eitaa logo
شمیم گل نرگس
1.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
11 فایل
﴾﷽﴿ رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است. وسائل الشيعه، ج 16، ص 24 ارتباط با ما @shamim_golenarges
مشاهده در ایتا
دانلود
وظایف_منتظران 🌴تمثیلی زیبا از آقای قرائتی: ✅ آیا مستضعفین را به حكومت نرساند؟ آیا امام خمینی دین خدا را احیا نكرد؟ ❕آن هایی كه به امام خمینی و انقلاب كمك نكردند، قطعاً به امام زمان هم كمك نخواهند كرد. 🔰چون اگر بنده بچه ام را فرستادم و شما در گوشش زدی، اگر خودم هم بیایم در گوش من هم می زنی. علامت مرد چیست؟ علامت نامرد چیست؟ 🔆هركس با انقلاب هست حق دارد بگوید: یا حجة ابن الحسن عجل علی ظهورك! ای امام زمان ظهور كن. تو برای انقلاب چه كردی كه حالا می گویی: امام زمان بیا. چقدر به امام كه می خواست شاه را بردارد، كمك كردی؟ ✅ چند بار در حوض خانه ات شیرجه رفتی كه حالا می خواهی در اقیانوس اطلس بروی؟ از لامپ خانه ات چقدر نورگرفتی كه حالا می گویی خورشید طلوع كند. ‼️آنهایی كه انقلابی نیستند، یا حجة ابن الحسن هایشان مایه و ریشه ندارد. دروغ می گویند. حالا ممكن است افرادی هم باشند كه تمام كتاب هایی را كه راجع به امام زمان است، مطالعه كرده باشند و به تمام مستحبات عمل كنند. اما وظیفه اول این است كه اهداف را بشناسیم. هدف امام ما چیست؟ 🎞حجت الاسلام والمسلمین قرائتی به نقل از آرشیو سایت درس هایی از قرآن @gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷 🌷 قسمت ششم 🌷 🌟 بهترین قسمت کار در حرم ، 🌟 آنجا بود که خانمم به دنبالم می آمد 🌟 و افطار یا سحری را ، 🌟 در حرم حضرت معصومه می خوردیم . 🌟 گاهی غذای تبرکی حرم می گرفتیم 🌟 و گاهی خود همسرم ، 👈 غذا می پخت و می آورد . 🌟 و برای نشستن ، 🌟 جایی را پیدا می کردیم ؛ 🌟 که روبروی گنبد و گلدسته باشد . 🌟 حقوقی که می دادند ، کم بود . 🌟 و متأسفانه ، سه چهار ماه را ، 🌟 یک جا می پرداختند . 🌟 من هم به شدت نیاز به پول داشتم . 🌟 مجبور شدم دنبال شغل دوم بگردم . 🌟 ماه رمضان هم ، رو به اتمام بود . 🌟 به پیشنهاد همسرم ، 🌟 قرار شد برای عید فطر ، 🌟 به اهواز سفر کنیم . 🌟 و عید را ، 👈 در کنار خانواده هایمان باشیم . 🌟 به بلیط فروشی رفتم . 🌟 قیمت بلیط را گرفتم . 🌟 خیلی ارزان بود . 🌟 قیمت بلیط قطار عادی صندلی ، 👈 دو یا سه هزار تومان بود . 🌟 به خاطر همین ، 🌟 یک کوپه کامل گرفتم . 🌟 تا راحت باشیم و کسی مزاحم ما نشود . 🌟 یک روز قبل از سفرمان ، 🌟 خانمم گفتند : 🌷 خانه نیاز به وسایلی مثل آینه ، ظروف ، قابلمه و... دارد . 🌟 من هم گفتم چشم می خرم . 🌟 بعد از حرم ، 🌟 به پلاسکوی روبروی حرم رفتم . 🌟 و هر چه خانم نیاز داشتند ، 🌟 انتخاب کردم . 🌟 اما هر چه گشتم ؛ 🌟 هیچ پول و کارتی ، همراهم نبود . 🌟 خیلی شرمنده شدم . 🌟 نمی دانستم به فروشنده چه بگویم 🌟 وسایل را هم از مکان شان ، 🌟 خارج کرده بودم . 🌟 خیلی از فروشنده عذرخواهی کردم 🌟 و با شرمندگی گفتم : 🌷 آقا خیلی معذرت می خواهم 🌷 انگار پول و کارت و وسایلم را ، 🌷 در خانه جا گذاشتم . 🌷 انشالله یک روز دیگر ، مزاحم می شوم . 🇮🇷 فروشنده گفت : کجا برادر ، 🇮🇷 بیا وسایلت را ببر . 🌷 گفتم : نه ممنون فعلا پول ندارم 🌷 و فردا هم مسافرم 🌷 معلوم نیست که سالم برگردیم یا نه . 🌷 بعداً می رسم خدمتتون . 🇮🇷 گفت : اشکالی نداره ، ببر 🇮🇷 هر وقت آوردی ، آوردی . 🌟 خیلی از اخلاقش خوشم آمد 🌟 راحت به من اعتماد کرد 🌟 ای کاش همه زندگی هامون ، 🌟 پر از اعتماد به همدیگر باشد . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 @gole_zahraa 👈
آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش می‌شوند؟! باز توبه نمی‌کنند، و متذکّر هم نمی‌گردند!(126) أَوَلَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ(126) سوره توبه @gole_zahraa 👈
اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند ،اگر سرمان را بالای دار برند،اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند،.... هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم. ره) @gole_zahraa 👈
سنگی که هفتاد سال طول کشید تا به ته چاه برسد! امروز حدیث جذابی شنیدم: پیامبر (که صلوات و رحمت خدا بر او و خاندانش باد) روزی صدای مهیبی از سمت قیامت شنید. از جبرائیل پرسید: این صدا چه بود؟ جبرائیل گفت: سنگی را هفتاد سال پیش به یکی از چاه‌های جهنم انداختند، اکنون به ته چاه رسید! برخی افراد (که فکر می‌کنم سطحی‌نگر هستند) این حدیث را به عمیق بودن چاه‌های جهنم تفسیر می‌کنند، اما (رحمه الله علیه) می‌فرمود: این روایت، حکایت انسانی است که هفتاد سال عمر می‌کند و در سرازیری گناه و غفلت، هر روز پایین‌تر می‌رود تا اینکه می‌میرد و در لحظه مرگ، در ته این چاه قرار دارد! پناه می‌بریم به خدا از قرار گرفتن در سرازیری سقوط… یک پاسخ به “سنگی که هفتاد سال طول کشید تا به ته چاه برسد!” @gole_zahraa 👈
🌷 داستان غم انگیز 🌷 پسری به نام شیعه 🌷 قـسـمـت شـشـم 🌟 از شدت گرسنگی ، گوشتی در بدن ما نمونده بود و دائما ضعف می کردیم . 🌟 یه روز ، برق ما رو خاموش کردن ، و در اون تابستون داغ و سوزان ، بدون کولر و پنکه می خوابیدیم . 🌟 اونقدر هوا گرم بود که گرمازده می شدیم و از حال می رفتیم . 🌟 به خاطر تاریکی و گرما و زیاد شدن رطوبت خونه ، حشرات خونمون زیادتر شد ، 🌟 پشه ها ، پوست بدن ما رو سرخ و کبود و پر از جوش کرده بودند. 🌟 هر روز و شب، شاهد گریه های غریبانه مادرم بودم . 🌟 شاهد اشکهای بی صدا و شرمندگی پدر بودم. 🌟 شاهد التماس های پدر و مادرم به اونا برای آب و غذا دادن به من و خواهرم بودم 🌟 یه شب مادرم صدام کرد و بهم گفت : 🌹 جواد جان ، پسرم ، میخوام امشب پیش من بخوابی . 🌟 منم که تا حالا جدا از مادرم می خوابیدم از این پیشنهادش تعجب کردم و حتی خجالت کشیدم. 🌟 ولی اونقدر نوازشم کرد و منو بوسید تا اینکه قبول کردم 🌟 منو در آغوش گرفت 🌟 احساس آرامش خوبی پیدا کردم 🌟 دستشو روی سرم کشید و گفت : 🌹 پسرم! مواظب پدرت باش خیلی تنها و غریبه ، 🌹 بعد از من دیگه کسی رو نداره ، 🌹 هرچی بابات میگه بگو چشم 🌟 منم گفتم چشم 🌹 مادر : جواد جان ، پسرم، 🌹 خواهرت بچه است 🌹 نیازبه آب و غذا داره 🌹 به موقع غذاشو بده و در هر شرایطی خواهرت رو تنها نذار 🌹 تو مردی ، تو غیرت داری 🌹 اون هم ناموس تو 🌹 پس از ناموست مراقبت کن 🌹 و نسبت به اون غیرتی باش 🌟 مادرم میگفت و میگفت تا خوابم برد 🌟 صدای دل نشین اذان صبح ، مثل هر روز بیدارم کرد 🌟 روی بازوی مادرم خواب بودم 🌟 پا شدم و مادرم رو برای نماز صبح صدا زدم 🌟 اما هر چی صداش کردم بیدار نشد ... ⚜ ادامه دارد ⚜ @gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡 💠 قسمت اول 🌸 من جوانی بودم که سالها با رفتارم 🌸 دل 💔 امام زمانم و به درد آوردم 🌸 و هیچ خیری 🌸 برای خانواده ام نداشتم . 