هروقت گفتم دوستت دارم جهان لرزید»
سیاره ی خاکیِ ما در کهکشان لرزید
با لرزه های عشق تو بر پیکر سردم
شیراز تا زاینده رود اصفهان لرزید
در ساحل زیبای چشمت بودم و ناگاه
دریای جانم از کران تا بیکران لرزید
در تیررس بودم که صیاد اجل آمد
تیری به سوی من نشان کرد و کمان لرزید
تنها نه من بودم گرفتار غم عشقت
قلب تو هم زین ماجراها بی گمان لرزید
رفتی ندیدی از غمت زار و پریشانم
با رفتنت ارض و تمام آسمان لرزید
در بیستون پیچید امشب ضربه ی تیشه
با آن صدای تیشه، کوهی بی امان لرزید
تا بیتی از اشعار سایه در میان آمد
دیدم که برگی از درخت ارغوان لرزید
مغرور بودم تیر مژگانت چه با من کرد
قلبم دچارت گشت و با آه و فغان لرزید
#مژگان_تولایی