📗#خلاصه_همحونه📗
❤️رمان هم خونه داستان زندگي دختر جواني است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه موقتاً با پسر او ازدواج ميکند تا مانند دو همخونه در کنار هم زندگي کنند و در مقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بينشان تقسيم شود. اين دو زندگي خود را در کنار هم آغاز ميکنند در حاليکه دختر جوان رفته رفته به پسر علاقه مند مي شود...❤️
📗#خلاصه_و_تمام_می_شود 📗
📗نه دنبال شروعم نه پایان...
این روزنه های روشن کم کم، کم سو می شود.
و این رویا ...
این قصه به هرحال تمام می شود.
خاطرات ، آرام ... چه از ذهن تو ،چه از ذهن من ...
کوتاه یا بلند... زود یا دیر ، پاک می شود!
نه دنبال تو اَم... نه دنبال خودم...
این من برای تو ... این تو برای من ...
چه خوب یا چه بد، به هر حال تمام می شود...!
حتی حصار اغـ ـوش تو ...
و چشمهای تو... چشمهای من ... گره ی لبها ... این عاشقانه ها ...
همه تمام میشود!
شاید برای من ...
لااقل برای من ...
یا فقط برای من ...؟
یعنی تمام میشود؟!
باشد، مهم نیست! اصلا مهم نیست...
این یاد آوری های گه گاهِ من هم حتما تمام می شود!
و انگورهایی که آرام شـ ـراب میشوند...
این مـ ـستی ابلهانه ی من هم بالاخره تمام می شود !
مثل آن احمقانه های مشترکم با تو...
که دارد تمام می شود!
و میدانم این ترحم نا به جای تو هم تمام می شود!
تو هم میدانی؛ همه چیز، چه ساده سراب می شود!
و...
مردی فریاد میزند: کسی برای کسی تمام میشود ...!
و زنی که پاسخ می دهد: وقتی کسی برای کسی تمام میشود ...
فقط تمام میشود ...
و زمـ ـستانی که دیگر در من بهار نمی شود!
و...
تمام می شود! ❤️
☼.ر
📗#خلاصه_همسایه_من 📗
📗این داستان از ترکیب دوتا داستان مختلف به وجود آمده که هر کدوم به نوبه ی خودشون واقعین !! ولی خوب داستان واقعی تنها چهارچوب قصه بوده و کلیت .. و سایر قسمت و ریزه کاری ... تخیلات نویسندست !!❤️
#درباره_شخصیتهای_رمان_همسایه_من
کیانا
محمد
شروین مجد
کیانا : تلفبقی از شخصیت خودم و مادرم.. (خودم قبل از ازدواج کیانا !) و مادرم ( بعد از ازدواج! )
محمد : شخصیت کاملا واقعیه و از کاربرهای همین سایته !!!
شروین مجد : شخصیت نیمه خیالی و نیمه واقعی !!ولی نیمه ی واقعی درصد بیشتری رو تشکیل داده!
📕#خلاصه_هکر_قلب_من 📗
✏️من هلیا....ملقب به هکر قلب...
و تو پسری مرموز....ملقب به هکر ماشین...
من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته...
داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور...
باخت از آن من نیست.....
عشق من تو را به زانو در خواهد آورد...
یاد من قدم هایت را سست میکند....
و نگاه من دین و ایمانت را به آتش میکشد و تو در خاکستر چشمان من خواهی سوخت....
این من نیستم که غرورم را شکسته و اعتراف میکند....
رمز قلبت در دستان من است....
پس زانو بزن...
و در آخر....
من دختری که عاشق نمیشوم....ولی وقتی در های قلبم برای تو باز شد تو را هم دیوانه ی خودم میکنم.🌺🌺