارچوب تعیینشده زندگی کنند.
کودک اگر دختر باشد در فضای زنانه و میان زنها نفس میکشد.
پسرها بالعکس
حتی ترجیح والدین بر این است که همجنسها با هم بازی کنند و وقت بگذرانند.
به سنوسال مهدکودک که میرسند وارد فضایی میشوند که هیچ همسنی از جنس مخالف در آنجا نیست.
در دوران مدرسه، دوازده سال در محیطی زندگی میکند که همان نظام حاکم است.
و در طول تمام این سالها، سوال بیپاسخی که ذهن دانشآموز را درگیر کرده این است که دلیل این جدایی چیست؟
چرا پسر و دختر نباید کنار هم درس بخوانند؟
چرا خط قرمز وجود دارد؟
چرا معاشرت و گفتوگو با شخصی از جنس مخالف، ممنوع است و محکوم میشود؟
صفهای خانمها و آقایان را جدا از هم میبینیم.
در اتوبوس و مترو محل استقرار جداست.
در کلاسهای دانشگاه، دختران و پسران در ردیفهای مجزایی مینشینند.
سالن مطالعه جدا. سلف جدا.
خوابگاه جدا. سالنهای ورزشی جدا. پادگان جدا.
مراسم شادی و عزا، جدا.
چند سالی هم هست که آژانس بانوان داریم یا حتی پارک بانوان (پارکی محصور به دیوارهایی بلند و مملو از نگهبان و دوربین که مبادا هیچ
زنی در تیررس هیچ مردی قرار گیرد.)
اصل اولی که والدین به فرزندان میآموزند این است که جامعه ناامن است و پر از گرگهای دریده.
(خصوصا گرگهایی که از جنس مخالف هستند.) پس در این فضا باید ضعف و در معرض آسیب بودن و در نتیجه نیاز به حامی داشتن را پذیرفت.
چند سوال پیش میآید:
- دقت کردید که این مرزبندیها به عمق ذهن و ضمیر ناخودآگاهمان رخنه کرده؟
در مهمانیهای خانوادگی یا سفرهای دستهجمعی، خانمها بیشتر باهم وقت میگذرانند و آقایان باهم.
این تقسیمبندی سر سفره یا هنگام گفتوگوهای چند نفره هم شکل میگیرد.
- دقت کردید که زوجها، بهجای اینکه مسائل و مشکلاتشان را برای هم مطرح کنند
و با گفتوگو درصدد حل آن باشند، ترجیح میدهند با دوستان همجنس خودشان حرف بزنند؟
- حواستان هست که چند هزار گروه در فضای مجازی هست که مختص یک جنس است؟
که سردرشان نوشته :
(ورود خانمها/آقایان ممنوع)
- فکر کردهاید که اصلیترین دغدغهی حاکم بر ذهن نوجوان و جوان ما چیست؟
رشد؟ خودشناسی؟ پیشرفت؟ مسائل جنسی و عاطفی؟ از خودشان بپرسید.
- این حجم از مزاحمتهای خیابانی، متلکپرانیها، دور دور، تکچرخ زدنهای
جلوی دبیرستان دخترانه و...
از کجا نشات میگیرد؟
- از آمار تجاوزها خبر دارید؟ از میزان رابطههای مسموم و برمبنای منفعتطلبیِ
صرف چطور؟
- دلیل چند درصد طلاقها عدم تفاهم و درک متقابل است؟
- این زندگیهای پر از مشکل و نارضایتی نتیجهی چیست؟
و اصلیترین سوال این که برای شناخت جنس مخالف و درک صحیح از خلقوخو،
نیازها، خصوصیات رفتاری و اخلاقی و شخصیتی او، چه فرصتی در اختیار ماست؟
کجا و چگونه باید به این شناخت رسید؟
بیایید یا تمامی زنان را بفرستیم به مریخ و مردان را هم به سیارهای دیگر، یا زوج و فرد کنیم روزهای تردد هر جنس را در سطح شهر، یا دیواری بتنی در همهی نقاط این سرزمین بین دختر و پسر بکشیم و یا این که دست از دگماتیسم حاکم بر ذهنهای سنتی عقبماندهی عهد قجریمان برداریم و متفاوت بیاندیشیم.
اگر خواستید دنبال مقصر باشید
به آینه نگاهی بیاندازید.
👤 #رضا_مقصودی
📝
یه استادی داشتیم میگفت اینکه میگن سه بار در روز مسواک بزنین خنده داره! میگفت تعداد دفعات مسواک زدنی که برای هر فرد مناسبه، بستگی داره به جنس دندون و تحمل لثه ش.
