فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوضچه فیروزه ای نمک، جزیره هرمز
با ما ببینید و لذت ببرید👌
🤔سفر کجـــا بریم🚗
#حوضچه_نمک
#جزیره_هرمز
#هرمزگان
#ایران
✨آیت الله ضیاءآبادی(ره):
✳️ همیشه دعا کنید،
نگویید خدا قضا و قدرش را مشخص کرده است اگر بخواهد میدهد و نخواهد نمی دهد!
💠نه اینجور نیست گاهی خدا مقدر داشته،اما گفته اگـر دعا کردی اگر خواستی من هم می دهم اما اگـر لب بستی نمی دهم!
🌸خدا را بخوان نگو کار گذشته است،اینجور نیست!
♦️خدا درجاتی برای اشخاص مقدر کرده است و آن هم به شرط خواستن است،
اگر میخواهی می دهم و نمی خواهی نمی دهم پس باید دعا کرد.
🔴بنده ای که دهان خود را بسته و گدایی نمیکند خدا به او چیزی نمی دهد.
🔆باید خدا خدا کنید، خدا را صدا کنید.
🌷خدا هم دوست دارد بنده اش بگوید یا الله...
مسلما هیچ یاالله ای بی جواب نمی ماند.
🌿 پس دعا کنید و خدا هم اجابت می کند. گدایی خدا عزت است اصلا این گدایی فن خاصی دارد یک آدابی دارد دل سوخته چشم گریان و مضطر میخواهد و این ها شرط دارد.
🌟 باید غذایت و کارت پاک باشد تا دعایت استجاب شود بعدش هم باید امر به معروف و نهی از منکر نمود باید این دو رکن اساسی نیز در زندگیتان باشد تا دعاهایتان به اجابت برسد.
⚡️ اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید مطمئن باشید کفار و اشرار بر شما مسلط می شوند و هرچه هم خوبان دعا کنند، دعای خوبان هم اجابت نمیشود..
#ضیاءآبادی
📝
ما همش میشنویم که تو یه رابطه انسانی مناسب و درست، باید آدمها رو حمایت کنیم ولی حمایت به معنی قبول داشتن صد در صد یا همیشه نجات دادن بقیه نیست.
حمایت کردن با اجازه درس نگرفتن فرق داره. چه بچه ما، چه پارتنرمون و چه دوست و همکارمون، باید یه وقتی هم زمین بخورن که بعدش بتونن از بلند شدن و دوباره ادامه دادن درس بگیرن. هرچقدر هم برای ما دردناک باشه، زندگی همینه.
بچهای که هیچوقت طعم چالش و شیرینی حل کردنش یا شکست خوردن و دنبال چاره بودن رو نچشیده چطور بزرگسالی میشه؟ رابطهای که هیچ پستی و بلندی نداشته و همهچیز همیشه عالی بوده اصلا عملیه؟
یه وقتایی لازمه ما کنار بایستیم و کسی که واقعا دوستش داریم رو ببینیم که داره از جهنم رد میشه و بهش یادآوری کنیم که ما کنارشیم و نتیجه تلاشش هرچی باشه برای ما ارزشمنده و بهش باور داریم که از پسش برمیاد ولی هرکسی باید یه زمانی جهنم خودش رو زندگی کنه و ازش درس بگیره و هرکسی لایق اینه که بفهمه قدرت انجام چه کارهایی رو داره.
اگه ما فقط دنبال این باشیم که عزیزان مون هیچ سختی نکشن و ما به جای اونا از آتیش رد بشیم یا اصلا اگه زورمون میرسه برای اونا همهچیز رو گلستون کنیم، بهشون لطف نکردیم، فقط اجازه ندادیم خودشون رو بروز بدن و خودشون باشن. شاید اونا از پس زندگی خودشون برمیاومدن و فقط به ما احتیاج داشتن که بهشون یه هل کوچیک بدیم که جرات کنن وارد سختی و مشکل بشن و بقیهش رو خودشون حل کنن، نه اینکه به جای اونا ما اوضاع رو دست بگیریم.
یه روزایي هست که
آدم اینقدر حالش خوبه ڪه
هیچ اتفاقی نمیتونه حال خوبشو
خراب ڪنه...
از این روزا واسه همتون آرزو میکنم
روزتون بخیر و شادی❤️
📝
کاش یا با آدمها صمیمی نشوید، یا اگر شدید، مسئولیت پذیر باشید!
