رَبّ إنَّی لِما أنزَلتَ إلَی مِنَ خَیرِ فَقیر
پروردگارا!
من به هر خیری که برایم میفرستی ،سخت نیازمندم✨
@Khoda
موقع دعا کردن درگیر زمان میشيد!! درگیر اینکه میشه یا نه!!!
در صورتیکه وقتی دعا میکنی دعای تو از این جهان خارج میشه
میره به یه عالم دیگه
میره به جایی قبل از آغاز زمان و قبل از همه ی شدن ها و نشدن ها
اونجا که دارن تقدیرت رو مینویسن و خدای مهربان بر اساس دعایی که کردی تقدیرت رو رقم میزنه🦋
پس از ته قلبت دعا کن
و باور داشته باش که راهگشا خواهد بود
@Khoda
📝
مارتین سلیگمن، مطابق بر نظریهی اسناد عقیدهدارد افسردگی(درماندهگی+ناامیدی) بههنگام پیشآمدن رویدادهای منفی در زندگی ظاهر میشود. و در واقع، پس از این پیشآمد، ذهنِ فرد، بهطورمعمول، اتفاقات را اینطور تفسیر میکند:
۱.به عوامل درونی نسبت میدهد. یعنی بر این باور است که اتفاق پیشآمده(شکست) به صفات شخصیاش برمیگردد.
۲.فکر میکند احتمال تغییرْ در آینده وجود ندارد و دیگر بهطورثابت وضعیت همینطور باقی خواهد ماند.(دیگر شانس اینکه از این وضعیت شکست در بیایم وجود ندارد)
۳.جنبههای دیگر زندگیاش را هم در بر میگیرد.(من حالا که در این موقعیت شکست خوردهام، پس در موقعیتهای دیگر هم شکست خواهم خورد)
فرض کنید نویسندهای پس از نوشتن کتاب اولش سراغ یک انتشارات میرود و همان ب بسمالله ناشرْ آب پاکی را روی دست فرد میریزد، کتاب را رد میکند و میگوید کتابتان اصلن خوب نیست. ذهنِ فرد، مطابقبر اصل اول، اینطور تفسیر میکند که “من استعداد نوشتن ندارم” یا اینکه “من کمهوشام.”
دوم؛ اینطور نسبت داده که “دیگر شانس چاپشدن کتابام در آینده وجود ندارد و حتا اگر بخواهم کتاب دیگری هم بنویسم باز همین آش است و همین کاسه.”
و در آخر، بهاین نتیجه میرسد که “من هر کار دیگری هم که در زندگیام کردهام(و بخواهم انجام دهم) اینطور میشود: توی دیوار میخورد و «همیشه» با شکست مواجه میشود.”
راهحل سلیگمن این است که ما ناکامیهای پیشآمده را تلاش کنیم نه به عوامل درونی(صفات شخصی) بلکه به عوامل بیرونی ربط دهیم: [شاید آن ناشر سلیقهاش با کتاب من نمیخواند.]
دوم آنکه گمان نکنیم هر شکستی دائم، ثابت و همیشگیست: [شاید آنطور بایدوشاید تواناییام را در این کتاب نشان ندادهام. پس میتوانم در کتاب بعدی بهتر ظاهر شوم.]
سوم؛ ناکامی در موقعیت الف ربطی به موقعیتهای دیگر ندارد: [ممکن است هنوز در نوشتن به پختگی لازم نرسیدهام اما در روابطام و در شغلِ درحالحاضرم عملکرد رضایتبخش و مطلوبی دارم.]
بهطورخلاصه؛ شکستهای پیشآمدهمان دائم، ثابت، کُلی و درونی نیستند.
👤عماد رضایی نیک
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
*دارم به خانه سالمندان ميروم*
این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:
*دارم به خانه سالمندان میروم،مجبورم.*
وقتی زندگی به نقطه ای میرسد که دیگر قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هایت به نگهداری از فرزندان خودشان مشغول اند و نمی توانند ازتو نگهداری کنند،
این تنها راه باقیمانده است.
