#شهید_حاج_احمد_کاظمی:
ما در مقابل شهدا مسولیت داریم،
در قبال بچه هایی که میشناختیمشون.
تاریخ برای ما آنان را وصف نکرد....
ما حسین خرازی رو با همه وجودمون درکش کردیم که یک بچه خدایی بود، شهید بروجردی رو با تمامی وجودمون درکش کردیم که نفس کشیدنش هم برای خدا بود، حسن باقری رو با تمامی وجود درکش کردیم که فدا شد برای خدا و هزار بار دیگر هم زنده شود همان خواهد بود.
اخلاص مهدی باکری رو ما با تمامی وجود درک کردیم، حمید و زین الدین و همت و همه اینا....
این صف جلوی ماست ما نمیتونیم عقب بیایم، ما نمیتونیم عقب بشینیم ما نمیتونیم کوتاه بیاییم ...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دل گویه های شهید بزرگوار مدافع حرم، #مرتضی_عطایی🌹
با تلویزیون اینترنتی نصر تی وی
ما را هم #حسین، گدایی حساب کن 😔
آخر کجا رود به جز این در، گدای تو...😭
#شهید_عرفه
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
دیروز
جناب مسلم
امتحانسختی بود
که خدا از کوفیان گرفت.
مسلم را فرستاد تا ببیند آیا
مردم لیاقت #حسین اش را دارند؟
امروز
امتحان سخت
من و تو (ولی فقیه)
است.دوباره خدا کسی
را فرستاده تا ببیند اینبار
، ما لیاقت #مهدی اش را داریم؟
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_چهل_وهفتم 7⃣4⃣ محرم استاد م
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_چهل_وهشتم8⃣4⃣
《سپاه پاسداران》
خانواده و دوستان شهید
اواخر سال۱۳۶۱بود.
احمد در مدرسه ای مروی مشغول به تحصیل در رشته ی ریاضی بود.
یک روز از مدرسه تماس گرفتند و گفتند:
احمد چند روز است به مدرسه نیامده❓
آن شب، بعد از نماز که به خانه آمد با سوالات متعدد ما مواجه شد:
احمد، چرا مدرسه نمیری❓ احمد این چند روز کجا بودی❓
اوهم خیلی قاطع و با صراحت پاسخ داد:
من دنبال علم هستم، اما مدرسه دیگر نمی تواند نیاز من را برطرف کند.
تاحالا مدرسه برای من خوب بود اما آنجا الان برای من چیزی ندارد!
من چند روز است که در کنار طلبه ها از جلسات و کلاس های حاج آقا حق شناس استفاده میکنم.
به این ترتیب احمد دوران تحصیل رسمی را در دبیرستان رها کرد و به جمع شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) و طلاب علوم دینی پیوست.
احمد آقا طی دورانی که رشته ریاضی را در دبیرستان می خواند نیز در کنار درس مشغول مطالعه ی کتب حوزوی بود، اما حالا تمام وقت مطالعه خود را به این امر اختصاص داده.
او طلبه رسمی، به این صورت که همه ی کتاب های رسمی حوزه را بخواند📚 نبود بلکه در محضر استاد بزرگوار خودش شاگردی می کرد.
برای همین آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان حوزه های علمیه امین الدوله کتاب های مختلفی📚 را به او معرفی می کرد تا بخواند.
او سیر مطالعاتی خاصی داشت. در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب های علمی می خواند.
هیچ وقت اورا #بیکار نمی دیدیم.
برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد.
بعد از آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و...
چندبار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت.
اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش #شهید شده بود و...موافقت نشد.
تااینکه سال ۱۳۶۲ تصمیم خود را گرفت.
برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد.
احمد آقا بلافاصلہ جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد.
به یاد دارم که می گفت:
ما در مجموعه ای قرار داریم که زیر نظر آیت الله محلاتی است و از ایشان برای ما هم
تعریف می کرد. احمد آقا
در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد.
شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم.
تماس گرفتم☎️ و شروع کردم سر به سر احمد آقا گذاشتن.
وقتی فهمید من هستم خندید و گفت:
اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم.
شب هم توی مسجد به سراغ احمد آقا رفتم.
می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند.
گفتم: احمد آقا چندتا از خبرهای دست اول را به من بگو!
نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه ی مردم از اخبار شنیده بودند را بیان کرد!
احمد آقا دو سال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت.
دراین مدت
به او اجازه حضور در جبهه را نمی دادند.
تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیر و به صورت بسیجی راهی شد.
#ادامه_دارد
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
4_359326163803309234.mp3
10.23M
🔊 #مداحی_شور
📌از اون تعصبت میشد فهمید
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👈تقدیم به شهدای مدافع حرم به ویژه #شهید_محمد_بلباسی 🌷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى السَّيْفِ الشَّاهِرِ وَ الْقَمَرِ الزَّاهِرِ...
🌺سلام بر مولایی که با تیغ #عدالت، زمین دردکشیده را از دست ظالمان نجات خواهد داد،
🌼سلام بر او و بر روزی که با #دیدن روی ماهش، دردهای زمین تسلی خواهد یافت.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
13940312_11625_128k.mp3
3.38M
🔹مهمترین وظایف منتظران واقعی🔹
#امام_خامنهای
#سربازی_امام_زمان
#مهدویت
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🍃🌸🍃🌸🍃
💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلفاتی هرچند کم و به تعداد انگشتان یک دست از ما گرفتند.
