#ماهور
چند بار مسبب حالِ بدِ آدمها بودیم، بیآنکه خبر داشتهباشیم که قلبی را تا مرز جنون لرزاندهایم و اشکی را از گونهای سرازیر کردهایم و آدمی را ناگزیر کردهایم که با بدترین حال و شرایطش به خدا پناه ببرد؟
چندبار آدمی از حرف یا رفتار ما به وسعت جهانی بغض کرده و از اعماق دلش هقهق زده و اشکهای داغ و بیارادهاش به زمین ریخته؟ چندبار ما آدمبدهی داستانِ آدمها بودهایم و مشغول زیستن، درحالی که انسانی را در جهنمی سوزان، متحمل رنج و اندوهی عظیمتر از آستانهی تحملش کردهایم ؟!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
با من اگر بیرون رفتید به من نگویید بچگی نکن و مراعات کن و متشخصانه رفتار کن. من دوست دارم راحت باشم. من کودک درون احمقی دارم و او دلش میخواهد زنگ فراخوانِ تمام کافهها را بزند و ذوق کند، دلش میخواهد روی تمام جدولهای کنار خیابان راه برود، هرکجا خسته شد بدون ملاحظه روی زمین بنشیند، گاهی ساعتها بایستد و به عروسکهای یک عروسک فروشی، یا وسایل و کتاب و دفترهای پشت ویترین چیده شده نگاه کند، انیمیشن ببیند، بادکنکهای پر باد و براق را بترکاند، یا گاهی مثل بچهها به کوچکترین چیزها حسادت کند و اقرار کند که حسودیش شده. کودک درون لجباز و رشدنیافتهی وجود من دلش میخواهد هرکجا گریهاش گرفت، بزند زیر گریه، یا گاهی اشتباه کند و فریب بخورد و برایش مهم نباشد که ضعیف یا ساده خطاب شده. کودک درون من دوست دارد به خستگی و ضعفهاش اعتراف کند، پناه ببرد، دوست داشته و بغل گرفته و نوازش بشود...
به قدری اینروزها از دنیای بزرگسالانه زیستنهای آدمها مصیبت و پوچی و آزار دیدهام که کودک درونم را محکمتر از همیشه چسبیدهام و احتمال حرفها و کنایهها و درک نشدنها را به جان خریدهام.
بگذارید هرکس، هرجور که زندگی را دریافته و دوستتر دارد زندگی کند. چه آنکس که با بالغ و چه آنکس که با کودک درونش... بگذارید مشتاق باشند و کیف کنند؛ از متشخصانه و دست به سینه وسط زندگی ایستادن و محتاط بودن، یا دویدن و زنگ تمام خانهها را زدن و خندیدن و گریختن...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
@golchintap
#ماهور
یک روز می فهمی که عاقبت ، این تویی که برای خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هرچقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند .
روزی به خودت می آیی ،
روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ،
و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، لذتی که نبرده ای و زمانی که برای خودت نگذاشته ای !
تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است ...
روزی تو پیر خواهی شد و این "برای دیگران بودن ها" و خودت را فراموش کردن ها ، حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهند شد ....
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
📃 مجله نایت
ما آدمیم که بترسیم، که غمگین باشیم، که ذوق کنیم، که اضطراب داشته باشیم!
ما آدمیم که حرص بخوریم و به دل بگیریم و پشیمان شویم و ببخشیم و به هم بریزیم و خودمان را جمع و جور کنیم و به روال قبل برگردیم.
ما آدمیم که کم بیاوریم، که منصرف شویم، که گردن نگیریم و شانه خالی کنیم و زیر بار نرویم.
ما آدمیم که شروع کنیم، که جسور باشیم، که شکست بخوریم و خطر کنیم و نترسیم و جا نزنیم و محکم پای انتخابهامان بایستیم.
ما آدمیم که بخواهیم، که احساس کنیم و برَنجیم و بغض کنیم و فریاد بزنیم و اشک بریزیم و تا مرز شکسته شدن همزمان هزار و چندصد استخوانمان درد بکشیم و روز بعد، قویتر از هر بار دیگری از خواب برخیزیم و به مسیر زیستنمان ادامه بدهیم.