خانه سالمندان شرایط خوبی دارد: اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی، غذای خوشمزه، خدمات هم خوب است.
فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.
حقوق بازنشستگی من به سختی می تواند این هزینه را پوشش دهد.
البته اگر خانه ی خودم را بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمی آیم.
می توانم در بازنشستگی خرجش کنم؛ تازه ارث خوبی هم برای پسرم بگذارم.
پسرم میگوید : «پول ها و اموالت باید به خودت لذت بدهد. ناراحتِ ما نباش.»
حالا من باید برای رفتن به خانه سالمندان آماده شوم.
به هم ریختن خانه خیلی چیزها را دربرمی گیرد:
1⃣ جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی است، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.
2⃣ از جمع کردن خوشم می آمد.
کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهایی از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.
3⃣ عاشق کتابم. کتابخانهام پر از کتاب است. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.
از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.
4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شود دریک آشپزخانه پر تصور کرد.
ده ها آلبوم پر از عکس و...
به خانه پر از لوازم نگاه میکنم و نگران می شوم.
خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی دارد.
دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد.
یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست.
در واقع این مال متعلق به دنیاست.
به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم.
می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم مشکل است.
از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند.
به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:
همه لباس ها و پوشاک گران قیمت دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فلهای فروخته می شود.
کلکسیون هایم چه ؟؟!!!!
مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود.
از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقهام و چند تا قوری چای.
کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام.
این همه متعلقات من است. میروم و با همسایهها، خداحافظی میکنم....
سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.
*بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.*
بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند:
ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.
1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن، خیلی شلوغ نکنید.
2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است.
3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.
4⃣ افسوس
که هر چه برده ایم، باختنی است.
5⃣ برداشته ها، تمام گذاشتنی است.
پس در لحظه و حال زندگی کنید.
زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید.
*در یک کلام انبار دار نباشید.*
*سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان، با دیگران، با همه.*
« خوب بخورید ، خوب بپوشید ، خوب سفر کنید ، زندگی را زیاد سخت نگیرید
« این برای همه ما هست ، امروز پدر و مادران ما ، فردا نوبت خود ماست کمی تفکر زمان زود میگذرد فردا دیر است 🙏🙏🙏🙏🙏
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم.
پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
#ازعذاب_قبر 🔥درامانی اگه این سوره
رو#قبل_خواب بخونی👇🏻👇🏻
🕊بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرحیم🕊
🌓اَلهَاکُمُ التَکاثُرُ.حَتَّی زُرتُمُ المَقابِرِ.کَلَّاسَوفَ
تَعلَمونَ.ثُمَّ کَلَّا سَوفَ تَعلَمونَ.کَلَّالَوتَعلَمونَ عِلمَ
الیَقینِ.لَتَرَونَ الجَحیمَ.ثُمَّ لَتَرونَّهاعَینَ الیَقینِ.ثُمَّ
لَتَساَلُنَّ یَومَئِذِِ عَنِ النَّعیمِ....
