⭕️مخالفان گشت ارشاد هم موافقند...
⭕️یک گفت وگوی ساده
وقتی اسم گشت ارشاد میآید، چه تصویری در ذهنتان تداعی میشود؟ احتمالا چند برخورد خشن ناجا. حالا برای یکبار هم که شده اختیار ذهنتان را بهدست بگیرید و اجازه ندهید آنچه رسانهها برایتان ساختهاند تداعی شود. اینبار منطقا ضرورت گشت ارشاد را ارزیابی کنید. یقین دارم مخالفترینها نیز موافقند. اجازه دهید با آرامش استدلال کنیم.
🔹به عزیزی که بسیار از دست گشت ارشاد عصبانی بود گفتم اگر کسی برهنه به خیابان بیاید مشکلی ندارید؟ گفت حتما مشکل دارم. گفتم چرا؟ گفت بالاخره یک حدی وجود دارد. همه جای دنیا این حد را پذیرفتهاند. گفتم ممنون و پایان استدلال؛ پس تو هم با گشت ارشاد موافقی. همین که معتقدی از یک جا به بعد باید قهریه وارد شود پس گشت ارشاد ضروری است.
🔹این همانی است که برخی به غلط میگویند حجاب اجباری. حال آنکه الزام قانونی است که به قول شما در همه جای دنیا نیز وجود دارد.
🔹اما احتمالا سر اندازه آن اختلاف باشد. بهنظرت شما باید مرز حجاب را تعیین کنی یا من یا دین؟ گفت هیچکدام؛ عرف. گفتم عرف چیست؟ عرف کی؟ عرف کجا؟ مثلا عرف گاوپرستها خوبه یا عرف سکولارها یا عرف لاابالیها؟ گفت عرف مردم جامعه. گفتم قبول داری اکثریت مردم ما مسلمانند؟ گفت بله. گفتم قبول داری حجاب جزئی از دین است؟ تأیید کرد.
گفتم پس اگر قرار بر رجوع به عرف هم باشد، عرف دیندارها ملاک است. ضمن اینکه رجوع به عرف هم درون دین است و امضای فقیه میخواهد و اینطور نیست که هرکس بگوید عرف چنان و چنین است.
🔹گفت واقعا فکر میکنی گشت ارشاد در باحجاب کردن مردم مؤثر بوده است؟
گفتم سؤالت غلط است. این اشتباه رایجی درباره گشت ارشاد است. گشت ارشاد برای صیانت از قانون است نه ایجاد حجاب. مثل پلیسی که برای عبور از چراغ قرمز جریمه تعیین میکند. هدف اصلی حفظ نظم شهر است. واگرنه ممکن است یکی بگوید صرفا با زور جریمه که کسی منظم نمیشود.
🔹گفت یعنی تو با خشونت گشت ارشاد موافقی؟ گفتم حتما نیستم. ولی عملکرد گشت ارشاد را از دریچه چند فیلم تقطیع شده رسانههای مغرض نمیبینم. ضمن اینکه خطا را اصلاح میکنند نه اینکه منکر اصل ماجرا شوند.
🔹گفت حالا همهچیز این مملکت درست شده و فقط حجاب مانده است؟ گفتم من هم مثل تو معتقدم باید همه بخشها تقویت شود. ولی اگر دولت نتوانست تورم را کنترل کند پلیس هم باید از تخلفات راهنمایی و رانندگی بگذرد؟
🔹گفت با همه این حرفها حجاب اولویت نیست. گفتم این یکی را موافقم.
اما خواهش میکنم دقیق ببین. جریانی که تشویق به آتش زدن بانکها و شکستن شیشه ماشینها و بستن راه مردم میکرده است امروز به چوب بستن حجاب را تشویق میکند. چرا؟ ماجرا چیست؟ همانها که سالها برای کوچک شدن سفره مردم، راهزنهای قدارهکش جهانی را با سوت و کف همراهی میکردند و صله مزدوری و نشان بردگی جور میگرفتند، حالا برای برهنگی بیشتر جایزه تعیین کردند. روشن نیست که هدف اصلی حجاب نیست؟ بله حق داری. حجاب اولویت اول ما نیست؛ اما ظاهرا اولویت اول شیطان کثیف شده است.
🔸به همین دلیل معتقد به ارتقای گشت ارشادم. گشت ارشاد تا دیروز غفلتها را تذکر میداد اما اینبار باید جبهه جدیدی را هدف بگیرد. ما فراتر از گشت ارشاد فرهنگی، نیازمند گشت ارشاد امنیتی هستیم که برای بههم زدن نظم عمومی و شکستن قانون و اراده حداکثری مردم، آدم اجیر میکند تا چهارشنبههای سیاه را بسازد.
