🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌷 دختر_شینا – قسمت 9⃣1⃣ با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود بغضم ترکید .پدرم خانه بود.مرا که دید پ
دختر شینا - قسمت 0⃣2⃣
💥 صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد، لباس پوشید و گفت: « من میروم. تو هم اسباب و اثاثیهمان را جمع کن و برو خانهی عمویم. من اینجا نمیتوانم زندگی کنم. از پدرت خجالت میکشم. »
همان روز تازه فهمیدم حاملهام. چیزی به صمد نگفتم. فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بندهی خدا تنها زندگی میکرد. زنش چند سال پیش فوت کرده بود. گفتم: « عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری کن. میخواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف کردم. »
💥 عمو از خدا خواستهاش شد. با روی باز قبول کرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با کمک آنها وسایل را جمع کردیم و آوردیم. بندهی خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. کلیدش را داد و رفت خانهی مادرشوهرم و تا وقتی که ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت. چند روز بعد قضیهی حاملگیام را به زنبرادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یک لحظه تنهایم نمیگذاشتند.
💥 یک ماه طول کشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حاملهام، سر از پا نمیشناخت. چند روزی که پیشم بود، نگذاشت از جایم تکان بخورم. همان وقت بود که یک قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومن. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد میگفت: « تا چند وقت دیگر کار ساختمان تهران تمام میشود. دیگر کار نمیگیرم. میآیم با هم خانهی خودمان را میسازیم. »
💥 اول تابستان صمد آمد. با هم آستینها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه کردیم. او شد اوستای بنا و من هم کارگرش. کمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد کمکمان.
تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد کمک میکردم و هم روزه میگرفتم.
یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاک میشدم. هر چقدر خدیجه آب خنک روی سر و صورتم ریخت، فایدهای نداشت.
💥 بیحال گوشهای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم که باید روزهات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمیرفتم.
گفت: « الان میروم به آقا صمد میگویم بیاید ببردت بیمارستان. » صمد داشت روی ساختمان کار میکرد. گفتم: « نه... او هم طفلک روزه است. ولش کن. الان حالم خوب میشود. »
کمی گذشت، اما حالم خوب که نشد هیچ، بدتر هم شد. خدیجه اصرار کرد: « بیا روزهات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی. » قبول نکردم. گفتم: « میخوابم، حالم خوب میشود. » خدیجه که نگرانم شده بود گفت: « میل خودت است، اصلاً به من چه! فردا که یک بچهی عقبمانده به دنیا آوردی، میگویی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.» این را که گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم میگفتم اگر روزهام را بخورم، بچهام بیدین و ایمان میشود.
💥 وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: « به صمد نگو. هول میکند. باشد میخورم؛ اما به یک شرط. »
💥 خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: « چه شرطی؟! » گفتم: « تو هم باید روزهات را بخوری. »
خدیجه با دهان باز نگاهم میکرد. چشمهایش از تعجب گرد شده بود. گفت: « تو حالت خراب است، من چرا باید روزهام را بخورم؟! »
گفتم: « من کاری ندارم، یا با هم روزهمان را میشکنیم، یا من هم چیزی نمیخورم. » خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بیهوش میشدم. خانه دور سرم میچرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخممرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بیحس شد و دلم ضعف رفت. لقمهای جلوی دهانم گرفت. سرم را کشیدم عقب و گفتم: « نه... اول تو بخور. »
خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: « این چه بساطی است بابا. تو حاملهای، داری میمیری، من روزهام را بشکنم؟! »
گریهام گرفته بود. گفتم: « خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من. »
خدیجه یکدفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: « خیالت راحت شد. حالا میخوری؟! »
دست و پایم میلرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم. تکهای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمهی اول را خوردم. بعد هم لقمههای بعدی.
