🌸 #داستانک
#تلنگر 👌
🔸عزرائیل نزد مردے ثروتمند آمد تاجانش را بگیرد.
مرد،گریه وزارے ڪرد و مہلت خواست،اما عزرائیل نپذیرفت؛
گفت:همه دارایے ام را بگیر و فقط یڪ روز بہ من مہلت بده.
باز هم فایده اے نداشت.
مرد گفت: پس فقط بہ اندازۀ نوشتڹ یڪ جملہ بہ مڼ وقت بده.
عزرائیل پذیرفت؛
او نوشت:
مڹ خواستم "" #یڪ_روز"" عمرم را 300 هزار دینار بخرم، اما نشد!!!
✔️شما قدر عمرتان را بدانید، چوڹ نہ فروختنے است و نہ خریدنے.
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ
برای هر قوم و جمعیّتی، زمان و سرآمد (معیّنی) است؛ و هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر میکنند، و نه بر آن پیشی میگیرند.
سوره اعراف آیه 34
✅ http://eitaa.com/gole_zahraa/
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
#داستانک
آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند .
زن_و_شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت : میخواهم بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست کردن را برایت میدم.
زن با این كه ظاهراً معلوم بود راضی نیست گفت : درست است.
مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدهم.
روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام حالا میرسند غذا آماده کردی یا نه؟
زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم درست کنم آخر خانواده تو که بیگانه نیستند یك چیز حاضری درست میکنیم .
مرد گفت : خدا تو را ببخشد دیروز به من میگفتی كه نمیتوانم غذا درست کنم حالا میرسند ....
زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که بیگانه نیستند.
مرد با ناراحتی از منزل خارج شد....
بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در آمد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانِ خودش را دید که وارد خانه شدند.
پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفت ؟
زن گفت : همین حالا از خانه خارج شد .
پدر گفت : دیروز شوهرت امد خانه ما و ما را برای غذای امشب دعوت کرد مگر میشود خانه نباشد ؟
زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید می پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟
و سریع به شوهر خود زنگ زد و گفت که چرا زودتر نگفتی که خانواده من را برای شب دعوت کرده ای ؟
مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .
زن گفت : خواهش میکنم هیچ چیز در خانه نداریم زود بیا خرید کن.
مرد گفت : من دیر میام خانه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکند یك چیزی حاضری درست کن همانطور
که خواستی حاضری به خانواده من بدهی.
(با مردم همانطوری معامله کن که برای خودت دوست داری)
✅ http://eitaa.com/gole_zahraa/
#داستانک
آیت الله حائری شیرازی(ره) نقل میکرد:
برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم.
نوبتم که شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر داد.
من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانهای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید.
نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که میآمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود.
در همین آشفتگی میخواستم نفرینی به او کنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلاماللهعلیها.
گفتم نانوا از شیعیان حضرت است.
من اگر نفرین کنم، از چشم اینها میافتد.
اهل بیت خوششان میآید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم: «خدایا این آدم را صالح کن».
وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم میکند، اگر دعایش کنم دلم خنک میشود.
به شما هم توصیه میکنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید...
اینها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» «یا علی» میگویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به خاطر اینکه شیعه هستند.
مثل مادری که به بچهاش دعا میکند و از حقش میگذرد.
وقتی شما از این طرف بخشیدی و سختگیری نکردی، دل دیگران به شما نرم میشود و آنها هم برای شما طلب مغفرت میکنند؛ دل به دل راه دارد.
حق دارانِ شما هم از شما صرف نظر میکنند. وقتی حق داران صرف نظر کردند راهت باز میشود.
✅ http://eitaa.com/gole_zahraa/