#حجاب_و_عفاف
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تبلیغ عید غدیر به روش درست!
❤️راه جهانی کردن محبت علی(ع)
#استاد_پناهیان
#عید_غدیر
@golestan_tanhamasir
سلام و احترام به عزیزان تنها مسیری شبتون خوش🌷
امشب براتون یه سورپرایز داریم😊
منتظر ما باشید🌸
همراهی شما افتخار ماست🌼
به مناسبت هفته حجاب و عفاف رمان داریم براتون، چه رمانی👌
هرشب تقریبا همین زمان😉
اولین قسمت از رمان تقدیم نگاه گرمتون
👇👇👇
‼️رمان داستانی#چهارشنبه_های...‼️
این رمان بر اساس ماجرای واقعی از زندگی دو دختر دانشجوی امروزی هست که اتفاقاتی براشون می افته میان این اتفاقات با گروهی آشنا می شوند که زندگیشان تغییری می کند از جنس....
پر از هیجان و جذابیت...
و اتفاقاتی که حتی فکرش را هم نمی تونی بکنی!
{﷽}
#قسمت_اول_چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
مُدام حرفهای لیلا درذهنم رژه می رفت...
نازنین نمی خوام اذیتت کنم ولی...ولی... یه مسئله خیلی مهمی را باید بهت بگم! حالت چهره اش از گفتن حرف خوبی خبر نمی داد!!!
دستاش می لرزید!
درست مثل صداش!
انگار که خیلی نگران باشه...
گفتم: لیلا چی شده؟!
چرا قیافت اینجوریه!!!
نگرانم کردی دختر!
بگو دیگه...
من من کنان گفت: راستش امید... امید...
اسم امید که اومد تنم لرزید!
گفتم: امید چی؟!
چیزی شده؟!
نصفه جونم کردی خوب حرف بزن...
ادامه داد: اما صداش از ته گلوش می اومد...
انگار می ترسید بگه!
امید یک ماهی هست... یک ماهی هست... که مدام به من پیام میده! تا اینکه دیروز اومد پیشم و بهم
پیشنهاد داد که...
دیگه نمی فهمیدم لیلا چی میگه!
مثل آدمی که بهش شوک الکتریکی وصل کرده باشن...
با حالت برافروخته گفتم: دروغ میگی!
می خوای بین ما را بهم بزنی که چی بشه!!!
آخه چرا لیلا تو دوست منی؟
نذاشت حرفم تموم بشه!
گوشیش رو از داخل کیفش آورد بیرون...
دلم می خواست از دستش می افتاد و خُرد می شد ولی چیزهایی رو که می خواست بهم نشون بده نمی دیدم...
دستای لرزونش چنان با سرعت روی صفحه ی گوشیش سُر می خورد به سمت پیام ها می رفت که انگار برای اثبات حقانیتش طناب دار را از گردنش باز کنه!
و باز شد فایل پیامها...
_لیلا خانم سلام چند وقت است که احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم....
_لیلا جان من شبها خواب ندارم میشه یک کلمه جواب بدید لااقل آروم بشم...
_لیلا... لیلا جان... لیلی من...
ولی لیلا هیچ کدوم از پیام ها رو جواب نداده بود...
دیگه دلم نمی خواست ببینم...
چقدر شبیه پیام هایی بود که روز های اول به من می داد!
_نازنین خانم سلام چند وقت است احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم... و....
چقدر ساده بودم من....
منی که همه به عنوان دختر عاقل می شناختند! چقدر راحت گول خوردم!!!
نگاهم به حلقه نامزدیم افتاد که به دستم بود...
فقط اشک بود که روی گوشی اَپل لیلا می ریخت...
دستش رو انداخت دور گردنم و گفت: می فهممت نازنین!!! نمی دونم چرا اون لحظه حالم حتی از لیلا هم بهم می خورد...
دستش رو برداشتم و با تمام سرعت دور شدم...
صدای لیلا که دنبالم می دوید و مُدام می گفت: نازنین صبر کن... نازی صبر کن!!!
توی سالن دانشگاه می پیچید و همه خیره به ما...
و صدای پچ پچ بچه ها....
انگار گوش هایم حساس تر از همیشه شده بود....
یکی از بچه ها می گفت: دوباره این
دخترا لوس بازیشون گل کرد!
اگر لیلا به موقع نرسیده بود دستم روی گونه هاش یه یادگاری حسابی می گذاشت!
انگار دنبال یکی بودم عصبانیم را خالی کنم...
