📝
داستان شاسی بلندها
در آن زمان به این ماشینها شاسی بلند نمیگفتند، به لندکروز استیشن مشهور بود. تازه وارد جبهه شده بودند و فقط فرماندههان قرارگاه نشین از آنها استفاده میکردند. زیادی لوکس بودند و با آن لندکروزهای وانتی که ما رزمندگان خط مقدم استفاده میکردیم خیلی تفاوت داشتند.
از شما چه پنهان من نیز وقتی در واحد طرح عملیات قرارگاه قائم بودم، گاهی پشت فرمان یکی از آنها مینشستم و از خرمشهر به اهواز میرفتم برای انجام کارهایی که بر عهدهام بود. این اجازه را هم داشتم که با آن تا بازار اهواز بروم و چیزهایی برای خودم بخرم و یا از مخابرات اهواز به خانوادهام در شهرستان زنگ بزنم و خبر سلامتیام را به آنها بدهم. اقرار میکنم وقتی پشت فرمان آن شاسیبلند مینشستم از لاکچری بودنش لذت میبردم و حقیقتا مرا از حال و هوای خط مقدم خارج میکرد. گمان میکنم همان شاسی بلندهای لاکچری آغاز فاصلهای شد بین قرارگاه نشینان و خط مقدمیها و تاثیرات شگرفی بر رفتار این دو گروه از رزمندگان گذاشت.
به نظر میرسد آن رسمی که در آنجا آغاز شد بعدا چنان گسترش یافت که تار و پود سلامت سیستم را آلوده کرد، تا آنکه امروز رسوایی پیچیدهای شده است در میانه سه قوه کشور.
من با سخن دکتر عباسی موافق نیستم که گفته است مطرح کردن موضوع شاسی بلندها گدا بازیست! نه آقای دکتر! این شاسی بلندها فقط دم خروس است که نمایان شده است وگرنه هم شما و هم همانها که شاسی بلندها را تحویل گرفتهاند میدانند این رشته سر دراز دارد و اگر ارادهای برای پیداکردنش بود، از هزارتوی فساد و اشرافیگری سر درمیآورد.
مسئله اما این است که از یک سو مجلسیان در آستانه انتخابات مجلس به شدت در تلاشند تا برای خود وجههسازی کنند و قیافه مبارزه با فساد بگیرند. به همین دلیل هم فهرستی از وزرا برای استیضاح تهیه کردهاند تا همه کاسهکوزهها را بر سر چند وزیر بشکنند و ژست انقلابی بگیرند و دم از ریشه کنی فساد بزنند و از دیگر سو شاسیبلندهایی پیدا شدهاند که چنین قامتی را کوتاه میکنند و تلاشهایشان را برای کسب وجهه نقش بر آب.
چنین است که بی محابا پنبه دولت برآمده از مجلس انقلابی خودشان را میزنند و از آن سو هم پای سازمان بازرسی کشور به وسط کشیده میشود تا هیچ قوهای از این مخمصه بی نصیب نماند. اما آنچه از این دعوا بیرون افتاده جز رسوایی برای همه نبوده و معلوم شده است که:
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من!
👤#ثنایی_نژاد
📝
🔹زندگیْ آسان نفس کشیدن است و بس!
روزهایی که در بیمارستان بستری بودم، در میان آن همه درد و رنج و بیماری و آه و نالهای که میدیدم و میشنیدم و میکشیدم، نکتهٔ جالبی توجهم را جلب کرد.
اینکه آدمها به نقطهای میرسند که تمام تلاش و کوشش خودشان و اطرافیانشان و سیستم درمان فقط در پی آن است تا فقط و فقط آنها بتوانند نفس بکشند! حتی تنها یک نفس بیشتر! در آن لحظه کسی حتی به دردی که میکشد فکر نمیکند، رنجی که میبرد برایش مهم نیست، آسیبی که میبیند اهمیتی ندارد، تنها یک چیز مهم است و آن کشیدنِ یک نفس بیشتر است.
آنجاست که زندگی خالص خودش را مینماید و شکوهش را به رخ میکشد؛ زندگی که نفس کشیدن نشانه آن است و ضرباهنگِ قلب، علامت بودنش. در آن لحظهها، خودِ زندگی است که میباید برای داشتنش جنگید و هیچ پیرایهِ دیگرِ حیات رخ نمینماید. در آنجا نه ثروت اهمیت دارد و نه قدرت و نه هیچیک از رنگولعابهای زندگی.
آنجاست که میفهمی در اوقات دیگر، ما چه آسان این مهمترین عصارهٔ هستی را چوب حراج میزنیم برای کسب همهٔ آنها که باید خود فدای زندگی شوند. در آن لحظههاست که معلوم میشود چه راهها برگزیدهایم که بیراهه بودهاند و چه بیهوده بارهای سنگین بر دوش این زیباترین هدیه هستی نهادهایم و آن را فرسودهایم و به بیماریاش افکندهایم.
باید نیک نگریست و ژرف اندیشه کرد و از اصلِ گوهر زندگی بهره جست و مراقبش بود. زندگی دشوار نیست اگر پیرایههای بسیار بر آن نبندیم و اگر بدانیم همین آسان نفس کشیدن تا چه پایه گرانبهاست.
#ثنایی_نژاد@golchintap