eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
... ...👇 روش خواندن : در سوره حمد و سپس آیه الکرسى است. (بدون سوره توحید) و در و سپس ۱۰ مرتبه «انا انزلناه» خوانده مى شود و وقتى تمام شد، چنین گفته مى شود: «اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان» و به جاى کلمه فلان، نام میت را مى برد.   🌹 . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استان فارس و امام صادقی شیراز فیلم اخراجی ها رو دیدید؟ صادق هم مثل مجید سوزوکی بود. ولادتش با ولادتامام_صادق (ع) بود ... به همین دلیل اسمش را صادق گذاشتند. پسر خیلی شری بود، به خاطر دوستی با رفقای ناباب به زندان افتاد . البته بیگناه بود ولی تو زندان میخواست خودکشی کنه دادگاه گفته بود وثیقه ۴۰ میلیونی ببریم برای آزادیش، ولی ۴۰ میلیونی گیرمون نمیومد... وقتی فهمید ،خیلی دلش شکسته شد. براے آزادیش به حضرت زینب س متوسل شد ... تو زندان، خواب حضرت_زینب (س) رو دیده بودکه ازشهید کمک خواستن. بعد از خوابش توبه میکنند برخی اطرافی ها ،چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم در توبه همیشه بازه در عین ناباوری نامه آزادیش رو خوندند بعدآزادیش گفت: من میرم سوریه. خانواده ش راضی نمیشدن، به بقیه میگفت رضایت خانواده م رو بگیرین. ۱۰ روز بعد عازم شد .. چهار دوره رفت و شدفرمانده گردان شد...شجاعتش بی نڟیر بود . بچه خلاف محله های شیراز، شده بود سینه چاک حضرت زینب( س)... آخر هم اونقدر در خونه بی بی زینب ماند که امضای شهادتش را گرفت ❤️ شهادت امام صادق ع آسمانی شد... 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی ✫⇠قسمت: 0
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣2⃣ ✍ به روایت همسر شهید ✏️وقتی خبر بارداری من را شنید گفت: خدا را شکر مثل این که زینب من دارد می آید! طولی نکشید که این پیش بینی آقا مرتضی به واقعیت پیوست و به دنیا آمدن دخترمان, مصادف شد با تولد حضرت زینب (س), دقیقا روز سی ام دی ماه 1363. آقا مرتضی طبق قرار قبلی نام فرزندمان را زینب گذاشت و مرتب می گفت: خدا را شکر که او ما را شرمنده این مادر شهید نکرد و زینب یعنی زینت پدر. ✏️روزی که زینب متولد شد آقا مرتضی در فسا نبود و به شیراز رفته بود, برای پلاک کردن ماشینی که از طرف تیپ به ایشان داده شده بود. ✏️آن روزها ما حدود صد و بیست هزار تومان بدهکار بودیم و پس از مشورت با من موافقت کردیم که ماشین را بفروشیم و بدهکاریمان را بدهیم و این کار را انجام دادیم. ✏️آقا مرتضی یک دم زینب را رها نمی کرد مرتب او را بغل می کرد و می بوسید . در ابتدا خانواده با این نام مخالفت کردند ولی او زیر بار این قضیه نرفت. ✏️چند روزی بعد از تولد زینب به او خبر دادند که یکی از دوستانش شهید شده است. او هم بلافاصله وسایلش را جمع کرد و به من گفت: چند روزی بمان تا وقتی که حالت کاملا خوب شد، وقتی که برای سالگرد علی الوانی می آیم تو را به اهواز ببرم. ✏️زمانی که برای سالگرد این عزیز به فسا آمد به من گفت: من با جلیل [شهید اسلامی, یار و همرزم مرتضی]صحبت کرده ام که می خواهم شما را به اهواز ببرم او به من گفته تا بعد از این عملیات صبر کن. ✏️در آن زمان من با ایشان به اهواز نرفتم. چند روز بعد خبر ناراحت کننده ای در سطح شهر پیچید. من که نمی توانستم باور کنم, خیلی دلم شکست و گوشه ای نشستم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد. ✏️ بله آن خبر این بود که حاج محمود، کرامت، جلیل و اکبر در عملیات بدر شهید شده اند. [شهیدان حاج محمود ستوده, کرامت رفیع, جلیل اسلامی و علی اکبر نورافشان] ✏️واقعا شهادت این عزیزان برایم مشکل بود و هر لحظه خاطرات این عزیزان از جلو چشمانم عبور می کرد. ✏️حرفها، حرکتها