دانشجوی بیچاره نفهمید از کجا فرار کنه...
مچ دستم که گره خورده بود به دستهای
لیلا را با تمام عصبانیت رها کردم و
گفتم: ولم کن لیلا حالم از تو ...
از امید...از خودم... از همه بهم می خوره!
بذار برم و به درد خودم بمیرم...
و با همون سرعت از دانشگاه خارج شدم بی هدف در خیابانها راه می رفتم و اشک می ریختم...
با خودم فکر می کردم چطور امید تونست با من این کارا بکنه!
چرا نامرد لیلا را انتخاب کرد! این همه دختر توی دانشگاه ما! چرا دوست من!
حالا به مامان بابام چی بگم! چطوری توضیح بدم بعد از اون همه اصرار برای قبول کردن امید و ماجرای خواستگاری و انگشتر نشون آوردن!
چقدر احساس تنهایی می کردم...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
هدایت شده از تنهامسیرعلوی
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
@golestan_tanhamasir
♥🌹
سلامتی عشقـترین رهبر دنیا صلوات یادتون نره!
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡"
🔰💢🔆🌀
#سلام_امام_زمانم 💞
السَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ...🤚
🌱سلام بر تو ای مولایی که بر جن و انس امامت میکنی.
سلام بر تو و بر روزی که عالم هستی بر امامت تو گردن مینهد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golestan_tanhamasir
🌸امام رضا علیه السلام میفرمایند :
☘️روز غدیر در مقایسه با عید قربان و فطر و جمعه، مثل ماه در بین ستارگان میدرخشد!
🖋️ اقبال الاعمال ج۲، ص۲۶۰
@golestan_tanhamasir
#صلی_الله_علیک_یا_اهل_بیت_نبوة
✨قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ
✨وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾
✨بگو پروردگار من است كه روزى را
✨براى هر كس كه بخواهد گشاده
✨يا تنگ مى گرداند
✨ليكن بيشتر مردم نمى دانند (۳۶)
🌼🌷🌼🌷🌼
سلام پنجشنبتون بی نظیر 🤚
روز خوبی رو در پیش داشته باشید 🌸
پر از خیرو برکت 🌻
سلامتی و موفقیت👌
ازینکه با ما هستید، خوشحالیم
@golestan_tanhamasir
32.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_فرمانده سرود سال شد✨
تمام جهان تو را صدا میزنند...
سلام فرمانده...
🔹اختتامیه اوّلین جشنواره سرود فجر ۱۴۰۱/۰۴/۲۲
🌸#سلام_فرمانده ✋
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ چرا رعایت حجاب، باید جزء قوانین یه کشور باشه؟!
حکومت، به اسم اسلام، آزادی ما رو ازمون گرفته!
- اصلا مگه هرکسی رو، توی قبر خودش، نمیخوابونن؟!
#استاد_شجاعی
@golestan_tanhamasir
هدایت شده از تنهامسیرعلوی
ساعت به وقت #دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت از بین رفتن تمام موانع ظهور، موفقیت همیشگی جبهه حق و سربلندی ایران قوی به زعامت آقاجانمون "امام خامنه ای" ✅🌺
@golestan_tanhamasir
♥🌹
سلامتی عشقـترین رهبر دنیا صلوات یادتون نره!
"اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم♡"
🔰💢🔆🌀
تنهامسیرعلوی
{﷽} #قسمت_اول_چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت مُدام حرفهای لیلا درذهنم رژه می رفت... نازنین
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دوم
با صدای بوق ماشین و صدای ترمز یکدفعه به خودم اومدم!
راننده بلند، بلند داد می زد می خوای خودتم بکشی برای مردم دردسر درست نکن...
خودمو بکشم...
شاید اینجوری از این فلاکت راحت بشم!
بدون توجه به راننده رفتم سمت داروخونه اون طرف خیابون...
یه جعبه قرص گرفتم تموم کنم این زندگی رو...
رسیدم خونه...
مامان با تلفن مشغول صحبت بود
آروم رفتم داخل آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم رفتم داخل اتاقم...
نگاهی به لیوان آب انداختم و جعبه
قرضی که گذاشته بودم رو به روم...
داشتم با لیوان آب بازی میکردم ، آب
توی لیوان موج می زد و متلاطم بود درست مثل امواج دل من....
و سوالهای بی پاسخی که مثل خوره مغزم را می خورد!
چراااا!؟
چرا آخه امید با من اینطوری کرد....؟
ما همدیگه رو دوست داشتیم...
اصلا اگه دوستم نداشت چرا با پدرم صحبت کرد؟
محکم کوبیدم روی میز...