مسئولیت پذیر یعنی: اگر حالم خوب بود، هستم و اگر حالم خوب نبود هم هستم و به رابطه به شکل یک تفریح یا معاشرت موقتی و قابل تعویض نگاه نمیکنم که این من باشم که انتخاب کنم چه زمانی، وقت و حوصلهی صمیمیت هست و چه زمانی نیست. که رابطه یعنی اشتراک در خوب و بد، شادی و غم، و خوشی و ناخوشی...
مسئولیت پذیر یعنی: اگر ناگهان و بعد از مدتی ارتباط و ایجاد وابستگی عاطفی فاصله گرفتی، احساسات و عواطف فرد مقابل را در نظر بگیری و فقط به خودت و جریان زیستی و احساسی خودت فکر نکنی! یعنی موظفی قبل از رفتن و فاصله گرفتنت، علت این تغییر احساس و رفتار ناگهانی را توضیح بدهی و فرد مقابل را در برزخِ " شایدها و نبایدها و کافی نیستمها" رها نکنی!
مسئولیت پذیر یعنی: "دوستت دارم" و "عاشقت هستم" ها فقط ترکیب چند واژه برای معاشرتهای معمولی نیستند و رابطه، شبیه به سریالی مهیج، برای فراموش کردن اندوه و گذران ساعات نیست که شروع به تماشا کردنش کنی و بعد از چند قسمت حس کنی حوصلهاش را نداری و باب میلت نیست، یا سریال بهتری پیدا کنی و قبلی را نیمه تمام رها کنی و خیلی راحت سرت را پایین بیندازی و بروی دنبال کارت و نگران هیچ چیز نباشی. رابطه، میطلبد که قبل از انتخاب، خوب فکر کنی، تمام جوانب را در نظر بگیری و بعد که وارد گود شدی، یا مسئولیت پذیرانه پای انتخابت بایستی و خودت را وفق بدهی، یا لااقل خودخواهانه و بدون توضیح، میدان را ترک نکنی.
آدمها بازیچه نیستند!
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
📝
اصلا چرا برادران لیلا؟
اصلا چرا برادران لیلا؟ پدر و مادر لیلا چرا نه؟ مگر تاثیرگذار نیستند؟ چرا نقطه تمرکز باید روی برادران باشد؟
نکته اصلی این است که لیلا کانون تغییر در خانواده است. اوست که به آن آگاهی بالاتر از طبقه خودش رسیده است و شجاعت دگرگونی را نیز در خود رشد داده و برای بهتر شدن جمعی خانواده در تلاش است. مساله لیلاست.
فیلمساز به خوبی نشان میدهد که زنان امروز، موتور تغییر جامعهاند؛ اما برادران و پدران چه میکنند؟ «برادران لیلا» نمایش یک وضعیت عمومی است؛ نمایش خانوادهای که گرفتار پدری مستبد و دچار میل سرطانی و سمی برای رسیدن به یک عظمت توهمی است. عظمتی که پشت آن زد و بند و گاو بندی است و خود این عظمت راهی است برای تقلبهای بیشتر.
تمام دنیای پدر در رسیدن به این منزلت (بزرگ خاندان) خلاصه میشود. قمار بزرگ پدر همین است که تمام دار و ندارش را که اکنون به کار پسرانش میآید و میتواند جابهجایی طبقاتی این خانواده را رقم بزند، فدای منزلت پوسیده و پر از کلک میشود.
دردناک اینکه حتی به آن منزلت هم نمیرسد و همان به خفت و خواری بیشترش منجر میشود. دروغ میگوید، توهماتش را تفت میدهد تا نئشگی آن عظمت دروغین را بچشد.
لیلا نقطه مقابل اوست. به آگاهی رسیده، شجاعت تغییر و رهبری را نیز دارد، جرات شورش و در گوش پدر زدن را نیز دارد، اما آنانکه باید با او یار باشند «وا» میدهند.
مساله در واقع برادران لیلاست، نه خود لیلا. آنها که با وجودی که از پدرشان دلخوشی ندارند و مدام از سوی او خفیف و حقیر میشوند، اما در آن دم که باید تصمیم حیاتی را بگیرند و پای خرید مغازه بایستند، شل میکنند و در دام توهم احترام و منزلت پدر میافتند که همان دامی است که مستبد همیشه پیش روی شما پهن میکند. در واقع لیلا هر چه تلاش کند که رشد کند، این برادرانش هستند که او را پایین میکشند. خانواده با هم رشد نمیکند. لیلا باید از این ساختار برود؛ با اینان به جایی نمیرسد. برادرانش حتی قدرت پیشبینی فلاکت پیش رو را ندارند. کور شدهاند و نمیبینند که پدر در مقابل ناامنی اقتصادی، مامن آنها نیست که هیچ... آنها را برای رسیدن به توهم بزرگی فامیل قربانی میکند.