و شوخی کردن هایشان همواره در گوشم بود . ✏️بعد از دفن این عزیزان آقا مرتضی برای مراسم هفتم آنها به فسا آمد . تا به حال مرتضی را این گونه ندیده بودم. واقعا این عزیزان بازوان یکدیگر بودند و همگی رفته بودند و آقا مرتضی را تنها گذاشته بودند. ✏️به منزل آمد و بعد از احوال پرسی سردی که با اهل منزل کرد, داخل اتاق نشست و زانوی غم بغل گرفت. در یک لحظه هر دو دست و سرش را به آسمان بلند کرد و همان طور که اشک از چشمانش جاری بود فریاد زد:خدایا مگر من چه گناهی کرده ام که باید داغ تمام دوستانم را تحمل کنم. ✏️ بی اختیار گریه ام گرفت.به هر صورت که بود آن ایام بسیار مشکل را سپری کردیم ... ✏️راستش را بخواهید خودم هم دلم نمی خواست به آن هتل برویم. چرا که آقا مرتضی دوستان صمیمی اش را از دست داده بود. من هم دوستان و همدلان خودم را آنجا نمی دیدم. همه اش فکر می کردم چطور می توانم جای خالی همسران این عزیزان را ببینم. ✏️ بالاخره این سفر من تا بعد از چهلم این عزیزان به تعویق افتاد و بعد از مراسم بود که به همراه آقا مرتضی به اهواز رفتیم. در بین راه همه اش احساس می کردم که همسر حاج محمود،کرامت رفیعی،علی الوانی،اکبر نورافشان و جلیل اسلامی با من هستند . ✏️یاد آن سفر پرحاطره ای می افتادم که حاج محمود و آقا مرتضی با پوست خربزه به علی می زدند و این افکار مثل کابوس لحظه ای مرا رها نمی کردند. ✏️وقتی به اهواز رسیدیم دلم نمی خواست به هتل بروم . دلم نمی خواست خاطرات خوش آنجا را دگرگون ببینم وقتی فکر آن روزها را می کردم که بعد از مدتی که به مرخصی می آمدیم و بر می گشتیم چطور مورد استقبال گرم دوستان قرار می گرفتیم و مرتب همسر این عزیزان به اتاق ما می آمدند و الان می بایست جای خالی آنها را ببینم, وجودم را آزار می داد واقعا آن دوران خواب شیرین و زودگذری بود که به سان برق و باد برایم گذشت... 📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) کانال سنگر شهدا ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣2⃣ ✍ به روایت همسر شهید ✏️ ... زمانی که به اهواز رسیدیم ، مطلع شدیم که اتاق ما در هتل به کس دیگری تحویل داده شده و ما دیگر به آن جا نمی رویم. ✏️تیپ منزلی در سه راه خرمشهر اجاره کرده و تعدادی از مسئولین المهدی(عج) با خانواده آنجا زندگی می کردند. ما هم به آن جمع پیوستیم . تا حدودی از این وضعیت راضی بودم . چون این محیط جدید می توانست کمک شایانی برای ترمیم روحیه ام باشد و بالاخره در آنجا زندگی جدیدی را شروع کردیم. ✏️در آن منزل با حانواده شهیدان حسین اسلامی و محمد رضا بدیهی در یک جا سکونت داشتیم. البته این دلیل نمی شد که من بتوانم خاطرات گذشته ام را فراموش کنم. ✏️واقعا رفتن به خیلی از جاها برایم مشکل بود و باعث تجدید آن لحظات می شد. مثل "بهشت آباد" که بنا به رسمی که حاج محمود گذاشته بود مواقع بیکاری با هم به زیارت قبور شهدا می رفتیم و در آنجا بستنی می خوردیم. حاج محمود خیلی بستنی دوست داشت و بنیانگذار این کار هم خود او بود. ✏️یا شب هایی که آقای آهنگران به حسینیه اعظم می آمد و ما در آن مراسم شرکت می کردیم و یا سفرهایی که همراه این شهدا گران قدر با خانواده به شهرهای مرزی می رفتیم و همه این ها حاکی از یک دوران خوب و باصفا برای من بود. ولی افسوس که این عزیزان از این دیار کوچ کردندو من را با آن خاطرات تنها،در آن شهر رها کردند. ✏️یادم هست یک بار با خانواده شهیدان رحمانیان و بهمن آزادگان به خرمشهر رفتیم. ابتدای دروازه ورودی آن شهر که رسیدیم عراقی ها تعدادی تیرآهن به صورت عمودی در زمین نشانده بودند . یک مرتبه آقای رحمانیان دستش را به طرف منطقه دراز کرد و گفت : عراقی ها این چوب بستنی ها را در زمین کاشته اند تا تیر آهن سبز شود. و ما هم با تمام شدن این جمله خنده مان گرفت. ✏️ دریک سفر دیگری با خانواده یکی از خرمشهریها به آن شهر سفر کردیم مقداری در کنار رودخانه اروند رود نشستیم و بعد به داخل شهر آمدیم. آقای بحرالعلوم خانه های ویران خرمشهر را به ما نشان داد و گفت: ملاحظه بفرمایید چه بر سر خرمشهر به این بزرگی آمده است؟ نامردها عراقی ها این همه خانه را خراب کردند و تمام وسایلش را به غارت بردند. واقعا صحنه دلخراشی بود. چیزی که از خرمشهر باقی مانده بود مسجد جامع بود. ✏️بعد به گلزار شهدا رفتیم در آن جا من خانواده هایی را مشاهده می کردم که تمامشان شهید شده بودند و بعد از آن به آبادان بر سر قبر کشته شده های سینما رکس رفتیم . بالاخره این صحنه ها را هرگز قادر نبودم از ذهن خود پاک کنم . ✏️به هر صورت من محکوم به تحمل بودم و چاره ای جز این نداشتم. بعد ما به طور کامل در آن منزل اسکان یافتیم. یک روز به همراه آقا مرتضی و خانواده آقای حسین اسلامی به دزفول رفتیم، تا این که به یکی از دوستانشان سری بزنیم . وقتی به منزل آنها رسیدیم متوجه شدیم که وسط حیاط منزلشان یک زیر زمین حفر کرده اند .وقتی علت را سوال کردم گفتند این زیر زمین مربوط به مواقعی است که دزفول موشک باران یا بمباران می شود. خواهر آن پاسدار، خاطره دلخراشی برای من تعریف کرد که هیچ وقت از ذهنم دور نمی شود. او می گفت: چند کوچه بالاتر زمانی که آژیر قرمز به صدا در آمد. یک خانواده به داخل زیرزمین منزلشان می روند که درست موشک بر روی سقف آن زیرزمین اصابت می کند و همه آنها با هم شهید می شوند به نحوی که حتی یک تکه از استخوانشان هم به دست نیامد. من هم هر وقت صدای آژیر قرمز را می شنیدم هر کجا که بودم به فکر این قضیه می افتادم. ✏️بالاخره در آن روزگار مجبور شدیم منزلمان را عوض کنیم و تنها خانواده آقای بنی اسد به ما اضافه شد .دقیقاً قبل از عملیات والفجر8 بود که آقا مرتضی به من پیشنهاد داد که به فسا برویم و بعد از عملیات به اهواز برگردیم. مرا با اصرار زیاد متقاعد ساخت که همراه برادرش به فسا بروم و همان جا بمانم. آقا مرتضی کمی تامل کرد و گفت: راستش بگو اگر از این زندگی که همه اش در به دری و رفت و آمد است، خسته شده ای من حرفی ندارم هر کاری که مصلحت می دهید انجام دهید! گفتم: نه من خسته نیستم . فقط به فکر شما هستم که بعضی از مواقع مجبور می شوی کارت را رها کنی و به ما سر بزنی من از این جهت گفتم که مزاحم اموراتتان نباشم. گفت: ناراحت نباش من از این زندگی خیلی هم راضی هستم. نمی خواهد به فکر من باشید همین که من هر از چند روزی می آیم و شما و زینب را می بینم برایم کفایت می کند... 📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) کانالرسنگر شهدا ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ مَرَّه بِعیونِها، وَ مَرَّه بضحکة ها ... بهشت را دو بار دیدم، یک بار در چشم‌هایش و یک بار در لبخندش ... 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بیا که رنج فراقت برید امان مرا به یُمن آمدنت تازه کن جهان مرا . . آقآ جانم...♡ تو بگۆ من بمیرم می آیے؟؟ http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 اشکم چکید گوشہ ی پلکم کہ خیس شد با یک سلام بر تو سرشتم نَفیس شد از بس حدیث آمده " فَابْکِ لِلْحُسین " چشمم برای گریہ ‌ی دائم حریص شد ❤️✋ http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••🕊 تجـربه‌ی اولیـن‌ها زیبـاست😍 مثـلاً↯↯ همیـن اولیـن ثانیہ‌های هـر صبـ☀️ـح ... 🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
شوخی با زن نامحرم.mp3
4.62M
