📝
دست های ما از زندگی کوتاه ست. دست های ما از خاطرات خوش دبستان؛ از نیمکت ردیف آخر و شیطنت های پنهانی، از گچ های رنگی پای تخته، از خبر نیامدن معلم و شوق بچگانه دو ساعت بیکاری کوتاه ست... دست های ما از زمستان سال هفتاد و چند، از گرمای زیر کرسی، از اتاق هایی که بوی چراغ نفتی اش سرت را درد می آورد، از دیدن برف سر صبح و تعطیلی مدرسه کوتاه ست... دست های ما از کارنامه های قبولی، از تشویق ها و لبخند های رضایت آمیز کوتاه ست...
دست های ما از بوی لباس های عید، از اسپندهایی که دودش به چشممان نمی رفت، از سبزه هایی که دیگر در زندگی مان نمی رویند، از ماهی های قرمز کوچکی که کااش همان موقع حافظه شان را می دزدیدیم کوتاه ست... دست های ما از اشتیاق در آغوش گرفتن کسی که روزی دلمان را لرزانده، از قفل شدن در پنجه های کسی که روزی تمام دنیا را در دست هایش می دیدیم، کوتاه ست...
دست های ما شب ها دور خودمان حلقه می شوند؛ ما با تنهایی می خوابیم و باردار از غصه هایی هستیم که نه نُه ماه و نُه سال، که گویی هرگز نخواهند از دنیای ما بروند... دست های ما سال هاست برای زندگی دست تکان می دهند... سال هاست در خاطرات گذشته قدم می زنند... شب ها سراغ چیزی را می گیرند که دیگر نیست و روزها با آدم هایی دست می دهند که از آن ها فقط جای خالی شان مانده...
دست های ما دیگر نمی توانند برای یک مرخصی کوتاه از زندگی اجازه بگیرند. دست های ما مدت هاست از هزاران دلهره و خشم مشت شده اند و فقط رویای آزادی را می بینند. دست های ما سال هاست دور گلوهایمان پیچیده اند و توبیخمان می کنند.. دست های ما سال هاست برای یک حال خوب آمین نگفته اند... دست های ما مدت هاست در یک زندان خودی گرفتارند... دست های ما سال هاست به خوشحالی ، به آرامش ، به خوشبختی نمی رسند. دست های ما از زندگی کوتاه ست...
👤#محدثه_رمضانی