ترس علیرضا، ترس دیگران نیز هست. ترس از خوب شدنها. پدر، نکبت فعلی را کاملا طبیعی جلوه داده و هر نسیمی از فردای بهتر به جای تبسم و خنده، وحشت و تردید به دنبال میآورد. به تعبیر ژان پل سارتر و تئوری عذاب انتخابش، برادران لیلا در لحظه انتخاب بزرگ «وا» میدهند و سقوط با شدت بیشتر را تجربه میکنند. اما این سقوط برایشان کاملا طبیعی است و پیشرفت برایشان غریبه...
👤 مهدی افشارنیک
📝
نیمه های شب بود. من دراز کشیده بودم روی تخت، آنژیوکت زمخت بزرگ توی رگهای آرنجم، خون یه غریبه داشت قطره قطره وارد تنم میشد. منقبض بودم و مردود امتحان سخت صبر. صورتم ؟ خیس درد. مرد خوابیده بود روی تخت کناری، پرونده پزشکیشو خونده بودم ومی دونستم فردا چه عمل سختی داره و چه زلزله ای در کمین رویاهاشه. از خواب پرید، و می دونستم دیگه خوابش نمی بره، حواسم بهش بود، خواستم بگم بخواب این آخرین شب آرامشت رو بدبخت، نگفتم، نتونستم. همین وقتای شب بود، سه و چهار، که تزریق پلاسمای من تموم شد، گفت بریم تو حیاط سیگار بکشیم؟ گفتم بریم هم سلولی، بیخ ریش همیم امشب. خندید. صورت عبوس مردونش قشنگ بود وقتی می خندید. همه آدما قشنگن وقتی میخندن.
وسطای سیگارش بودیم که حرف کشید به مرگ. گفت تو میترسی ازمردن؟ گفتم مث سگ . خندید. گفتم از خودش نه، از ندیدن کسایی که دوسشون دارم. گفت چند سالته؟ گفتم نوزده. گفت اوه، بچه ای که. گفتم آره بابا فنچم، بازم خندید. بعد گفت من میترسم ازمرگ، ولی از درد بیشتر. گفتم درد ناامیدت نمیکنه، ته دلت میگی تموم میشه، حتا اگه نشه. مرگ اما نقطه میذاره ته خطت .
بعد دوتایی ساکت شدیم، نگاه کردیم به آسمون دلگیر شب بی ستاره. به شب. به حیاط سرد و خلوت بیمارستان دولتی که توش اگه می مردی ممکن بود تا هفت هشت ساعت کسی خبردار نشه و بتونی یواشکی بین زنده ها بمونی. به مردم عادی. به مردم سالم. به مردم بی درد. به چراغهای خاموش وروشن بیمارستان. چراغهای خاموش آرامش، چراغهای روشن درد. به ماه دوردست، گیرافتاده بین عشقبازی دو ابر. به حوض خشک بی آب بی ماهی.
تا اذان صبح نشستیم در سکوت، کنار هم، دو غریبه که ابتلا به دردی مشترک بهم وصلشان کرده بود.هرکس به مرگ خودش فکر می کرد، زمان می گذشت، و زوال مثل ماری که در تاریکی روی سنگی سیاه بخزد، بی صدا و بی وقفه به ما نزدیک میشد ........
👤#حمیدسلیمی
نماز🕊🕊🕊🌸
سبب عزت مادون، نماز است نماز
زینت درگه معبود، نماز است نماز
بینماز از نظر لطف خدا محروم است
آنچه کند خدا را ز تو خشنود نماز است نماز
به پیمبر چو خدا امر به معراج نمود
گفت: ای پیغمبر من! مقصد از معراج تو نماز است نماز
روز و شب، گریه کنی گر به حسین بن علی
شرط اول که دهد سود نماز است نماز
پیش سلطان، همه کس تحفه ی لایق ببرند
بهترین تحفه به معبود، نماز است نماز
ای که هی نعره ی "عجل بظهورک" می زنی
بهترین هدیه به موعود، نماز است نماز
رب اجعلنی مقیم الصلوة