از این همه حماقتم...
شدت ضربه ی دستم اینقدر زیاد بود که لیوان پخش شد روی زمین...
و زمین پر از خرد شیشه....
مامانم هراسان در رو باز کرد و گفت:
چی شده نازنین!؟
سریع جعبه قرص ها رو گذاشتم توی
جیبم و گفتم: می خواستم آب بخورم
لیوان از دستم افتاد!
از حالت چشمام متوجه شد چیزی شده...
ولی چیزی نگفت! مشغول جمع کردن خرده شیشه ها شد هم زمان نصایح مادرانه که تو بزرگ شدی دختر حواست را جمع کن مادر من!
دیر یا زود می فهمید چی شده ولی
ترجیح دادم اون موقع چیزی نگم...
مامان که از در رفت بیرون، رفتم سمت گوشیم که آخرین پیامم رو برای امید بفرستم و با این زندگی خداحافظی کنم...
گوشی رو برداشتم
۱۲ بار لیلا زنگ زده بود ....
۵ بار امید...
سه تا پیام داده بود
نازنین عزیزم چرا جواب نمی دی؟
عشقم نگرانت شدم...
کجایی نفس...
حالم ازش بهم میخورد!
از این همه دروغ!
از این همه چند رنگ بودن!
آخه مگه یه قلب برای چند تا عشق جا داره آدم پلید!
با تمام بغضم و حرص براش نوشتم
هرچی بین ما بود دیگه تموم شد...
منتظر خبرهای غافلگیر کننده باش...
داشتم فکر میکردم از خبر خود کشی من
چقدر شوکه میشه!!َ!
که صدای پیامکی اومد!
فکر کردم امید! با شتاب گوشی رو
برداشتم ولی لیلا بود...
پیام را باز کردم نوشته بود:
نازی جون دوست قدیمی من...
اگه خواستی کاری کنی من بهت پیشنهاد میدم انتقام بگیر...
من تمام مسیری که پیاده رفتی پشت سرت بودم، دیدم رفتی داخل داروخونه!
رفیق یادت باشه زندگی یه کتاب پرماجراست! هیچ وقت به خاطر یه ورقش اونو دور ننداز...
یه لحظه فکر کردم من دارم چکار میکنم!
اصلا چرا من خودمو بکشم!
گیرم این دنیا با دست یه نامرد بدبخت شدم چرا اون دنیام را با دستای خودم، خودم را بدبخت کنم!
چه حماقتی!
لبم را گزیدم و به خودم گفتم: وقتی اینقدر بی عقلی که بخاطر یه عوضی زندگیت را می خوای تموم کنی پس عجیب هم نبود چنین اشتباهی توی انتخابت کنی!
حالا از دست خودم کلافه بودم!
جعبه ی قرص ها رو توی دستم مچاله کردم...
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم: انتقام... آره انتقام می گیرم! جوری که ندونی از کجا خوردی امید آقا! تو نمی دونی لیلا تو تیم منه! و چه اشتباه بزرگی کردی...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
#سلام_امام_زمانم 💞
السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ...🤚✨
🌱سلام بر آن خورشیدی که با ظهورش روحی تازه در کالبد اهل ایمان میدمد و بساط کفر را برای همیشه برمیچیند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@golestan_tanhamasir
🌷امام هادی علیهالسلام می فرمایند :
☘️ مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجملات شهرت مییابند ولی در آخرت به وسیله اعمال، محاسبه و پاداش داده خواهند شد.
🖋️اعلام الدین، ص 315
@golestan_tanhamasir
#صلی_الله_علیک_یا_اهل_بیت_نبوة
✨هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ
مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ✨
✨اوست همان زنده اى كه
خدايى جز او نيست پس او را
در حالى كه دين خود را براى وى
بىآلايش گردانيده ايد بخوانيد
سپاس ها همه ويژه
خدا پروردگار جهانيان است ✨
🌼🌻🌼🌻🌼
سلام و احترام🤚
صبحتون مهدوی🌸
عید میلاد امام هادی علیه السلام رو خدمت شما سروران گرامی تبریک عرض می کنیم🌹🌹
ان شاءالله که هممون مورد شفاعت ایشون قرار بگیریم🤲
آدینه ی پر از شادی و آرامشی رو در کنار عزیزانتون داشته باشید🌷
بهترین و شیرینترین لحظات نصیبتون😊
@golestan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 آمد نوه ی امام هشتم به به
تبریک که فرزند رضا بابا شد 👌✨
🌹 #میلاد_امام_هادی (ع) مبارک باد .
💖 ۳ روز تا #عید_غدیر ✨