🌸 همش با رفقای ناباب و اینترنت و... 🌸 شب تا صبح بیدار می موندم 🌸 و صبح تا بعدازظهر می خوابیدم . 🌸 زمانی که فضای مجازی 🌸 و شبکه های اجتماعی اومدن 🌸 منم از این باتلاق انحراف و بدبختی 🌸 بی نصیب نموندم . 🌸 اگر قرار باشه فردای قیامت 🌸 موبایلم📱بر اعمالم شهادت بده 🌸 حتی جهنمم راهم نمیدن . 🌸 یه روز تو یکی از گروه های چت 🌸 یه آقایی پست های مذهبی میفرستاد 🌸 مطالبش خیلی برام جالب بودن 🌸 رفتم توی پی ویش 🌸 و مثل همیشه فضولیم گل کرد 🌸 و عکس پروفایلشو بزرگ کردم . 🌸 عکس شهیدی دیدم 🌸 که غرق در خون ، 🌸 بدون دست و پا ، 🌸 با سری خورده شده از ترکش ، 🌸 افتاده بر خاکهای داغ و سوزان . 🌸 کنار اون شهید ، 🌸 عکس دوتا بچه بود 🌸 که حدس زدم بچه های خودشن . 🌸 زیر اون عکس 🌸 یه جمله ای نوشته شده بود : 🌹 میروم تا حیا و غیرتِ جوان ما نرود . 🌸 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد . 🌸 تنم لرزید ، دلم شکست . 🌸 باورم نمیشه دارم گریه میکنم 🌸 گریه ، اونم من ، 🌸 اونم کسی که غرق در گناه و شهواته ، 🌸 منه بی حیا و بی غیرت ، 🌸 منه چشم چرون هوس باز... 🌸 از اون به بعد 👈 از اینترنت و 👈 فضای مجازی و 👈 گناه و 👈 رفقای نا باب و 👈 فیلم و عکسای زشت ، 🌸 شدیداً متنفر شدم ... 🍡 ادامه دارد ... 🍡 @gole_zahraa 👈
چه کسانی به حسن قدرت دادند؟!!! مردم ◾چه کسانی علی لاریجانی و امثال او را به مجلس وارد کردند؟!!! مردم ▪چه کسانی باید مشکلات کشور را حل کنند ؟!!! دولت و مجلس ◾عامل مشکلات و فشار اقتصادی ؟ !!! کم کاری دولت و ▪چه کسانی فحش می خورند؟ متأسفانه رهبر ، سپاه ، بسیج ، حوزه علمیه !!! ◾کمی انصاف داشته باشیم . ▪باید روزی در پیشگاه عدل الهی جوابگوی اعمال و گفتارمان باشیم. ◾مردم ایران ، ▪مشکل در انقلاب نیست ، در انتخاب شماست!!! @gole_zahraa 👈
✅حکمت عبادت ✍مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، براب خورشید فرقی نمی‌کند و چیزی به خورشید اضافه یا کم نمی‌شود. مردم هستنو که برای دریافت نور و گرما باید به دنبال خورشید باشند. خداوند به عبادات ما نیاری ندارد. این ما هستیم که با رو کردن به او، از الطاف خاص الهی برخوردار شده و رشد می‌کنیم. استاد قرائتی @gole_zahraa 👈
تفسیر سوره یس آیات 37-40.mp3
3.18M
📚تفسیر سوره یس آیات 37-40 استاد قرائتی @gole_zahraa 👈
📚 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی 💎 مردی ، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی؟ همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم @gole_zahraa 👈
خدمت به امير مومنان امام علی عليه‌السلام فرمود: روزی در حالى كه فاطمه(س) نزدیک من نشسته بود و من عدس پاک می‌کردم، پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند و فرمودند: ای اباالحسن! عرض كردم لبيك يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه مي‌گويم بشنو زیرا من هیچ حرفی نمی‌زنم مگر اینکه به امر پروردگار است: -مردى كه به  زن خود در خانه کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او می‌دهد. «جامع الأخبار ص: 103-102» @gole_zahraa 👈