وقتی حسابی سیر شدم و جان به دست و پایم آمد، به خدیجه نگاه کردم؛ او هم به من. لبهایمان از چربی نیمرو برق میزد. گفتم: « الان اگر کسی ما را ببیند، میفهمد روزهمان را خوردهایم. »
اول خدیجه لبهایش را با دستک چادرش پاک کرد و بعد من. اما هر چه آنها را میمالیدیم، سرختر و براقتر میشد. چارهای نبود. کمی از گچ دیوار کندیم و آن را کشیدیم روی لبهایمان. بعد با چادر پاکش کردیم. فکر خوبی بود. هیچکس نفهمید روزهمان را خوردیم.آخر تابستان، ساخت خانه تمام شد. خانهی کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت؛ همین. دستشویی هم گوشهی حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
#دعایعهد
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
#صفـــ۵۷۴ــفحه 📚
•﴿رفیقشھیدمابراهیمهادے﴾•
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅نگاهی جدید و کاربردی به فرزندآوری
🔰#استاد_راجی
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
صبح امروز نگاهم به شهیدی است
که او نزد خداست؛
شاید اکنون، نگاهش به من است؛
از سَمت خدا
🍃#شهیدامیر_حاج_امینی
🌹#شادی_ارواح_شهیدان_صلوات
#حزب_الله_زنده_است
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
شهید مدافع حرم مهدی بختیاری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۷۰/۸/۲۷
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۹/۱۲/۲۵
محل شهادت: سوریه _ المیادین
نحوه شهادت: تله انفجاری
مزار: بهشت زهراسلام الله علیها _ قطعه ۵۳ _ ردیف ۸۷ _ شماره ۷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🔰شرح مختصری از زندگینامه شهید مدافع حرم مهدی بختیاری
💐💫در تاریخ ۱۳۷٠/۸/۲۷ در تهران به دنیا آمد.
🌺🌾او از بسیجیان مسجد امام حسن مجتبی (ع) واقع در اسلامشهر،شهرک انبیاء بود که در سال ١٣٨٩ پس از گذراندن تحصیلات دوره متوسطه وارد سپاه شد .
🌸🌱نهایتاً در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۵ حین گشت زنی در منطقه المیادین سوریه،به همراه همرزم خود ( شهید مجتبی برسنجی) با خودرو بر روی مین رفت و به آرزوی خود رسید .
انشالله همه ما جزء ره پویان شهدا باشیم.🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💌💫💌💫💌💫💌💫💌
✍📚قسمتی از مصاحبه همسر گرامی شهید بختیاری:
💫خانم بیگدلی،همسرتان متولد چه سالی بودند؟
🕊آقا مهدی متولد 27 آبان 1370.
💫تحصیلاتشان چه بود؟
🕊کارشناسی علوم سیاسی در دانشگاه امام حسین(ع).
💫از خصوصیات اخلاقی شهید مهدی بختیاری برایمان بگویید.
🕊آقا مهدی بسیار مهربان و در عین حال بسیار مغرور و جدی بود.ناموس برایش جایگاه ویژهای داشت و خیلی غیرتی بود و همیشه سعی میکرد کاری که باعث آزار و اذیت ناموسش میشود را انجام ندهد.نماز اول وقت برایش اولویت داشت و در کنار آن سعی داشت نماز مستحبی وتیره (نافله عشاء) را پس از نماز عشاء بخواند اما در عین حال مانند همۀ افراد ممکن بود بعضاً نماز صبحش هم قضا شود.
💫چه سالی ازدواج کردید؟
🕊آقا مهدی سال 1393 به خواستگاری من آمدند و ما نُه مرداد همان سال عقد کردیم و یک سال بعد در شهریور 1394 در ولادت امام رضا(ع) زندگی مشترک را آغاز کردیم.
💫معیار و ملاک شما برای ازدواج چه بود؟
🕊مهم ترین معیارم اخلاق و ایمان شخص بود و بر خلاف جوانهای امروزی که شغل خواستگار برایشان مهم است،برایم مهم نبود و به نظرم اخلاق و ایمان در هر شغل و جایگاهی میتواند برای انسان خوشبختی را فراهم کند.دختران و پسران باید معیار و ملاک خود را پیش از ازدواج مشخص کنند و در این امر سردرگم نباشد.
💫شهید بختیاری در جلسات خواستگاری از شرایط کاری شان به شما توضیحی دادند؟
🕊آقا مهدی در جلسات خواستگاری فقط اشاره کرد که پاسدار است و به مأموریت میرود اما درباره جزئیات آن صحبتی نکرد و گفت: «بعدها از کارم بیشتر صحبت میکنم».
💫اولین اعزام همسرتان کی بود؟
🕊آقا مهدی قبل از ازدواج هم به سوریه رفته بود و اولین بار مرداد سال ۱۳۹۳،اوایل دوران عقدمان بود که گفت احتمال دارد عازم سوریه شود.سه ماه پس از عقدمان به استان لاذقیه واقع در شمال غرب سوریه رفت و ماموریتش یک ماه و نیم طول کشید.