دوستان امروز برای جبران حق الناس
تسبیحات حضرت زهرا رو داریم
۳۴الله اکبر
۳۳الحمدالله
۳۳سبحان الله
ان شاءالله به برکت خانم فاطمه زهرا مورد شفاعت پسر بزرگوارشون قرار بگیریم.🤲
سلامتی آقا امام زمان صلوات💜💓
استاد فرهمند - دعای عهد.mp3
1.54M
دعای عهد🌱
استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا 💔
⚘ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ⚘
آیدی کانال:
🌹سردار شهید حمید قبادی نیا🌹
معروف به (شهید مستجاب الدعوه)
@Shahid_Ghobadinia
💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼
#اولين ها👇
✨اولين كسي كه زنده ميشود: رسول الله
✨اولين كسي كه بر صراط ميگذرد: رسول الله
✨اولین کسی که به بهشت میرود: رسول الله
✨اولین ملائکه ای که زنده میشود: اسرافیل
✨اولین حیوانی که زنده میشود: براق
✨اولین کسانی که وارد حوض میشوند: فقیران
✨اولین کسی که روز قیامت لباس میپوشد: حضرت ابراهیم خلیل
✨اولین کسی که محاسبه میشود: جبرئیل
✨اولین چیزی که انسان درموردآن محاسبه میشود: نماز
✨اولین چیزی که از زنان بعدازنماز پرسیده میشود: درمورد زندگی با شوهرانشان
✨اولین عملی که درترازوی اعمال وزن میشود: اخلاق نیکو
✨اولین کسانی که شفاعت میکنند:پیامبران،
✨اولین عضوهای بدن که به سخن میایند :دست ها و پاها
🖤به رسانه بصیرتی اخلاقی کاشانی ها بپیوندید ودرجهاد تبیین مشارکت کنید :
@msfkashan
آیدی مدیر کانال:
@sml1345
📝
یکی از ناعادلانهترین رفتارها در یک رابطه، حرف زدن با کنایه هست.
صحبت کردن از روی دلخوری!
اینکه در حرفات نشون بدی ناراحتی، ولی دلیلش رو نگی.
اینکه با رفتارت طرف مقابلت رو وادار کنی بارها و بارها از خودش بپرسه مرتکب چه گناهی شده و دلیل این همه دلسردی چیه؟ و جوابی نداشته باشه. یعنی اون آدم رو به تنهایی متهم کنی، براش حکم صادر کنی، و فرصت دفاع کردن رو ازش بگیری.
نه زندگی صحنه نمایشه و نه ما بازیگران پانتومیم هستیم.
در یک رابطه باید همه چیز رو واضح فهمید و درست فهموند. دوست داشتن رو، محبت رو، شادی و غم رو، قهر و دلخوری رو.
پس با دیگران روراست باشیم و از عکسالعملها نترسیم، اگر قرارمون به انسان بودنه …
📝
"یکی از بزرگترین باگ های زندگی اینه که خانوما دپرس میشن غر میزنن حالشون خوب میشه ولی اقاهه با شنیدن غرها دپرس میشه دیگه هیچ جوریم حالش خوب نمیشه. حالا خانومه غر بزنه همسرش دپرس میشه غر نزنه خودش دپرس میمونه. زندگی یه جوریه که انگار قرار نیست هیچی سرجاش بمونه."
متن بالا را دوستی در گوگل پلاس نوشته است. شاید بشود گفت زنها موجودات پیچیده ای نیستند، همانطور که مردها موجودات بی تفاوتی نیستند. اما مساله عدم فهم درست طرفین از شخصیتهایی ست که به عنوان شریک در یک رابطه باید ایجاد کنند.
مرد به زن گفته بود نمیفهمم که چرا شماها طی دوران عادت ماهیانه تان اینقدر غیرمنتظره هستید. اینقدر بی ثبات اینقدر لج باز! خب کافیست مثلن روی دست مرد یک زخم کوچک ایجاد کرد و گذاشت به تناوب چند صد سی سی خون طی یک هفته از دست بدهد بعد ببینیم حال خودش ثبات خواهد داشت تا بعد به الباقی داستان برسیم!
حرف زدن در حالات روحی نامتعادل(همان که به غر زدن تعبیر میشود) برای زن یک ابزار دفاعیست. اینکه تنش و استرس را از حد غیرمجازش به حد مجازش برساند. اینکه از این ابزار استفاده میکند تا احساسش زمخت نشود و درک این موضوع در زندگی مشترک برای مردها سخت است. اینکه غر زدن زن را میگذارند به حساب چیزهای دیگر، خسته شدنش از مرد، دوست ندانشتنش، درک نکردنش، مرد هم پیش خود حساب و کتاب میکند و گاهی هم به نتایج ناگواری میرسد که اگر درست مدیریت نشود زندگی را به فنا میدهد!