🚨غلط کردم که گناه کردم! حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل دل_بستن به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل دل_کندن از دنیاست. بچه‌ها! یه جوری زندگی کنید که دمِ آخری به غلط کردن نیفتید. من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم می‌دیدم، چنان دست و پا می‌زدم که زمین از جون کندنِ من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا می‌گفتم؛ از ته دلم فریاد می‌زدم که: خدایا غلط کردم که گناه کردم! @gole_zahraa 👈
🌷 خاطرات یک فراری 🌷 🌷 قسمت هفتم 🌷 🌟 بعد از اینکه از اهواز برگشتیم . 🌟 اول پول پلاسکو را دادم . 🌟 بعد دنبال کار دوم گشتم . 🌟 کاری که به تخصصم مربوط باشد ، 👈 پیدا نکردم . 🌟 به ناچار ، در یک شرکت خدماتی 👈 ثبت نام کردم . 🌟 برای تمییز کاری و شست و شو ، 👈 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 گاهی پارکینگ می شستم ؛ 🌟 گاهی راه پله ها را ؛ 🌟 گاهی خانه های نوساز را . 🌟 برای بار اول که رفتم 🌟 به من جرم گیر دادند . 🌟 که حمام و توالت را با آن بشورم . 🌟 اوایل اصلاً بلد نبودم 🌟 داخل حمام رفتم و در را بستم . 👈 که بویی به بیرون نرود . 🌟 حدود ده دقیقه ، 🌟 در حمام با جرم گیر تنها بودم . 🌟 داشتم خفه می شدم . 🌟 داشتم از حال می رفتم 🌟 به سرعت بیرون آمدم . 🌟 بعد از آن ، به من یاد دادند 🌟 که جرم گیر را که گذاشتی ، 🌟 بیرون برو ، تا بوی آن برود ، 🌟 آنوقت داخل شو و بشور . 🌟 یک بار ، یک دارو ساز ، 🌟 درخواست نیرو کرد . 🌟 گویا یک نمایشگاه داشتند 🌟 و نیاز به چندتا نیروی خوش تیپ ، 👈 برای پذیرایی داشتند . 🌟 من و چند نفر دیگر را فرستادند 🌟 و من هم با کت و شلوار براق عروسی خودم ، به آنجا رفتم . 🌟 همه کار تأسیساتی می کردند 🌟 ولی من با همان کت و شلوار ، 🌟 از مهمانان پذیرایی می کردم . 🌟 گاهی برای اسباب کشی ، 🌟 گاهی برای نگهداری مریض و سالمند 🌟 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 ولی از همان اول ، 🌟 روحیه این کار را نداشتم . 🌟 یک کیف سامسونت داشتم . 🌟 که در آن لباسهای کارگری گذاشتم 🌟 و هر جا اعزام می شدم 🌟 بعد از حرم ، با همان کت و شلوار ، 🌟 به محل اعزام می رفتم . 🌟 و در آنجا ، لباسم را عوض می کردم . 🌟 خیلی ها از دیدن تیپ و ظاهرم ، 🌟 و آمدن برای نظافت ، 🌟 تعجب می کردند . 🌟 یک بار به خاطر همین تیپم ، 🌟 صاحب خانه به من گفت : 🌹 برو آقا پی کارِت ، 🌹 شما این کاره نیستی . 🌟 یک بار خانه یک آقایی رفتم 🌟 که پدر پیرش دوست داشت 👈 ساعت ها با من حرف بزند . 🌟 اما پسرش هی داد می زد : 🌹 آقا زودتر تموم کن 🌟 یک بار خونه یک پولدار رفتم ، 🌟 که در غرق در بی حجابی و سیگار و قلیان بودند . 🌟 یک بار یک خانواده ، 👈 فکر کردند من طلبه هستم . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 @gole_zahraa 👈
مثل_این_خانم_باشید 🔴داستان واقعی پدر آیت‌الله سیستانی(ره) 🔶حکایت شنیدنی خانمی که امام زمان عج در تشییع جنازه اش حاضر شدند 🔆اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیت‌الله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل_بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه... ☑️آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه_نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام_زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است... 💟رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن_ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل_این_خانم_باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) ✔️ هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند...» 📚روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی @gole_zahraa 👈
