eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.6هزار ویدیو
155 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من شیفته ی خوشی های ساده ام ! . . . آن ها آخرین پناهِ جان های محزون اَند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کم هوا سرد باشه بشینی توی ایوون یه پتو بکشی روی پاهات و همینجوری که بارون میزنه به صورتت چای بخوری و به صدای چیک چیک بارون گوش کنی… 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشهد از صبح داره بارون میاد. ،خدا کنه دوباره سیل نیاد
4_5834585485317505888.mp3
3.18M
😔❤️😔❤️ باز دلم هوای زیر باران
آدم چطور می‌فهمد که عاشق شده است؟ ــ واللّه، بابام‌جان ... دروغ چرا؟ ... اونکه ما دیدیم این‌جوری است که وقتی خاطر یکی را می‌خواهی.. آن وقتی که نمی‌بینیش توی دلت پنداری یخ می‌بنده ... وقتی می‌بینیش یک هُرمی توی این دلت بلند می‌شه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند ... همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون می‌خواهی، پنداری حاتم طایی شدی ... خلاصه آرام نمی‌گیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند دایی جان ناپلئون
+من شما رو جایی ندیدم - نه میشه از این به بعد همه جا ببینمتون...!!
زنانی که خود را باور دارند و می‌دانند که اگر تصمیم بگیرند قادر به انجام هرکاری هستند دارای یک زیبایی درونی می‌باشند. در توانایی و عظم یک زن که مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می‌کند، شکوه و زیبایی وجود دارد. در زنی که اعتماد به‌ نفسش از تجربه‌ها نشات می‌گیرد و می‌داند که می‌تواند به زمین بخورد، خود را بلند کند و ادامه دهد زیبایی وجود دارد. زن زیباست اگر خودش را باور کند.
عشق اِتفاق سنگینی‌ست وقتی می‌اُفتد یک‌نفر برای برداشتنش کم است
-بِهت یک نصیحت می‌کنم؛شایدم یک وصیّت! +آن چیست؟ -روزشماری مکن! حتی اگر فکر می‌کنی در مهلکه افتاده‌ای روز شماری مکن! حالا هم لحظه شماری مکن! شب نمی‌تواند تمام نشود. طبیعت شب آن است که برود رو به صبح. نمی‌تواند یک‌جا بماند. مجبور است بگذرد. اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه‌ها کنی، خودت گذر لحظه ها را سنگین و سنگین‌تر می‌کنی؛ بگذار شب هم راه خودش را برود.
نمیدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم یا نفسم را به اندازه تو!؟ نمیدانم ... چون تو را دوست دارم، نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم !؟ نمیدانم ... زندگیم تکرار دوست داشتن توست، یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگیم! تنها میدانم که دوست داشتنت لحظه لحظه زندگیم را می سازد و عشقت ذره ، ذره ی وجودم را !
زن ڪه شاعر می شود، یعنی یڪ چیزی سر جایش نیست، شاید عشق شاید زندگی شاید تو!!!
یه افسانه ی قدیمی هست که میگه: وقتی دونفر به همدیگه فکر می‌کنند ،شب به ضیافت خواب همدیگه دعوت میشن! افسانه ی عجیبی! ولی من امیدوارم درست نباشه ! دیشب خوابت رو دیدم..توی اوج شلوغی روزهای آخر سالت ،برای من وقت کنار گذاشته بودی!تلخ حضورت به کنار اما نگاهت رو ازم می دزدیدی! می خواستی من رو ندید بگیری! می خواستی من رو نبینی! از من رنجیده بودی ،از من به دل گرفته بودی ..کنارت بودم ،نگاهت می کردم، نگرانت بودم اما بدیش این بود که حق با تو بود! ندیده شدن شایسته ی من بود! سزاوار قهرت بودم..لایق سکوتت اما ته دلم می سوخت! برای خودم ! برای تو! برای خودمون! برای رفاقتی که به اینجا رسید.. کاش این افسانه درست نباشه! کاش من به خوابت نیام! کاش تلخ حضورم رو به چشم نبینی! قهرم رو.. کاش … 📕
༺بہ‌‌ نام بے نیــاز عالم آرا ༻
ما مرّ ذِكرُكَ إلا وابتسمتُ لهُ ‏كأنكَ العيد والباقون أيّامُ صحبتی از تو به میان نیامد الا آنکه لبانم به تبسم گشوده شد گویی تو همچون «عید» هستی و دیگران، باقی روزها . . .
شبی دستی بر آوردم که تا یکدم گل نیلوفری را وارهانم از دل تاریک مرداب ولی او با زبان بی زبانی گفت این راز مگو را که من منزلگهم در این غریب آباد ویران است تنم زخمی دلم رنجور دلی خوش کرده ام با قاصدکها با تمام اختران شب نورد نه موجی شعله در جانم کشد با خشم نه حتی ماهی خردی به رویم می زند لبخند نه حتی قایق پیری بجنبد در فراسویم جز اینجا خلوتی راهی به فرداها نمی جویم من اینجا خاطرم از هر جهت آسوده است اگرچه ریشه ام زخمی ست اگر چه چون تذروی بی صدا افتاده ام در بند ولی قلبم گواهی می دهد در عمق شب نوری هویدا می شود و این مرداب قیر اندوده روزی پیش چشمم صاف و روشن همچو دریا می شود از او پرسیدم اینبار با لبی خاموش در این اندوه زار آیا فروغ نور فانوسی رسد بر قلب رنجورت از این تنها و بی پروا نشستن در دل این دیولاخ بگو آخر چیست منظورت تبسم بر لبش آورد و گفت: من اینجا دلخوشم با نور مهتابی که می تابد به خلوتگاه سردم آخ!...
دوست داشتن خوب است،، عشق اما، عالی است. دوست داشتن آرامش است،، عشق غوغاست. دوست داشتن دریاست عشق، آتشفشانِ زنده‌ی روح بی عشق، جهان قبرستانی‌ست همه‌ی قبرهایش خالیِ خالی؛ باغی، بوته‌هایش، درخت‌هایش همه خشکیده و پژمرده. بی عشق، چشمه بی آب است قلب، بدونِ راز...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏واژگان در شرح سکوت آدم‌ها، چه‌قدر اندک و چه مایه بی‌بضاعت‌اند
یه جمله عاشقانه هست که میگه: «هَرکی نارَه چی تُونی ذوقِش وِ چینَع؟» یعنی اینه که: هرکی یه نفر مثل تو نداره دقیقا دلش به چی خوشه؟