💠 #رمان_آیه_های_جنون 🍂
💠 #قسمت_۲۰۹
ماشین ڪہ حرڪت ڪرد،دلم ڪہ همراہ قدم هاے #هادی رفت #سوره ے چهارم براے هر دویمان نازل شد!
سورہ ے #فراق ...
از لحظہ ے حرڪتش گویے ڪسے قلبم را دستش گرفتہ و مے فشارد!
لحظہ اے آرام و قرار ندارم...تنها دلخوشے ام جملات آخر هادیست.
بے هدف نگاهم را روے سطرهاے ڪتاب مے چرخانم و یادِ جملہ آخر هادے مے افتم!
"برات آروم و قرار ندارہ! قلبمو میگم آیہ!"
لبخند عمیقے میزنم و با یادآورے جملاتش لبم را از سرِ شوق مے گزم.
نفس عمیقے میڪشم و در دل با هادے حرف میزنم!
_تو رو خدا دو دیقہ فڪر و خیالمو ول ڪن بذار درسمو بخونم!
دوبارہ نگاهم را بہ #کتاب میدوزم و آرام میخونم،هشت روز از رفتنِ هادے گذشتہ.
اسمش هشت روز است ولے براے من هشتاد سال گذشتہ!
دو سہ روز اول ڪہ اصلا حوصلہ ے ڪسے یا چیزے را نداشتم فقط چسبیدہ بودم بہ تلفن.
یڪ روز،دو روز،سہ روز...
چهار روز،پنج روز...
شش روز گذشت و هادے تماس نگرفت!
هفت روز...هشت روز...
هادے همچنان تماس نگرفتہ!
دیروز طاقت نیاوردم و با همتا تماس گرفتم،غیر مستقیم حال هادے را پرسیدم گفت سہ بار تماس گرفتہ و حالش خوب است!
ڪمے ناراحت شدم چرا هادے با من تماس نگرفتہ اما دلم آرام گرفت ڪہ حالش خوب است.
یڪ هفتہ بہ شروع امتحانات داخلے ماندہ و من تمام تلاشم این است ڪہ بهترین نمرات را بگیرم تا وقتے هادے آمد بگویم میتوانم مثل یاس قوے باشم و در نبودش زندگے مان را ادارہ ڪنم!
ذهنم را از فڪر و خیال خالے میڪنم و غرق درس خواندن میشوم،نیم ساعتے ڪہ میگذرد صداے زنگ تلفن بلند میشود.
ناخودآگاہ ڪتاب را مے بندم،نڪند هادے باشد؟!
صداے مادرم مے آید:بفرمایید!
ناگهان مادرم با شوق بلند میگوید:هادے جان تویے؟!
این را ڪہ مے شنوم ڪتاب را روے تخت پرت میڪنم و بہ سمت در مے دوم.
در ڪمتر از دہ ثانیہ خودم را ڪنار مادرم مے رسانم،مشغول خوش و بش با هادیست من را ڪہ میبیند میگوید:خودش اومد پسرم،از من خداحافظ مراقب خودت باش.
سپس گوشے تلفن را بہ دستم مے دهد،آب دهانم را با شدت فرو میدهم و محڪم گوشے تلفن را میفشارم.
دستانم از شادے مے لرزند! گوشے تلفن را بہ گوشم مے چسبانم.
انگار حرف زدن یادم رفتہ،چند لحظہ ڪہ میگذرد صداے شادابِ هادے مے پیچد:الو!
همین ڪہ صدایش را میشنوم بغض میڪنم،با صداے لرزان میگویم:سلام!
خندان میگوید:سلام! میدونم این چند روز نگران شدے و منتظر بودے زنگ بزنم اما دلیل دارہ،وقتم ڪمہ یہ ڪارے بخوام میتونے انجام بدے؟
بغضم را رها میڪنم،دیگر غرور برایم مهم نیست وقتے پاے #عشق وسط باشد!
_چطور تونستے بہ خونہ تون چندبار زنگ بزنے بہ من نہ؟
مے خندد و جواب میدهد:گفتم ڪہ دلیل دارہ! الان یہ ڪارے بخوام انجام میدے تا بگم چرا زنگ نزدم؟
با دست اشڪانم را پاڪ میڪنم و دماغم را ڪمے بالا میڪشم.
_چہ ڪارے؟
صداهاے درهمے مے آید هادے سعے میڪند بلندتر صحبت ڪند:میتونے نیم ساعتہ خودتو برسونے خونہ مون دوبارہ بہ موبایلت زنگ بزنم؟
ڪنجڪاو مے پرسم:چیزے شدہ؟
تند تند میگوید:برو بهت میگم،الان میتونے؟!
ڪمے نگران میشوم سریع میگویم:نیم ساعت چهل دیقہ دیگہ خونہ تونم!
با صدایش جان میگیرم:نیم ساعت دیگہ بہ موبایلت زنگ میزنم فعلا!
لب میزنم:فعلا!
با عجلہ وارد اتاقم میشود و سر در گم آمادہ میشوم،مادرم مدام مے پرسد چہ شدہ و من جواب میدهم نمیدانم فقط زودتر باید بروم خانہ ے آقاے عسگرے!
سریع آمادہ میشوم و موبایلم را برمیدارم،آژانس میگیرم و آدرس مقصد را میدهم،میخواهم با آخرین سرعت برود!
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
ماشین جلوے در خانہ مے ایستد و میگوید:بفرمایید خانم.
زیپ ڪیفم را میڪشم و ڪرایہ را حساب میڪنم،همین ڪہ از ماشین پیادہ میشوم موبایلم زنگ میخورد.
