eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.1هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
9.7هزار ویدیو
194 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شکن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم عراقی ها داشتن با تانک بهمون نزدیک میشدن سید علی اکبر به بچه هایی که عقب بودن دستور عقب نشینی داد و با این که زخمی بود و دستش قطع شده کاری عجیب کرد توی فکر بودیم که یه دفعه سید خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند خودتونو به کانال برسونید هیچ که حاضر نبود رد بشه تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد پهلوش شکسته بود و... اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیک شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه ... خودم رو انداختم پشت یه خاکریز پاکت نامه فرمانده رو باز کردم خشکم زد به جای وصیت نامه یه عکس دیدم عکس دخترش بود دختری به تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تازه فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم و شهید بشم راوی : http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──