eitaa logo
گل‌های انتظار
199 دنبال‌کننده
130 عکس
139 ویدیو
2 فایل
کانال کودک و نوجوان موسسه موعود غدیر آیدی ارتباطی ما: @H_M066l
مشاهده در ایتا
دانلود
گل‌های انتظار
🌷 🔻کلیدی برای نجات و خوشبختی 🔹خسته و کوفته خدمت پیامبر مهربان ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسید. پیامبر عزیز تا او را دید با گرمی او را در آغوش گرفت و سلام و دیده بوسی نمود، سپس لیوان آبی برایش ریخت و دستمال پاکیزه‌ای که در جیب داشت را درآورد و به او داد تا عرق پیشانی اش را پاک کند. مرد کمی نفس گرفت و همان طور که غرق جمال زیبای پیامبر بود گفت: «ای پیامبر عزیز! امروز من پیش شما آمدم تا به من چیزی یاد دهید که باعث سعادت و خوشبختی من باشد، یک چیزی که دنیا و آخرتم را زیبا کند و مرا به بهشت برساند.» حضرت لبخندی زد و فرمود: «برو و تلاش کن که هرگز عصبانی نشوی». مرد گفت: «ممنونم ای پیامبر خوب خدا، همین نصیحت برایم کافی است، تلاش می‌کنم که به این نصیحت خوبتان عمل کنم». سپس از پیامبر تشکر کرد و به سوی خانه برگشت. وقتی به نزدیک خانه رسید با تعجب دید که جلوی خانه خیلی شلوغ است و فامیل‌ها و اهل قبیله‌اش آن جا جمع شده‌اند. جلو رفت و فریاد کرد: «چه خبر است؟ چرا لباس جنگ پوشیده‌اید؟! چرا شمشیر و چوپ و چماق برداشته‌اید؟!» گفتند: «فلان قبیله به خاطر درگیری‌های‌قبلی و اختلافاتی که داریم می‌خواهد با ما بجنگد.» این شخص نیز با دیدن این وضعیت، سریع به داخل منزل رفت و لباس جنگی پوشید و شمشیر خود را برداشت و بیرون آمد تا در جنگ به فامیل‌هایش کمک کند. اما ناگهان چهره زیبا و خندان پیامبر عزیز به یادش آمد و به یاد نصیحت پیامبر مهربان افتاد که فرموده بود: «عصبانی نشو» کمی فکر کرد و به داخل خانه رفت و لباس جنگ را درآورد و شمشیر را کنار انداخت و به سوی قبیله‌ای که می‌خواستند با قبیله او بجنگند رفت و به آن‌ها سلام نمود و با احترام و اخلاق خوش سخن گفت. او به آنان گفت: «هر خسارتی که از طرف قبیله و فامیل‌های من به شما رسیده را من می‌پردازم و هر چه را نتوانم بپردازم مردم قبیله‌ام می‌پردازند. اگر دوباره بجنگیم حتما یک عده‌ی دیگری زخمی یا کشته می‌شوند. پس بهتر است با هم مهربان باشیم و جنگ را رها کنیم». بزرگان قبیله وقتی این برخورد خوب را دیدند و این سخنان خوب را شنیدند دلشان مهربان شد و عصبانیت آن‌ها برطرف شد واز او تشکر کردند و گفتند: «ما هم به خاطر این برخورد خوب شما دیگر از شما خسارتی نمی خواهیم و شما را می بخشیم». مرد بزرگان آن قبیله را در آغوش گرفت و بوسید، یکی از آن‌ها گفت: چه چیزی باعث شد تو به اینجا بیایی و باعث آشتی دو قبیله گردی؟ او گفت: «لبخند پیامبر مهربانی که داریم و قدرش را نمی‌دانیم!...» پس از آن، این دو قبیله با یکدیگر آشتی نمودند و دشمنی‌ها را کنار گذاشتند و با کمال خوشی و مهربانی با هم زندگی کردند. 🔹بله عزیزانم،! این نتیجه‌ی زیبای  عصبانی نشدن بود. دوستان گلم یک لحظه تصور کنید اگر آن مرد هم لباس جنگ را در نیاورده بود و فامیل‌ها را به جنگ بیشتر تشویق کرده بود حتما یک عده‌ی زیادی کشته یا زخمی می‌شدند و دشمنی‌ها و خسارت‌ها بیشتر می‌شد، اما او این کلید نجات و خوشبختی را از پیامبر مهربان گرفت و با آن خود و اهالی دو قبیله‌اش را خوشبخت کرد. 🌷هر وقت خواستی عصبانی شوی یا با کسی دعوا کنی یا دلی را به درد آوری یاد لبخند امام زمان مهربانت بیفت و مهربان شو... ✍قصه‌هایی‌ از پیامبر مهربان ما، نوشته ابوالفضل سبزی 🌷کانال کودک و نوجوان گل‌های انتظار↙️ 🆔 @Golentezar ‌‌🌼 الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج 🌼 🖼موسسه آسمان مهر منجی ┄┅┅❅♥️❅┅┅┄