یه افسانه ی قدیمی هست که میگه: وقتی دونفر به همدیگه فکر میکنند ،شب به ضیافت خواب همدیگه دعوت میشن! افسانه ی عجیبی! ولی من امیدوارم درست نباشه ! دیشب خوابت رو دیدم..توی اوج شلوغی روزهای آخر سالت ،برای من وقت کنار گذاشته بودی!تلخ حضورت به کنار اما نگاهت رو ازم می دزدیدی! می خواستی من رو ندید بگیری! می خواستی من رو نبینی! از من رنجیده بودی ،از من به دل گرفته بودی ..کنارت بودم ،نگاهت می کردم، نگرانت بودم اما بدیش این بود که حق با تو بود! ندیده شدن شایسته ی من بود! سزاوار قهرت بودم..لایق سکوتت اما ته دلم می سوخت! برای خودم ! برای تو! برای خودمون!
برای رفاقتی که به اینجا رسید..
کاش این افسانه درست نباشه! کاش من به خوابت نیام! کاش تلخ حضورم رو به چشم نبینی!
قهرم رو..
کاش …
#آرزويزدانى_ر_ه_ا
#روزی_روزگاری_عشق 📕