eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
29.1هزار ویدیو
162 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
22.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥲 دچاریم به زندگی ! 🥲 🌷💗🌷💗🌷
‌ سلام بر آنان که در اعماق قلب ما زندگی می‌کنند بی‌آنکه خود چیزی بدانند .
‌ اگر زنده ماندم و یک روزی باهم در یک خانه چای خوردیم، برایت تعریف می‌کنم که این روزها چقدر سخت و دیر و دور گذشت .
‌ این جمله‌ی آقای کیارستمی چقدر درست و به‌جاست که می‌گن: "دوستانم می‌رنجاندنم مُدام، از دشمنانم چیزی در خاطرم نیست" .
📝 ‏یه مقاله توی گاردین چاپ شده که نویسنده‌اش سایکوترا‌یست و مراجعه کننده‌هاش مولتی میلیاردرهای دنیا هستن.اسم نویسنده کلی کاکرل Clay Cockrell هست و تو این مقاله از اینکه واقعا یه فردی که بینهایت پولداره چه مشکلاتی میتونه داشته باشه مینویسه. طبق همون چیزی که حدس میزنین مشکل اکثریت این ‏آدمها بی اعتمادیه.این فکر که همه اطرافیانشون اونها رو برای پولشون میخوان،یا در حال توطئه یا گول زدنشون برای گرفتن اموالشون هستن.هرکسی که به اونا نزدیک بشه حتما یه انگیزه مالی داره پس در حقیقت تو یه قفس خیلی کوچک حبس هستن. مشکل دومی که باهاش مواجه هستن انگیزه است.در حقیقت اگه ‏صاحب کمپانی باشن که خودش میچرخه واونها نیازی ندارن که ۸ صبح بیدار بشن و استرسی برای به دست اوردن چیزی نداشته باشن به پوچی میرسن.اونها خیلی زود‌ حوصلشون سر میره وبرای به دست اوردن هیجان یا سراغ کارهای پرخطر میرن یا مواد. توی جلسه های تراپی،این ادمها بیشتر علاقه دارن از سکس کردنشون ‏یا مواد مصرف کردنشون بگن و درباره پول حرف نمیزنن. با وجود این‌همه ثروت، پول براشون موضوعیه اغشته به شرم و عذاب وجدان و ترس. طبیعتا این ادمها برای بچه‌هاشون بهترین امکانات ممکن رو فراهم میکنن،مخصوصا اگر خودشون از هیچ به ثروت رسیده باشن. در نتیجه از پایینترین‌ سن، فرزندانشون در محیط ‏محدودی در تماس با بچه‌هایی مثل خودشون هستن، مدارس مخصوص باعث میشه خیلیهاشون حتی یه رفتار عادی با یه ادم معمولی رو نبینن و یاد نگیرن و خیلی کم میشه که با یه ادم از قشر پایینتر رفاقت داشته باشن. قفس این بچه‌ها اندازه والدینشون کوچک و تنگه. مشکل دیگه‌شون اینه که به اندازه کافی تنبیه‏نمیشن، مثلا برای بدرفتاری با معلم یا پیشخدمتشون و... این بهشون القا میکنه که قانونی برای اونها وجود نداره و آدمهایی که با این تفکر بزرگ میشن وقتی جایی نسبت به عملشون بازخواست بشن،توانایی حل مسئله رو‌ندارن.