💫خانواده ها از اعزام آقا مهدی اطلاع داشتند؟
🕊خانوادهها فقط میدانستند که در مأموریت است و از موضوع سوریه کاملاً بیاطلاع بودند.هیچکس نمی دانست که همسر من مدافع حرم است و در طی هفت سال زندگی مشترک مان،من از اعزام های او به سوریه با کسی صحبت نکردم.این اواخر یکی از بستگان آقا مهدی،همسرم را در حرم حضرت رقیه (س) دیده بود و خانواده خود آقا مهدی از این طریق متوجه اعزام های او شده بودند اما خانواده خودم پس از شهادت متوجه شدند که آقا مهدی،مدافع حرم و در سوریه بود و فکر میکنم از لحاظ امنیتی کار صحیحی را انجام داده ایم و کسی را در گیر مسائل خودمان نکردیم.
💫خانواده در مأموریت های طولانی شک نمیکردند؟
🕊آقا مهدی در قسمت نیرو دریایی هم فعالیت داشتند و مربی بودند به همین دلیل مأموریت هایی نیز در قشم داشتند و کسی به نبودش شک نمیکرد.تمام این هفت سال همیشه عادت داشتم بدرقه شان کنم و تا مسیری همراهی شان میکردم؛همین که ایشان را می رساندم و راهی خانه میشدم، دلتنگی امانم را میبرید و تا خانه گریه میکردم.زمانی هم که به خانه می رسیدم ظاهر را حفظ و بگو بخند میکردم تا کسی شک نکند.
✍ادامه👇👇👇
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💫تفریحات شما بیشتر در کجا بود؟
🕊همسرم همیشه سعی میکردند زمانی که در مأموریت نیستند نبودشان را جبران کنند.به همین علت کم پیش میآمد که در خانه بمانیم؛دیدار اقوام،گلزار شهدا،سینما و پارک از تفریحات ما بود.آقا مهدی بسیار به فیلم علاقه داشت،زمانی را هم که در خانه بودیم بیکار نبودیم و به تماشای فیلم و سریالهای خانگی میپرداختیم. آخرین سریال خانگی که با هم دیدیم، «آقازاده» بود.
💫عدهای میگویند: «شهدا خیلی خاص هستند و با افراد معمولی تفاوت دارند» نظر شما چیست؟
🕊درخصوص آقا مهدی میتوانم عرض کنم که ایشان یک شخصیتی کاملاً معمولی داشت و به گونهای نبود که از جمع کنارهگیری کند و یا به عبارت عامیانه خودمان؛جا نماز آب بکشد. ایشان روحیهای شاد داشت و با همه در ارتباط بود.مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش میداد و اهل موسیقی مجاز بود.عروسی ما مولودی بود اما در مراسم عروسی که موسیقی هم داشت،شرکت میکرد و سعی داشت گوشهای دور افتاده را برای نشستن انتخاب کند.نکته جالب این است که آقا مهدی بسیار اهل فست فود و عاشق پیتزا بود و همیشه میگفت اگر روزی شهید شدم به همه بگو «شهید عاشق پیتزا بود».
💫در سال چند مرتبه به سوریه اعزام میشدند؟
🕊سالی دو سه مرتبه به سوریه میرفتند و اعزام آخر آقا مهدی دهمین اعزام شان در طی این هفت سال بود.
💫برایمان از روز های قبل از آخرین اعزامشان بگویید.
🕊مأموریت همسرم به سوریه یک هفته به تأخیر افتاد و ایشان یک هفته بیشتر در کنارمان بود.در روز های پایانی ما را به بازار برد و خرید مفصلی برای مان انجام داد و همیشه میگویم که انگار میدانست که دیگر برنمیگردد...طی هفت سالی که آقا مهدی به سوریه می رفت یک دست لباس نظامی داشت به همین دلیل ما یک دست لباس نظامی هم برای همسرم خریدیم.آقا مهدی یک لباسی که پارچه آمریکایی داشت را انتخاب کرد و من به شوخی به او گفتم: آمریکایی میپوشید؟ و گفتند: «لباس خودشان را باید علیه خودشان استفاده کنم».
💫از شهادت شان با شما صحبتی داشتند؟
🕊تقریباً همه فیلم هایی که از همسرم دارم به این مورد اشاره شده است.مثلاً در اول فیلم گفته است: «خانم فیلم بگیر،به یادگار از من» و یا میگفت: «این را بعد شهادتم پخش کن» و از این دست جملات.همیشه من هم میگفتم که شما شهید نمیشوی و اگر شدی انشاءالله در سن حاجقاسم شهید شوی.
💫چگونه متوجه خبر شهادت شدید؟
🕊قزوین بودم که پدرم با من تماس گرفتند و گفتند که قرار است برای انجام کاری به تهران بروند.از من خواستند که همراهشان شوم تا برای احوال پرسی به خانه پدر همسرم برویم. من که شک کرده بودم پیگیر موضوع شدم و با اصرار زیاد،خانواده به من گفتند که همسرم مجروح شده است.هنگامی که به کوچۀ خانواده همسرم رسیدیم امیرعباس،پسرم گفت: «بابا!» که با عکس بزرگی از همسرم روبه رو شدم و همانجا متوجه شدم که به شهادت رسیده است.