ما آدمیم و این میان، هر امکان و احتمال و واکنش و اقدامی طبیعیست.
ما آدمیم!!!
#ماهور
📃 #مجله_گلچین_تاپ_ترینها
آدمها نان دلشان را میخورند، مهربان باشید! بد نخواهید برای آدمها، مسیرها، رابطهها، کسب و کارها... آرزوی موفقیت و خیر کنید برای آدمی که با تلاش و سختی بسیار، پا در مسیری گذاشته و با تمام توان ایستاده و دارد میجنگد و خوشحال شوید برای آدمی که پس از جنگیدنِ بسیار، به مقصد رسیده. موفقیت دیگران چیزی از ما کم نمیکند اما قطعا شهری که چراغهای بیشتری داشتهباشد، روشنتر و امنتر خواهد بود...
دعا کنیم برای روشناییِ بیشترِ شهر، برای موفقیتها، رسیدنها، خوشبختیها، رضایتها، لبخندها...
#ماهور
هدایت شده از کافه نادری
📃 مجله نایت
خوب یادم هست آنروزها و اینموقعها که برف میبارید، همه صبح زود خبردار میشدند. برف بیصدا و در سکوت و به دور از چشم آدمها میبارید و صبح که میشد با انبوهی برف تلنبار شدهی همچنان در حال باریدن مواجه میشدی. فکر کن ۷ صبح در تاریک و روشن اتاق از سرما مچاله شدی زیر لحاف، یکهو پدرت در را باز میکرد که: بلندشید، بلند شید ببینید چه برفی اومده! بلند میشدی و همه جا سفید بود و سکوت بود و اگر وسط برفها میایستادی و فریاد هم میزدی، برف صدای تو را میبلعید. نمیدانم چه خاصیتیست که برف دارد، میبارد و همهجا ساکت میشود.
امروز بابا به همهی بچهها زنگ زدهبود، از شوق برف تازهای که باریده. تماسش را دیر دیدم و خودم تماس گرفتم، گفت کاری نداشتم بابا، زنگ زدم بگم برف اومده. این را گفت و من دلم پرکشید دوباره بچه باشم و صبح زود باشد و بابا با همان حالت خوشحال در را باز کند و با مژدهی برف بیدارمان کند. بیدار شویم و ببینیم تا بالای زانو برف باریده و مدرسهها تعطیل شده و بدون محافظهکاری و گریز از سرما، شال و کلاه کنیم و دستکشهای سوراخ خواهر بزرگه را بپوشیم و برویم بیرون آدمبرفی بسازیم و روی برفها سر بخوریم و کیف کنیم. حتی اگر سرد باشد، حتی اگر آب برود توی کفشهایمان و سر انگشتانمان یخ بزند و سنسورهای بینیمان فعال شود و لباسمان برای آنهمه سرما، جواب نباشد...
#ماهور
@night_mag
#ماهور
یکجایی هم میشکنی و فرصتی برای گریستن نمییابی و اشکهای گرم و رقیقت را در پسِ حفرهی چشمانت به تعویق میاندازی و تا یافتن خلوت مناسبی، با خود حمل میکنی. دائما و با هر تلنگری، ابری آبستن، با احتمال گریستنی اما به هر تقلایی جلوی خودت را میگیری و همچنان بغضت را با دو فنجان لبخند، قورت میدهی و مقتدرانه و با خونسردیِ تمام مقابل مردم میایستی و نمیگذاری حتی تردید کنند در اینکه تو چقدر شکسته، آمادهی فروپاشی و غمگینی!
کارها و معاشرتها و مشغلههای روزمرهات تمام میشود، به خانه برمیگردی و ناگهان میزنی زیر گریه. انگار دریچهی سد عظیمی را از مقابلش برداشتهباشند... به اندازهی تمام سالهایی که ادای قوی بودن در آوردی، اشک میریزی... اشک میریزی و از خدا و جهان و آدمها گلایه میکنی و از خودت...
بیش از هرکسی، شرمندهی غرورت هستی. خودت را مقصر میدانی که باعث شدی در نهایتِ شکوه، بشکند. خودت را مقصر میدانی که خودت را به این روز انداختی...