شاید ساده ترین راه این باشد که فقط بشنوید، بشنوید، حالا اینوسط چهارتا فحش هم به شما و جدوآبادتان داد، خب اتفاقی نمیافتد زن برمیگردد به خط تعادل و دوباره ادامه میدهد و شما هم قطعن چیزی از دست نداده اید. حالا دوتا هم مشت میزند به پک و پهلوتان. مهم نیست. مهم احساس زن است.
📝
این پست روانشناسی نیست.
کاش به دیگران نگیم کی ازدواج میکنی، داره دیر میشه ها، همسنهای تو بچه دارن. حتی پشت سرشون نگیم ترشیدهن یا پیر پسرن.
کاش به دیگران نگیم یه بچه کمه، فاصله بچههات زیاده یا کمه، یا اینکه چه خبره ۴ تا و پنج تا بچه.
کاش به دیگران نگیم عه رشتهت به شغلت نمیخوره.
کاش از دیگران درمورد درآمدشون و وضعیت مالی شون نپرسیم.
کاش از ملت درمورد قیمت لباس و کیف و کفششون نپرسیم یا تا یکی رو میبینیم قیمت دارایی هامون رو لیست نکنیم.
کاش مردم رو از روی ماشین و منطقه زندگی شون طبقهبندی نکنیم.
کاش به دیگران زل نزنیم.
کاش به زنها نگیم قول مردونه بده، مثه مرد قوی باش.
کاش به مردا نگیم مرد که گریه نمیکنه، محکم باش.
کاش به مردم نگیم چاق شدی، لاغر شدی، چرا آرایش نمیکنی، چرا مدل موهات اینطوریه، لباسات بهم نمیان.
کاش موقع رانندگی بیشتر رعایت حال بقیه رو بکنیم، از عابر گرفته تا راننده های دیگه.
کاش تا یه رانندهای دست فرمون خوبی نداره نگیم عه حتما راننده زنه.
کاش وقتی یکی کلی خرید کرده اگه میتونیم کمکش کنیم، نه اینکه قدم تند کنیم که زودتر رد شیم.
این پست روانشناسیه.
با همین کاش ها و کلی آرزوی دیگه میشه سلامت روان آدما رو بهتر کرد. جامعه سالم الکی الکی به دست نمیاد.
📝
دقت کردید گاهی وقت ها یک حرفی تو دلمون داریم، ولی خجالت می کشیم اون حرف رو بزنیم؟
دقت کردید یکسری حرف هارو هزاران بار، پیش خودمون زمزمه می کنیم آخرش هم به طرف نمیگیم؟
دقت کردید این خجالت از درخواست کردن، چقدر زیستن رو بر ما سخت میکنه؟
تا حالا به شرم، استرس و خجالتی که به هنگام درخواست کردن وجودمون رو فرا میگیره، دقت کردید؟
و اینکه مدام می ترسیم از اینکه نکنه طرف «نه» بگه،
یا می ترسیم از اینکه
نکنه «ضایع» بشیم،
و بعد درخواست حال مون گرفته بشه، حالا وقت انتخاب است و
باید بین یک دوراهی، «گفتن و احتمال نه شنیدن»
و «نگفتن و حسرت حرفی که تا ابد تو دلمون مونده»
یکی رو «انتخاب» کنیم.
حالا در این دو راهی اگر بیاییم و این دو حق انسانیمان را به خود یادآور بشیم،
شاید تصمیم گیری برایمان ساده تر شود،
اینکه به خودمون یادآور بشیم که ما انسان هستیم و به سبب انسان بودن مون حق «درخواست» از دیگران رو داریم،
و دیگران هم انسان هستند و به سبب انسان بودن شون حق «نه» گفتن دارند،
شاید بعد از این یادآوری، «شهامت» بیشتری برای نه شنیدن داشته باشیم
📝
فرهنگ کلامی ما بی رحمیهایی در باب زنان دارد که اتفاقا بیش از همه مورد استفاده زنان علیه یکدیگر است.