🎤 (حسینی قمی) ✨ موضوع : برخورد امام صادق (ع) با شخصی که با زن نامحرم شوخی کرده بود... 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*﷽* قبل از عملیات خیبر امام جمعه ی زرند به مقر لشکر در دشت عباس آمده بودند.از خصوصیات معنوی وعرفانی ایشان زیاد تعریف می کردند.بعد از نماز تصمیم گرفتیم با حسین برویم ایشان را از نزدیک ببینیم. موقع نماز من اورکتم روی دوشم بود،یعنی در واقع دستم را توی آستینهایش نکرده بودم. زمانی که می خواستیم به ملاقات امام جمعه برویم،من اورکتم را درست پوشیدم وسر و وضعم را مرتب کردم.حسین که این صحنه را دید ایستاد و گفت:این کار تو خالصانه نیست بر گردیم. گفتم:چرا؟ گفت:به خاطر اینکه تو وقتی نماز می خواندی اورکت روی دوشت بود اما حالا که می خواهی به ملاقات آقای شوشتری بروی آن را می پوشی وخودت را مرتب می کنی. وقتی این حرف را زد برگشت و دیگر به ملاقات نرفتیم. 🎤:تاجعلی آقا مولایی 📕:نخل سوخته شهید محمد حسین یوسف اللهی🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سربندبستن... يعنے: دیگردلت بنداین وآن نباشد آن رامحکم گره بزن وخودت راوقف صاحب نامش کن http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دعوت نامه💌 🔻هییت مجازی 📲 🎤سخنران: استاد عالی 🔊 زیارت عاشورا 📆پنجشنبه 29خرداد ۹۹ ⏰ :ساعت 21 🕌 : گروه و کانال 👇👇 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍃جان هر زنده دلی زنده به جان دگر است✨ من همانم که دلــ♥️ـم زنده به یـاد 🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
خنـده هاے دلنشین شهدا نشان از آرامــش دل دارد وقتے دلت با "خـــدا" باشد لبانت همیشه مےخنـــدد اگر با "خدا" نباشی هرچقدر هم شادی کنی، آخرش دلت غمگین است... حتی با پای زخمی هم خنده بر لب داشت http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت ‌المال بود❗️ کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات می‌گذاشتند ، می‌فروختند.🥦 مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد. خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش😤 گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت ‌الماله ، نه استفاده شخصی... ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط می‌خواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین❗️. گفتم ، تو دیگه خیلی سخت می‌گیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ، گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی می‌کنند......☝️ http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
‌در هیاهوے این شهرِ آلوده ‌هـــــوا ! که نه دستت به مشهد مے رسد نه به کـــــربلا ... نه به نـــــجف ... و نه حتے به قـــــم ! دنـــــج ترین جا براے پر کردن خلا قـــ❤️ـــلبت همیـن ‌جاست ... جایے کنار شهدا ... آن هم از نوع مدافـــــع حرم! اینجا بے اختیـار خـم مے ‌شود پاها ... اشک مے‌ریزد چـــــشم‌ها ... حاجت مے‌خواند لـــــب‌ها ... 🌸🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دعوت نامه💌 🔻هییت مجازی 📲 🎤سخنران: استاد عالی 🔊 زیارت عاشورا 📆پنجشنبه 29خرداد ۹۹ ⏰ :ساعت 21 🕌 : گروه و کانال 👇👇 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌱 عزیزےمیگُفت: هروقٺ‌احساس‌ڪردیداز دور‌شدیدودلتون واسه‌آقاتنگ‌نیسٺ.. این‌دعاےکوچک‌روبخونیدبخصوص توےقنوٺ‌هاتون [لـَیِّـنْ قَـلبے لِـوَلِـیِّ أَمـرِڪ] یعنی‌خداجون دلمو‌واسہ‌امامم‌نرم‌ڪن . . .♥ http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
. . حآج حسین یڪتا : هنوز گیرِ یِ قرون دوزارِ شهوٺ این دنیاییمـ💔 ڪه یڪے بیاد نگامون ڪنه‍🍃 امّا شهدارو شهوٺ ِ مے خشڪوند؛ ڪه یوسف زهـرا[عج]نگاشون ڪنه. . . «☔»• http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──