eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.2هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
9.9هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_امام_رضایی ✨ 🌷 #شهید_سید_ڪوچڪ_موسوی 🌷 💐 تربت این شهید بدلیل #ڪرامات مستمری ڪه دیده شده، خصوصا برات زیارت امام هشتم(علیه السلام) به #سردار_شهید_امام_رضایی معروف شده است. 🔰مزارشهید: شیراز، گلزار شهدا، قطعه ۱۲، ردیف۳ 🌹 #یادشهداباصلوات 📈جهت عضویت در کانال گلستان خاطرات شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat http://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
شهید امام رضایی 🕊 #شهید_مدافع_حرم ... حجت الاسلام شهید حاج محمد پورهنگ 📈جهت عضویت در کانال گلستا
❃🌷 بِسـم ِ ربـــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن 🌷❃ 📖 💐 خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه ڪسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می ڪرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد ڪه هنوز عرق سفرش خشڪ نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت " امام رضا خیلی به من عنایت داشته و ڪم لطفی است اگر به دیدارش نروم." همیشه را برای ورود انتخاب می ڪرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت ڪرده. مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر ڪربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یڪی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می ڪرد... 🌷 : مسمومیت با آب زهرآلود ، در شمال سوریه 📈جهت عضویت در کانال گلستان خاطرات شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat http://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷 🌹 🕊
🔰چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبز پوش  و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام رضا را برای او انتخاب کرد.. 🔰 دو ساله بود که  به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم.اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودیم که یک دفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است. با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا به نظر می رسید جدا کردنش ممکن نبود.مردم به سمت او هجوم آوردند.کمی طول کشید تا او را جدا کردیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود .همین که به خانه رسیدیم،با کمـال تعجـب جای پنج انگشــت  سبز را روی کمر  او دیدیم..... (راوی :پدرشهید) 🍃🌷🌱🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──