eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊دو سال از شهادت حبیب و مفقود شدنش می گذشت. محمدجواد برادر حبیب شهید شده بود. بچه ها خبر دادند که بیا گلزار شهدا, سر قبر محمدجواد .. با همان لباس خاکی و ساک جبهه رفتم . دیدم قبری بالای مزار جواد , برای حبیب حفر کرده اند . چهار نفر بودیم . رفتیم توی قبر روی بلوک ها نشستیم . ﻳﻪ ﻧﻔﺮروضه می خواند , ما اشک می ریختیم .💔 حبیب عاشق سوره بود . شروع کردیم به خواندن سوره فجر . به آیات آخر نزدیک می شدیم , از توی کیفم دیوان حافظ را در آوردم, و به یاد حبیب باز کردم ، نشانه ای بین صفحات گذاشتم و بستم . تلاوت قرآن که تمام شد ، دیوان حافظ را از جایی که نشان گذاشته بودم باز کردم . ابیاتی آمد که گویی از زبان حبیب جاری بود🍃 🌾نماز شام غریبان چو گریه آغازم 🌾به مویه‌های غریبانه قصه پردازم 🌷من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب 🌾مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم گویی حبیب کنار ما بود . فهمیدیم که جنازه حبیب برگشتنی نیست😔 چند یادگاری از او در قبر گذاشتیم و قبر را پوشاندیم . بعد همان ابیات را روی سنگ قبری تراشیدند و روی ان قبر گذاشتند… 🌸 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
• خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک .. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟ گفتم: روزعاشورا... گفت: دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم... ظهر که شد، گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعد هم گفت: برایم سوره ی بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت: پس خداحافظ قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده... شهید🕊🌹 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