💢نیروهای فاطمیون روحیه شان را از دست داده بودند و نیاز به #تجدید_روحیه داشتند.
💢در آن وضعیتِ درگیری ها و تیراندازی هیچکس فکرش را نمی کرد که ناگهان سیدرضا فریاد بزند:(( آقا! مسئول چای اینجا کیه؟ یکی بره یه کتری آب بار بذاره میخوایم #چای دم کنیم.))
همه #خندیدند.
💢همیشه از این شوخطبعی های بهموقع، بهجا و سنجیده داشت...
📚طاهر خان طومان
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
مسلم علاقہ زیادی بہ قرآن داشت وهرشب پس ازنماز عشاء سوره
#واقعـہ راتلاوت میکرد😍
وپس ازنمازصبح زیارت #عاشوراو
#سوره_حشـر رامیخواند.🌷🍃
همچنین پس ازهرنماز #ایت_الکرسی
تسبیحات حضرت زهرا،سہ بـار سوره
توحیدصلوات وآیاٺ دو وسہ سوره
طلاق راحتما تلاوٺ میکرد.🌸🍃
تاکید ویژهای بہ #نماز_شب داشت
واگر نمازشبش قضا میشد میگفت:
شاید در روز #گناهی مرتکب شدهام
کہ برای نماز شب بیدارنشدم.😔
#شهیـدمسلـمخیزاب🕊
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
اونقدر تو تشییع جنازه #شهدا گریه کرد و بهشون #متوسل شد تا بالاخره برات شهادتشو گرفت. خوشا به سعادتشو
:
💠 #پدر بزرگوار شهید سعید بیاضی زاده:
🌷وقتی پسرم به راهيان نور می رفت از شلمچه با من تماس میگرفت و از نحوه #شهادت برادرزاده و برادرم سؤال می پرسيد. از مناطق عملياتی و از عمليات دوران جنگ اطلاعات می گرفت.
راوی راهيان نور بود.برای همين كتابهای زيادی را در اين زمينه مطالعه كرده بود.
سعيد از سن 11سالگی به خاطر تحصيل و حوزه از پيش ما رفت. وقتی به مناطق محروم می رفت براي آنها يادواره شهدا ميگرفت. هميشه هم سعی بر اين داشت كه شهدا و راه و رسم زندگی شان را الگوی خود قرار دهد.
🌷ارادت خاصی به سيد اهل قلم #شهيدمرتضی_آوينی داشت و از ايشان خيلی حرف ميزد. سعيد علاقه خاصی به رزمندگان و شهدای لشكر #فاطميون داشت. بعد از شهادتش همرزمانش از او بسيار برايمان گفتند، از اينكه ايشان استاد اخلاق بوده و همواره در كنار رزمندگان فاطميون حضور داشت صحبت كردند.
با بچههای لشكر فاطميون هم ارتباط داشت. ميگفت بچههای فاطميون خيلی مظلوم هستند. در جنگ با دشمن واقعاً مردانه می جنگند و از صميم قلب برای خانم زينب(س) جانفشانی می کنند و سختی زيادی می کشند.
🌷من 23 ماه در جبهههای حق عليه باطل حضور داشتم و به يقين رسيدهام كه شهادت لياقت میخواهد. هر كسی كه می خواهد شهيد شود، اگر به آن درجه كه بايد نرسد، شهيد نميشود. به نظر من راه در دست خود انسان است.
آنطور كه سعيد میخواست شهيد شود، من نخواستم.
من ماندم و امروز سعيد شهيدمدافع حرم شد.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
خاطره هم رزم شهید مرتضی آوینی:
در ایامی که شبانه روز برای تدوین و مونتاژ در صدا و سیمابودیم،به محض اینکه وقت نماز می رسید،همین که قرآن شروع می شد سید قلم را زمین می گذاشت،لباس را می پوشید و بچه ها را صدا می زد:حرکت کنید که وقت نماز است.
سپس به طرف مسجد بلال حرکت می کرد. سید همیشه از اولین کسانی بود که وارد مسجد می شد.
#رهرو_شهدا_باشیم
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 حضور آیت الله صدیقے به مناسبت دومین سالگرد شهید محسن حججی 🌷
در منزل پدر بزرگوار شهید وشیرین زبانے هاے علے آقا حججی؛
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷لطفا درنشر، لینک حذف نشود...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
دیروز مادرم گفت: شما ناهار بیایید خونۀ ما,خواهرم شب میاد!
گفتم: نه! جواد شاید زنگ بزنه خونه، موبایل آنتن نمیده!
یکهو مادرم زد زیر گریه...
تازه فهمیدم چی گفتم!
اصلاً حواسم نبود که جواد دیگه نیست, دیگه تلفن نمیزنه, دیگه مأموریت نمیره...
.
سلام عزیــز دلم... سید جوادم!!
ببخش دیــر آمدم..ببــخش پریــشان آمدم...
استخوان هایــٺ را به آغوش کشیــدم و با تمام وجودم بوییـدم...بوسیدم...
دردش آشــنا بود و خــوب مےدانستم حس و حالِ این لحظات عجــیب را شاید ؛
پرده ورق میخورد به کربلا... وَ تنهـــا خدا مےداند چــه گذشــٺ بر دلم ...
.
#به_نقل_از_همسرشهید
#شهید_سید_جواد_اسدی
#مدافعان_اسلام
#اولین_دیدار
#اولین_آغوش
#اولین_فرصت_بعد_سه_سال_دوری
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