#لبخند_بزنید😊
"من سيد نيستم، ولم كنيد"
#عيد_غدير كه مي شد خيلي ها عــزا مي گرفتند. لابد مي پرسيد چرا؟
به همين سادگي كه ،چند تا از بچه ها با هم قرار مي گذاشتند كه به يكي بگويند سيد...
البته كار كه به همين جا ختم نمي شد. ايستاده بوديم بيرون چادر كه يكدفعه مي ديديم چند نفر دارند دنبال يكي از برادرها مي دونــد، هي مي گويند: «وايسا سيدعلي كاريت نداريم.»
و او مرتب قسم مي خورد كه: «من سيدعلي نيستم، ولــم كنيد.
تا بالاخره مي گرفتندش و مي پريدند به سر و كله اش و به بهانه بوسيدن، آش و لاشش مي كردند و بعد هم هر چي داشت، از انگشتر و تسبيح و پول و مهر نماز، تا چفيه و حتي گاهي لباس، همه را مي گرفتند و از تنش به بهانه متبرك بودن بيرون مي آوردند.
جالب اينكه به قدري جدي مي گفتند: «سيد» كه خود شخص هم بعد كه ولش مي كردند، شك مي كرد و مي گفت: «راستي راستي نكند ما سيد هستيــم و خودمان خبر نداريـــم!»
گاهي هم كسي پا پيش مي گذاشت و ضمانتش را مي كرد كه: «قول مي ده وقتي آمد تو چادر، عيدي بچه ها يادش نرود؛ ولو شده با يك سكه 20 ريالي» و او مي آمد، سكه را مي داد و غر مي زد كه: «عجب گيري افتاديم ها! بابا ما به كي بگيم كه سيد نيستيم»😂😂
📚#شوخی_های_جبهه
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
#شوخی_های_جبهه
بچه ها دور هم نشسته بودند و صحبت بعدِ جنگ به میان آمد:
اينكه بعد از جنگ مثلاً بسيجیها چه كار میكنند. هر كسی چيزی میگفت؛
هيچی، تابلو میزنيم: صاف كاری میكنيم، مين خنثی میكنيم»
ديگری گفت: «خشاب پر میكنيم، چاشنی در میآوريم. سلاح ميزان میكنيم،
شاگرد شوفر تانك و نفربر میشويم.
تركش جمع میكنيم، پوكه میخريم، گير سلاح رد میكنيم، سنبه میزنيم، پوتين واكس میزنيم، سنگر میسازيم، كانال میكنيم، پاسداری و نگهبانی میدهيم»
و يكی هم گفت:
شهيد ميشيم
مجروح میشيم،
اسير ميشيم....
#طنز_جبهه😊😂
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──