انت السلام و منک السلام و لک السلام ... 🌻 تو را سپاس برای عطای بیداری و سلامتی . 🌸 خداوندا ،،، اینک که منت نهادی و در بامدادی دیگر بیدارم ساختی 🌷 و جانم دادی تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ، و بفهمم ... 💐باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام آنچه را که زیبا آفریدی.🌷 💐 بصیرتی ده تا حقایق عالم را ببینم و درک کنم آنچه را که تو میخواهی و تو می پسندی . 🌸 و بشناسم دوستان و دشمنان خودم را و دین و ملتم را ... 💐 اللهم اعطنی بصیره فی الدین ... 💝 خدایا ... یاریم ده تا همانی باشم که از خلقتم بر خود ببالی و بگویی: 🌸 تبارک الله احسن الخالقین🌸 🌹سلام دوستان , 🌹صبح شما بخیر و شادی 🌹 روزمان را با نام و یاد خدایی آغاز کنیم که صبحی بدین زیبایی و با نشاط را آورد , و از وی مساعدت بخواهیم. ایاک نعبد و ایاک نستعین 🌹🌙🍀💐🌹🌙🍀💐 ✨ذکر روز "سه شنبه"✨ " ۱۰۰ مرتبه "🍃🌸یا ارحم الراحمین🌸🍃 🌸سه‌شنبه تون مبارک🌸 ✨ذکر روز سه شنبه✨ 🍃موجب روا شدن حاجت میشود🍃 @gole_zahraa 👈
👌داستان کوتاه پند آموز 💭 دختری یک تبلت خریده بود. پدرش وقتی تبلت را دید پرسید: وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟ دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم. 💭 پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟ دختر: نه! پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟ دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم. 💭 پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟ دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم. پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟ دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه. 💭 پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت، و فقط گفت: " که میگن یعنی همین" @gole_zahraa 👈
🌷 داستان غم انگیز 🌷 پسری به نام شیعه 🌷 قـســـمـت هـفـتـم 🌟 مادرم انگار مرده بود 🌟 یاد حرفای دیشب مادر افتادم 🌟 خیلی سخته برای من 🌟 که مادرمو مرده ببینم 🌟 یعنی مادرم می دونست می خواد بره 🌟 یعنی همه شب کنار جنازه اش خواب بودم 🌟 مات و مبهوت به مادرم نگاه می کردم 🌟 انگار دارم کابوس می بینم 🌟 آخه کی میشه از این خواب پر از بدبختی بیدار بشم 🌟 به صورتش نگاه کردم 🌟 مظلومیت و از اشکای خشکیده روی گونه هاش حس می کردم 🌟 و با بغضی که مثل تکه ای استخون تو گلوی من بود ، گریه کردم . 🌟 بغلش کردم و سرمو روی سینه اش گذاشتم و با چشمانی پر از اشک باهاش درد دل می کردم 🌹 مامانی پاشو گلم 🌹 پاشو با من حرف بزن 🌹 مامان کاشکی دیشب خوابم نمی برد و حرفاتو گوش میدادم 🌹 مامانی پاشو 🌹 پاشو ببین دارم گریه می کنم 🌹 پاشو بهم بگو فرشته ها که گریه نمیکنن 🌹 اگر پانشی قهر میکنم به خدا 🌹 مگه خودت نگفتی این غمها تموم می شه 🌹 مشکلات حل می شه 🌹 پس چرا تموم نمیشه؟ 🌹 مگه نگفتی غصه نخورم 🌹 پس چرا خودت از غصه دق کردی 🌟 پدرم وقتی صدای گریه هام و شنید با عجله اومد طرفم 🌟 بالای سرم وایساد 🌟 اشکاش از چشماش به ریش بورش می افتاد 🌟 از اتاق رفتم بیرون تا پدر راحت گریه کنه و ازم خجالت نکشه 🌟 از در نیمه باز اتاق ، بهش نگاه می کردم 🌟 خشکش زده بود 🌟 روی زانو افتاد و فریاد کشید و مادرمو صدا می زد ... ⚜ ادامه دارد ⚜ @gole_zahraa 👈