یکی از بارزترین خشونتهای زنان علیه زنان، بعد از طلاق یک زن قابل رویت است.
بگذارید برایتان مثالی بزنم:
در فرهنگ پدر و مادر من اینطور است که اگر برای دختری با دست خالی به خواستگاری بیایند، بریز و بپاش نکنند، طلای گران نخرند ودر مجلس خواستگاری روی خوش به دختر نشان ندهند، یک جمله در توصیف نگونبختی چنین دختری کافیست:
" انگار آمده بودند زن مطلقه برای پسرشان بگیرند..."
کلمه مطلقه به قدری بار سنگین و خشونتآمیز کلامی را بر دوش زنی که از ازدواج خود بیرون آمده میگذارد که حتی اگر خدای ناکرده فکر ازدواج مجدد به سرش زد باید پیه همهجور تحقیر و نادیده شدن را به تنش بمالد.
اصلا وقتی برای عروسی دختری ساز و دهل و شام و ضیافت نباشد میگویند فلانی را در خفا بردند خانه بخت، عین زن مطلقه.
تابحال با خودمان فکر کردهایم که همه زنانی که طلاق میگیرند آدمهای بوالهوس و نابکار و راهزنمآبی نبودهاند که فقط برای اموال و مهریه دندان تیز کرده باشند؟
تا بحال فکر کردهایم شاید زنی از بیم جان، از بار تحقیر تن به جدایی داده باشد؟
چطور میشود که دوست جانجانی ما وقتی که طلاق گرفت باید پایش را از خانهمان ببریم چون ممکن است شوهرمان را بدزدد؟ اصلا وقتی اینقدر به تنبان مردان شک داریم چرا عوض اصلاح مردان به تحقیر و خشونت علیه همجنسان خود مشغول میشویم؟
زنان بعد از جدایی هم مترتب بالاترین میزان سوگ در هرم مازلو (سوگ همسر) هستند و هم ممکن است جیبشان خالی باشد و هم با چنگ و دندان چپیده باشند به بچههایشان که از گزند دورشان نگاه دارند. با این زنان مهربان باشیم. اینها از خیلی از کسانی که هر تحقیر و توهینی را میخورند و میمانند تنها از ترس اینکه غذای چرب و لباس ابریشمشان را از دست بدهند، شریفتر و انسانتر و قدرتمندتر هستند.
عوض اینکه به پسرانمان بگوییم حق ازدواج با زن جدا شده را ندارد چون او به خودش یک مرد دیده و مگر قحط دختر آمده و تمام فکرمان دستنخوردگی دختران باشد، یادشان بدهیم خوشبختی و عشق و لذت عمر در اینها نیست.
آرامش به اینها نیست.
زنی که یک بار شکست خورده لایق زندگی و پیروزی است. یاد بدهیم زنان غذا نیستند که مصرف شوند و یا دستخورده که شد باید بریزی به زباله یا بدهی سگخور شود.
👤الهام فلاح
📝
.
"کجای دنیا یه آدمی رو به خاطر کار بدی که نکرده تشویق میکنن؟"
این دیالوگ فیلم قهرمان فرهادیست.
دیالوگ میگوید کسی به خاطر نکردههایش نباید تشویق شود و این کارهای کرده است که آفرین و بارکالله دارد.
اما من فکر میکنم این روزها، توی این روزگار، توی این جغرافیای بلازده همین که همراه ظلم نمیشوی، همین که از توبرهی مفت نمیخوری، همین که زیر علم ناحق سینه نمیزنی، آفرین دارد.
