eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
28هزار ویدیو
158 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواد عزتی، عباس جمشیدی‌فر و شبنم قربانی در میان سیل جمعیت طرفداران در اکران مردمی «تمساح خونی» در پردیس سینمایی اکومال 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نعیمه نظام‌دوست: دوست دارم با «مهران مدیری» ازدواج کنم 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا خانه داماد دیوار نداره 😂😂 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزای خوبت بگو‌ کجا رفت؟؟! 💔.. 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصیحت مرحوم آتیلا پسیانی🥹 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
19.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسایی که فیلم جهان با من برقص رو دیدن این موضوع رو بهتر درک میکنن... 🌟💫 هنرمنـــــــــدان 💫🌟 💫🌠 @setarehaye_donya 🌠💫 ••••❥⊰◍⃟📺•●JOiN👆•●◍⃟📻••••❥⊰
هدایت شده از حال خوب
باید گاهی در آغوش طبیعت غلت زد! با صدای پرندگان کیف کرد و لابلای سرسبزی بکر و دست نخورده‌ی خدا، نسخه‌ی تمام دغدغه‌ها را پیچید! باید گاهی به داد خود رسید! @hallee_khobb
هدایت شده از حال خوب
من عاشق آدم‌هاى قوى هستم! آدم‌هايى كه مشکلات، از سر و كول روزمرگى‌هايشان بالا می‌رود ولى همچنان لبخند را جايى ميانِ آنها می‌كارند و بيشترين انرژى‌هاى مثبت را بين اطرافيانشان دست به دست می‌كنند. عاشق آدم‌هايى هستم كه شكست را پله‌اى به سوى موفقيت می‌دانند و كوتاه نمى‌آيند و زمين‌گيرِ انرژى‌هاى منفى نمى‌شوند. كه می‌دانند نقص هميشه وجود دارد و براى بهتر شدن و نه كامل شدن تلاش می‌كنند. @hallee_khobb
‍ یکی ازعلمای اهل بصره می گوید: روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من وهمسر وفرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. درراه یکی از دوستانم به اسم ابانصررا دیدم و او را از فروش خانه باخبرساختم پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم . گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد . بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند . اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم . که ناگهان ابانصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! در خانه ات خیر و ثروت است ! گفتم: سبحان الله ! از کجا ای ابانصر؟ گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است گفتم : او کیست؟ گفت : تاجری از شهر بصره است پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد . سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم. درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم . شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند . به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت . از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم . آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند : این برایش باقی مانده ! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم . سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت کتاب (وحی القلم)نویسنده مصطفی صادق رافعی ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌ ⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
هدایت شده از حواشی هنرمندان 🎬