آرایشگر سرِ کوچه مون وقتایی که با خواهرم میرفتیم واسه مو کوتاه کردن، میگفت حالا گیرم خواهر باشین، دلیل نمیشه یه مدل مو به جفتتون بیاد.
مربی بیمارستانمون تهِ همه ی حرفاش میگفت این جزئیاتی که درمورد خواص و اثرات داروها بهتون گفتم همه ش نسبیه! میگفت بسته به شرایط و سن و بیماری های همراه هر کیس و دوز داروی مصرفیش، ممکنه متفاوت باشه تظاهرات داروها!
می دونی میخوام چی بگم؟!
زندگی لعنتی هم همینه! قصه ی مدل مو و مسواک و دارو و هزار از این دستِ دیگه!
درست! بعضی چیزا خوبن، ذاتا خوبن، اما نه برای همه، نه برای هر شرایطی...
هیچ تضمینی نیست خوبِ زندگیِ من، برای مختصات زندگیِ بغل دستیم هم خوب باشه...
هیچ اطمینان صد در صدی نیست که اون چیزی که توی زندگیِ همسایه ی رو به روییم بده، برای شرایط خاصِ زندگی من هم بد باشه...
میخوام بگم نمیشه نسخه ی همه ی آدمارو بر حسب یه تشخیص پیچید.
👤طاهره اباذری هریس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌👌👌👌👌👌👌
رشید کاکاوند
4_530115886221099083.mp3
3.27M
این آهنگ معــرڪس
تڪرارشــم قشنــگه تقدیم شما
سنگی که پرت میشه
حرفی که زده میشه
موقعیتی که ازدست میره
زمانی که میگذره
و دلی که بشکنه
هیچوقت نمیشه اینارو برگردوند،
حواسمون باشه .
.
همیشه
کسی را برای دوست داشتن
انتخاب کن که
اونقدر قلبش بزرگ باشه
که نخوای
برای اینکه توی قلبش جا بگیری
بارها و بارها خودت را کوچک کنی
💕
💕 باید یکی باشه
که بدون غرور دوستت داشته باشه
اونقدر صمیمی
که هیچوقت ترس از دست دادنشو
نداشته باشی
یه نفر که تورو بلد باشه
یه نفر که بدون توضیح بفهمه
این همه بیقراری دست خودت نیست
یه نفر که غرور خاموش تو رو
عشق معنی کنه
نه چیز دیگهای...!💕
سعی نکن متفاوت باشی
فقط خوب باش
این روزها خوب بودن به اندازه کافی
متفاوت هست
دریا باش تا هر کس لایقِ توست با تو آرام گیرد
و هر کس لایقت نیست در تو غرق شود…
❤️❤️❤️❤️❤️
آرزو میکنم آدمی رو پیدا کنید که وقتی نگاتون میکنه بگه:
«بزرگترین حسرت زندگیم اینه که دیر پیدات کردم
و چشمام این همه سال از دیدنت محروم بود.»
کسی که سالها منتظرش بودین،
و وقتی پیداش کردین متوجه بشین
این حس متقابل بوده و کلِ زندگیش،
دنبالِ آدمی مثل شما میگشته💍♥️
ﺣﺮﻑ ﺩﻟـــﺖ ﺭﺍ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺰﻥ
ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻔﺘﯽ
ﺍﺳﻤﺶ " ﺣـــﺮﻑ ﺩﻝ" ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﻧﮕﻔﺘـــﯽ
ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ
"ﺩﺭدِ" ﺩﻟـــﺖ🌴🌹🌴
✨﷽✨
🌤
🪵🌾
⭕️#تلنگر
🌳در یکی از روستاها
🌾کشاورزی زندگی میکرد
🐴که الاغ پیری داشت؛
از بد روزگار یک روز
الاغ به درون
🕳یک چاه عمیق افتاد!
🌾کشاورز هر چه سعی کرد
🐴نتوانست الاغ را
از درون چاه بیرون بیاورد!
🍁تصمیم گرفت
برای این که حیوان بیچاره
بیشتر زجر نکشد
🕳چاه را با خاک پر کند
🐴تا زودتر الاغ بمیرد
و مرگ تدریجی
او را عذاب ندهد!
🪣هر بار که با سطل
🐴روی سر الاغ
خاک میریخت
الاغ خاکها را میتکاند
و زیر پایش میریخت!
🌾کشاورز همین طور
🐴بر سر الاغ خاک میریخت
و او هم خاکها را
زیر پایش میگذاشت
و بالا میآمد
تا این که
🕳به لب چاه رسید
و از آن خارج شد!
⏳مشکلات نیز همانند
خاک بر سر ما میریزند
و ما همواره
↔️دو انتخاب داریم:
🕳یا زنده به گور شویم
🏄یا از آنها سکویی بسازیم
برای صعود!
🌤
🌾🌳