📃 مجله_گلچین_تاپ_ترینها
هی نگویید اشکالی ندارد، هی نگویید چیز مهمی نیست، هی نگویید صبوری کن، درست میشود. اینقدر فرزندانتان را به تحمل کردن و کوتاه آمدن و اعتراض نکردن عادت ندهید. دنیا پر شده از آدمهای بالغی که مدام رنج میکشند و مدام تحمل میکنند و مدام از زخمشان میگریزند و مدام به زخمشان برمیگردند، چرا که در کودکی هربار زمین خوردهاند و هربار شنیدهاند که: قوی باش! هیس! چیزی نشده که اینقدر شلوغش میکنی!
دنیا پر شده از آدمهای اندوهگینی که وسط جهنمشان ایستاده و همچنان لبخند میزنند...
#ماهور
📃 مجله گلچین تاپ ترینها
گاهی ارتباط برقرار نکردن، نزدیک نشدن و گرم نگرفتنِ آدمها از غرورشان نیست!
فاصلهگیرندهها و دیر اعتمادکنندهها، عموما آدمهای شکننده و ظریفیاند که به تجربه دریافتهاند؛ طاقتِ در نهایتِ صمیمیت، رها شدن، چوب اعتماد را خوردن و رنج کشیدن را ندارند!
گاهی صمیمی نشدنها و اجتناب کردنها، بیش از آنکه انتخاب باشد، مکانیسم دفاعیِ آدمها در برابر ضربهها و شکستهاییست که در پسِ هر سلام و هر صمیمیت و هر لبخند نهفته...
#ماهور
📃 مجله نایت
گاهی فقط بیخیال باش ...
وقتی قادر به تغییرِ بعضی چیزها نیستی ؛
روزت را برایِ عذابِ داشتن ها و افسوسِ نداشتن ها خراب نکن !
دنیا همین است ؛
همه ی بادهای آن موافق ،
همه ی اتفاقات آن دلنشین ،
و همه ی روزهای آن خوب نیست !
اینجا گاهی حتی آب هم ، سر بالا می رود ...
پس تعجبی ندارد اگر آدم ها جوری باشند که تو دوست نداری !
گاه گاهی در انتخاب هایت تجدید نظر کن .
فراموش نکن ؛
تو مجاز به انتخابِ آدم هایی ، نه تغییرِ آنها ...
#ماهور
گاهی بی توجه باش..
به تمام آدم های سمیِ اطرافت..
همان هایی که از موفقیت چیزی نمی دانند، و تو را ازتلاش منع می کنند..
این ها را نادیده بگیر...
راهت را ادامه بده..
گام هایت را محکم تر بردار...
خدا باتوجه به ظرفیت و توان تو، در دلت آرزو، و در سرت ، هدف می گذارد...
حتما لیاقتش را داشته ای...!
در مواجهه با این آدم ها،
خودت را به نشنیدن بزن
ارزشِ تو خیلی بیشتـر از این حرف هاست...
باورکن ؛
هیچ چیز برای تو
غیـــر ممکن نیست ....!
#ماهور
📃 مجله نایت
«باور کن هیچ سطری بدون نقطه نمیماند، گاهی چند ویرگول و مکث، برای رسیدن به پایان سطر، الزامیست. باید تحمل کنی، باید یاد بگیری لابهلای پاراگرافهای درد، بارها مکث کنی، نفس عمیق بکشی و آرامتر شوی تا خودت را به پایان دردها برسانی. باید اجازه بدهی درد در همان پاراگراف کوتاه یا بلندی که هست، حق مطلب را ادا کند، حرفش را بزند، درسش را بدهد و صحنه را ترک کند. آنوقت پاراگراف بعدی متعلق به توست، همان نقطه و سرِ خط با صدای بلند، همان پاراگراف خالی از درد، همان روزهای خوبی که در انتظارشان بودی. روزهای خوب، پاداش مکث و صبوری و خویشتنداری توست. پس؛ "ای دل، به سردمهریِ دوران، صبور باش..."»
#ماهور