💫از شهادت شان برایمان بگویید.
🕊آقا مهدی در سوریه فرمانده محور بود و مسئولیت چندین نقاط را بر عهده داشت و ممکن بود طی روز چندین مرتبه به آن مناطق برود و از آنجا بازدید کند.25 اسفند 1399 همسرم به همراه همرزمش،مجتبی برسنجی، برای سرکشی راهی یکی از آن مناطق شدند. نیروهای داعش که از قبل مسیر عبور آقا مهدی را میدانستند،لحظاتی پیش از حضور همسرم آن جا را بمب گذاری کردند.به محض عبور،ماشین روی تلۀ انفجاری میرود و همسرم و همرزمش به شهادت میرسند.
💫روز های پس از شهادت چگونه میگذرد؟
🕊هر روز سخت تر از روز گذشته است و رفته رفته متوجه میشوم که چه اتفاقی افتاده و دیگر همسرم را نمیبینم و دلتنگی ام بیش از پیش میشود.
💫امیر عباس دلتنگ پدر میشود؟
🕊اوایل بسیار دلتنگی میکرد و عکس پدرش را که میدید،گریه میکرد اما الان دلتنگی اش را بهگونه ای دیگر بروز میدهد و به فکر فرو میرود.من زود به زود فیلمهای پدرش را به او نشان میدهم تا پدرش را فراموش نکند.اتفاقاً همین دیشب بود که فیلم پدرش را دید و آنقدر گریه کرد که دیگر فیلم را قطع کردم و کمی از خاطرات پدرش برای او گفتم و پسرم فقط گوش میداد و فکر میکرد.احساس میکنم شرایط را درک میکند ولی نمیتواند به زبان بیاورد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
📚معرفی کتاب:
کتاب «معجزه خون»،(روایت زندگی و اوج بندگی پاسدار شهید مدافع حرم مهدی بختیاری) به قلم کوثر امیدی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " مهدی بختیاری " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
#کلام_ناب
🌷شهید سلیمانی:
✊کوچه دادن به دشمن
بدترین نوع خیانته...
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری..
به افق دلهای بیقرار
دلتون شکست التماس دعا🤲🤲
حی علی الصلاه
التماس دعا🌹
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز مثل لباس هست هم شما باید مواظبش باشی، هم نماز مواظب شما هست
🎙دکتر رفیعی
جهت سلامتی و تعجیل در امر
فرج #امام_زمان صلوات
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام حضرت مولا!رسیده مهمانت!
نجف چه جای قشنگیبرایتدفیناست
تشییع پیکر مطهر
شهید سید حسن نصرالله
در حرم امیرالمومنین علیهاالسلام
#مقاومت
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1435369476Ccd1f20d599
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸
❤️جوانمرد
🌹حمید طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. برای همین خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند.
🌤صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد؛ بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار.
🧕🏻مامان می گفت: « صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جارو برقی کشید و ظرف ها را هم شست.»
🦋مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شبِ حادثه، وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم : «چرا این همه کار کردی؟» گفت : « کار من نیست مادر. حمید همه کارها رو کرده.»
💔خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید؛ حتماً خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند.
✍ راوی: خواهر گرامی شهید حمید رضا الداغی
🌱ولادت: ۱۳۵۶/۰۶/۲۷
🌷شهادت: ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
#شهیدحمیدرضاالداغی🌷
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
❌️#فوری | نیویورک تایمز به گفته یک مقام نظامی آمریکایی: ما معتقدیم که حمله ایران با موشکهای بالستیک ظرف 12 ساعت رخ خواهد داد.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1435369476Ccd1f20d599
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸
پیام رهبر انقلاب در پی شهادت سردار نیلفروشان
بسمالله الرحمن الرحیم
🔸سردار رشید و اندیشمند، سردار سرلشکر عباس نیلفروشان رحمةاللهعلیه در حملات رژیم خبیث صهیونی به ضاحیهی بیروت، به لقاءالله پیوست. سلام و رحمت الهی و اولیائش بر این مجاهد فی سبیلالله باد.
🔸شهادت در راه خدا برای او که عمری را در جهاد برای برافراشتن پرچم اسلام گذرانده است فیض بزرگی است.
🔸اینجانب به خاندان گرامی و همکاران مکرّم این شهید عزیز تبریک و تسلیت میگویم و تفضل الهی را برای همهی آنان مسئلت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