... حُب و بُغض یا مهر و کینه ویژگی بارز تمام روابط صمیمانه و نزدیک است، شاید غم‌انگیز بنظر برسد اما نمی‌توانیم تجربه‌ی متناوب احساسات مختلف مانند عشق، خشم، گناه و غم را از رابطه حذف کنیم و به جای آن فقط یک احساس مشخص مانند عشق یا فقط خشم را به طور خالص تجربه کنیم، که اگر اینگونه باشد آنکه فقط عشق می‌بخشد، مورد سؤاستفاده‌ی زیادی قرار خواهد گرفت و آنکه خشم را بدون احساس گناه تجربه می‌کند بی محابا به دیگران آسیب خواهد زد. تجربه‌ی مخلوط این احساسات به ما کمک می‌کند تا روابطمان را به شکلی درست و سالم تنظیم کنیم، طوری که نه سیخ بسوزد، نه کباب. بنابراین اگر نمی‌توانیم روابطمان را مدیریت کنیم چون ظرفیت لازم برای تجربه‌ی مهر و کین را نداریم، ابتدا با اشتیاق بسیار وارد رابطه می‌شویم و پس از مدتی با خشم و کینه‌ی بسیار از رابطه خارج می‌شویم و از یک رابطه به یک رابطه‌ی دیگر می‌رویم و مدام روابطمان را به پایان می‌رسانیم به امید اینکه رابطه‌ای بیابیم که تماماً عاشقانه باشد، بدون هیچگونه خشم و گناهی! اما سرانجام ناامید می‌شویم و فکر می‌کنیم، عشق وجود ندارد و آنچه هست درون کتاب‌هاست. اما واقعیت این است که ما به اشتباه فکر می‌کنیم: «لاف عشق و گله از یار، بسی لاف دروغ!» اتفاقاً اگر عاشق شدید می‌توانید از یار گلایه کنید، این گلایه اگر به شکل سالم ابراز شود نه تنها به رابطه آسیب نمی‌رساند بلکه رابطه را مستحکم می‌کند، همانطور که اتوکرنبرگ ‎روانکاو معاصر می‌گوید: «مدیریت خشم، مقدم بر پرداختن به عشق است.» یعنی بدون تحمل خشم و مدیریت سازنده آن، ایجاد یک رابطه مستحکم و پایدار ناممکن است، ناتوانی در تحمل و مدیریت خشم، هر رابطه‌ای را متزلزل و ناپایدار می‌کند. ملانی کلاین نیز این موضوع را به زیبایی تصریح می‌کند: «ما برای عشق ورزیدن نیازمند آنیم که در امنیت نفرت بورزیم.» این عبارت درخشان به ما می‌گوید که خشم نه تنها منافاتی با عشق ندارد، بلکه برای ابراز عشق نیازمند آنیم که بدون نگرانی، از خشم‌هایمان سخن بگوییم تا توازن رابطه برهم نخورد، تا از مرزهای خودمان و دیگری محافظت کنیم. ساختن یک رابطه‌ی سالم همراه با عشق معطوف به تجربه‌ی سالم احساس خشم است. . . متن: 👤
ﺧﻄﺎﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﺎ ﺑﺨﺸﻮﺩﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ... به دست ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ نمی‌رفت، ﺩﭼﺎﺭ ﯾﺎﺱ ﺷﺪﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﮐﺮﺩﻡ... ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻡ و ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﮑﺴﺖ، ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ عکس‌ها ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﺮﺩﻡ، ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﺪﻡ. ﻗﺒﻼ ﺗﺼﻮﺭ می‌کردم ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻢ، می‌ترسیدم، ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺩﺍﺩﻡ؛ ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنم! ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ... ﺍﺯ ﺁﻥ نمی‌گذرم... ﻭ ﺗﻮ... ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﯼ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ! ﺁﻧﭽﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻘﯿﻦ ﺑﺠﻨﮕﯽ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ... ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺟﺮﺍﺕ ﭘﻴﺮﻭﺯ شوی !!
✍️یک پُلی ته ایالت نیویورک ریخته بعد از سی و دو سال، کارشناس محترم هم گزارش داده که دلیل ریختن پل fatigue است. سر تا ته علم مقاومت مصالح هیچ چیز جذابی ندارد الا همین مبحث فَتیگ، خستگی سازه در اثر بارگذاری متناوب. هیچ‌کدام از این بارگذاری‌ها به تنهایی از توان سازه خارج نیست. اما همین متناوب بودن‌شان است که خسته‌اش می‌کند، طاقتش تمام می‌شود و می‌ریزد! این دقیقا همان دلیلی است که بیشتر ما آدم‌ها بابتش می‌میریم، بابت فَتیگ! بابت تکرار بارهای کوچکی که تمام نمی‌شوند اما تمام می‌کنند. ما عمدتا از خستگی می‌میریم. فقط اشکالش این است توی گزارش مرگ هیچ‌کس نمی‌نویسند دلیل مرگ خستگی! بالاخره یک روز علم مقاومت مصالح را باید پیوند بزنند به علم پزشکی قانونی!! 👤
یه چیزی تو رابطه هست به اسم "خستگی" یعنی شما توجه و احترام کافی رو تو رابطه دریافت نمیکنی، اونقدری که باید خوشحال نیستی و یه روز از دوست داشتن طرف مقابلت خسته میشی در نهایت مادامی که دوسش داری ترکش می‌کنی.
بعضی وقتا میگم خداحافظ و منتظر میمونم که بهم بگن “نه نرو” اما به جاش میگن “خداحافظ”.
‏ما ضعیف نبودیم، حریف ما کسی بود که دوسش داشتیم.
نوشته بود: همه ما فقط حسرت بی‌پایان یک اتفاق ساده‌ایم؛ که جهان را بی‌جهت یک‌جور عجیبی جدی گرفته‌ایم.