اینجا اگر بخواهی خانه بخری، باید هشتاد سال کار کنی و هیچ نخوری. هشتاد سال، ماهبهماه حقوقت را جمع کنی و جای غذا خوردن فتوسنتز کنی!
اینجا دکترها رانندهی اسنپاند، بیسوادها کارشناس شرکت.
اینجا باهوشها پشت کنکورند و خنگها روی صندلی دانشکدهی پزشکی.
اینجا حقوق کارگر، یک وعده از سه وعده را کفاف میدهد.
در چنین شرایطی؛
جوان سرزمینم، پیک موتوریِ پُرآرزو و دستکوتاه؛ جوان سرزمینم، دختر کارگر خشکشویی؛ هموطنم، رانندهی اتوبوس، فروشندهی مترو، پدری که زیر آفتاب روی داربستی، مادری که صبح تا غروب دوخته شدهای به میز اداره، پیرمردِ رفتگر، پیرزنِ لیففروشِ سر چهارراه، نانوای جلوی هرم داغ تنور، چاهکنِ قعرِ گودال، دخترِ دارِ قالی، پسرِ گچکار...
ممنون که در دنیای سیاهی، دست در جیب دیگری، دخل شبانه نمیزنی؛ ممنون که سفرهات را با سهم دیگری رنگین نمیکنی؛ ممنون که رشوه نمیگیری، نمیدزدی، ممنون که گوش دیگری را نمیبُری، کمفروشی نمیکنی، ممنون که پشت خانوادهات را خالی نمیکنی، ممنون که دست نیاز دراز نمیکنی...
ممنون که در سیستمی چنین غلط، درست ماندهای.
تو به خاطر "نکردههایت" سزاوار تشویقی.
در چنین شرایطی؛
همین "بودن" آفرین دارد. همین که جاخالی ندادهای و ایستادهای پای کار، تهِ پهلوانصفتیست.
تو دلیل قشنگیِ دنیایی.
👤#سودابه_فرضی_پور
زمان درست....mp3
4.38M
سلاااام🖐️ صبح بخییـــر
رادیـو مرسی 23 مـرداد
زمان درست
👆👆👆👆
هیچ کس تا به امروز، با اگر و اما و شاید به خواسته هایش نرسیده است.
اگر واقعا خواهان موفقیت هستید باید سلطان "بایدها" باشید، نه بنده "شایدها"
توی دنیا هیچ کس مهمتر از خودت نیست. به خودت بیشتر از هر کسی بها بده. اگه آدما رو به خاطر اشتباهشون از زندگیت حذف میکنی، خودت رو از نظر خودت حذف نکن. همیشه تمام تلاشت رو بکن اما اگه به نتیجه نرسیدی، یه فرصت دوباره به خودت بده.
بعضی وقت ها فرصت دوباره باعث میشه تا کارها درست تر پیش بره و همون بشه که شما میخواین. منتهی ما آدما باید فرصت دادن رو یاد بگیریم و در کنارش بفهمیم که به کی باید فرصت بدیم و به کی نباید فرصت بدیم. گاهی وقتا بزرگترین فرصتی هم که آدم میتونه دوباره بده به خودشه. پس از فرصت دادن نترسید؛ گاهی راز خوشبختی در همین فرصت های دوباره نهفتست.
امروز مثل یک بــرگ برنده
در دستان توانمند شماست
این به شما بستگے داره ڪه از این فرصت طلایے چه طورے استفاده ڪنین.
به امروزتــون به عنوان یک پله براے رسیدن به یڪے از آرزوهاتـون نگاه ڪنین،
اونوقته ڪه خوب میبینین تلاشتون چند برابر میشه.
فـراموش نڪنین این شما هستین ڪه بــاید به آرزو هاے شما برسه نه هیچڪس دیگه،
پس منتظر نباشین و از هر ثانیه بـراے موفقیت و رسیدن به آرزوهاتون استفاده ڪنین
لبخند بزنین، امروز بــراے شماست،
🕊♥️