🍡 داستان سعید و پروفایل 🍡 💠 قسمت دوم 🕌 تا مدتها دلم به هیچ کاری نمی رفت 🕌 حتی موبایلم رو دست نمی گرفتم 🍎 یه روز با شنیدن صدای اذان 🍎 آرامش عجیبی ، پیدا کردم 🕌 تصمیم گرفتم 🕌 برای اولین بار برم مسجد 🕌 اولین نماز عمرمو خوندم 🕌 با اینکه غلط خوندم ولی 🕌 احساس آرامش معنوی خاصی میکردم 🕌 آرامشی که سالها دنبالش بودم 🕌 ولی هیچ جا نیافتم 👈 حتی در شبکه های اجتماعی 🕌 از امام جماعت خواستم کمکم کنه 🕌 ایشان هم مثل یه پدر مهربون 🕌 همه چی به من یاد داد 👈 نماز خوندن ، 👈 قرآن ، 👈 احکام ، 👈 زندگی امامان 👈 اخلاق و... 🍎 به حساب خودش کتاب می خرید 🍎 و به من هدیه می داد 🍎 منو در فعالیت های بسیج 🍎 و مراسمات شرکت می داد 🕌 توی محله معروف شدم 🕌 و احترام ویژه ای کسب کردم 🕌 توسط یکی از دوستان 🕌 به حرم حضرت معصومه 🕌 برای خادمی معرفی شدم 🍎 نزدیکای اربعین امام حسین 🍎 یکی از خادمین که پیر بود ، 🍎 به من گفت : 🌸 دلم میخواد برم کربلا 🌸 ولی نمی تونم ، 🌸 میشه شما به نیابت از من بری ؟ 🌸 پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم . 🍎 منم زبونم قفل شده بود . 🍎 آخه من و کربلا ؟ 🍎 زیارت امام حسین ؟ 🍎 اشکم سرازیر شد . 🍎 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم... 🍡ادامه دارد...🍡 @gole_zahraa 👈
هدف خلقت.mp3
6.04M
تلنگری ممکنه با عبادت از خدا دور بشیم... استاد_شجاعی 🎤 @gole_zahraa 👈
استاد شجاعی قدر رو نمیدونیم ما😭💔 دنبالش نمیریم ک بیاریمش😔 حاضر نیستیم دست از علائق و وابستگی های خودمون برداریم کمکی نمیکنیم به حضرت برای رفع موانع ظهور معلومه ک تو زندگی های خودمونم تاثیر داره زندگی فردی اجتماعی و ... چه نعمتی از امام معصوم داریم؟؟ بعد خدا هیچ نعمتی بالاتر از امام معصوم نیست ما چطوری رفتار کردیم با این نعمت؟ !💔😭😔 چقدر تو زندگی مون هست اصلا اقا تو زندگی ما جا داره؟؟؟🤔🤔💔 اصن ما میگیم این خرج کردن این نفس برای امام زمان ... طبیعیه ک ما مشکل داشته باشیم مشکلاتمون نتیجه بی ادبی هامون نسبت ب آقاست.... ما پدر اصلی مون رو طردش کردیم... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکم فک کنیم...💔😭 گره کور ظهور تو منم میدانم.. اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای @gole_zahraa 👈
من «اللّه» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار!(14) إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي(14) سوره طه @gole_zahraa 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️۷ دقیقه با نماینده‌ای که روحانی، وزرا و مجلس را شست و پهن کرد 👤عباس گودرزی نماینده بروجرد: 🔺آقای روحانی بجای عذرخواهی، مطالبه‌گر شده‌اید! شما باید از مردم عذرخواهی کنید نمیگم ۲۰۰تا! ده از اینا بفرستید مجلس! @gole_zahraa 👈
🌹برای سلامتی وفرج حضرت مهدی عجل🌹 🌹🍃 الّلهُمَّ*🌹 🌸🍃 صَلِّ*🌹 🌹 🍃 علی*🌹 🌸 🍃 مُحَمَّدٍ*🌹 🌹 🍃 وَآل *🌹 🌸 🍃 مُحَمَّد*🌹 🌹🍃وَعَجِّل*🌹 🌸 🍃 فَرَجَهُم🌹 @gole_zahraa
Panahian-Clip-EbadatJozKhedmatBeKhanevadeNist.mp3
1.96M
🎵عبادت به جز خدمت به خانواده نیست! 🔻این تیپ را چرا توی خونه نمی‌زنی؟! صوتی @gole_zahraa 👈