بدون معطلے جواب میدهم:بعلہ؟
صداے سرحال هادے مے پیچد:دوبارہ سلام! رسیدے؟
مقابل آیفون مے ایستم و جواب میدهم:سلام! آرہ الان جلوے در خونہ تونم.
_خوبہ! برو تو اتاقم مامان اینا چیزے پرسیدن بگو هادے گفتہ از اتاقش یہ امانتے بردارم.
ڪنجڪاوے ام بیشتر میشود و در ڪنارش نگرانے ام!
دستم را روے زنگ میگذارم و میفشارم،خطاب بہ هادے میگویم:چیزے شدہ؟
با شیطنت میگوید:آرہ!
_چے؟!
میخندد:برو امانتے تو بردار میگم!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
💞🌻💞🌻💞🌻💞🌻💞 💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #هفتاد_ویک اون 🌺زینب “سلام الله علیها ”🌺بود که نباید گریه
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
🌸💜 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_وسه
مامان به کمرم دست کشید وگفت:
_الهی قربونت بشم، فدات بشم دخترکم ..گریه نکن عزیز دلم ..😊
با گریه و زاری گفتم:
_مامان، مامان جونم .. دلم خیلی برای عباس تنگ شده …خیلی مامان …
خیلی …😢💔
.
.
کل روز حالم خیلی خراب بود،
انقدر که نمیتونستم هیچ کاری بکنم، فقط زل میزدم👀 به یه گوشه
صحنه های خونه فاطمه سادات جلوی چشمم جون میگرفت ..
وای که چه مصیبت سنگینی بود..
گوشیم📱 رو برداشتم و سعی کردم کمی خودمو باهاش مشغول کنم ..
احساس سنگینی شدید میکردم، احساس میکردم نفسم به سختی بالا میاد،😖😢
توی گوشیم یه دفعه جمله ای به چشمم خورد که عجیب #مرهم شد #بردل_شکسته_و_خسته ام،
یه جمله از #امام_خامنــه_ای
که تونست کمی سرد کنه آتش درونم رو
🇮🇷“خداےمتعال در شهادت سرّےقرار داده
ڪھ هم زخم است و هم مرهم
و یڪ حالت تسلے و روشنایے بھ بازماندگان مےدهد”🇮🇷
.
چند بار جمله رو زیر لب تکرار کردم،
سرّ؟
چه سرّی خدا،
سرّ رسیدنِ به تو،
خدایا دل عاطفه رو به نور الهیت روشن کن،😢🙏
به مادر و خواهر شهید #صبری_زینبی بده،
سرمو گذاشتم رو زانوهام تا اشک بریزم بر این زخمی که عجیب مرهم هم هست ..
صدای زنگ خونه 🔔باعث شد خودمو از حالت عزای بر دلم بیرون بکشم،
بلند شدم تا در و باز کنم،مثل اینکه کسی خونه نبود،
در حالی که چادر گلدارمو رو سرم مینداختم بلند گفتم:
_کیه؟!
صدایی نشنیدم، با احتیاط در و باز کردم،
تا نگاهم بهش خورد، مات 😧اشکای روی صورتش😢 شدم …
ادامه دارد.....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_فقط_باذکر ونام_نویسنده
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌸💜 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_وچهار
تا نگاهم بهش خوردمات اشکای روی صورتش شدم …
با حالتی آشفته اومد تو و بغلم کرد
- معصومه … معصومه …😭
سعی کردم آرومش کنم
- چیشده سمیرا جان😧
ازم جدا شد، در و بستم و باهم لب حوض نشستیم، در حالی که نگاه نگرانم😧 هنوز رو صورتش بود گفتم:
_نمی خوای بگی چیشده؟!
با پشت دستش اشکاشو پاک کرد، چقدر برام عجیب بود که برای اولین بار سمیرا بدون آرایش میومد بیرون،😟😊
با صدای گرفته از گریه اش گفت:
_من اشتباه کردم، تمام عمرم رو اشتباه کردم😖😢
نگاهم کرد و ادامه داد
- من چقدر بی خاصیت بودم، چقدر نفهم بودم معصومه.. چقدر احمق بودم..😢
- این حرفا چیه میزنی عزیزم .. مگه چیکار کردی!😊
- معصومه چرا وانمود میکنی هیچی نمیدونی، 🙁تو صدها بار بهم مستقیم و غیر مستقیم یاداوری میکردی، تذکر میدادی، اما من همش به شوخی و مسخره بازی میگرفتم😓
هیچی نمیگفتم و فقط نگاهش میکردم، برام عجیب بود که این حرفا رو از سمیرا بشنوم
- دیروز که از خونه فاطمه سادات رفتم خونه انقدر حالم بد بود که فقط گریه میکردم،😣😢
یه لحظه احساس کردم من چقدر به نرگس دوماهه #مدیونم،
یه لحظه به خودم اومدم و فکر کردم چجوری از فردا میتونم تو روی #عاطفه نگاه کنم،
یه لحظه فکر کردم اصلا #هادی چرا باید میرفت که نرگسش #یتیم بشه،
چرا...😞
تو همیشه میگفتی اگه اونا نرن اسلام نابود میشه
اگه اسلام نباشه ما دیگه تو امنیت و راحتی الان نمیتونیم زندگی کنیم ..
معصومه من کل شب رو گریه میکردم و به همه چی فکر میکردم .. معصومه!...
ادامه دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_فقط_باذکر ونام_نویسنده
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁
🔰این #اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول #خودسازی بود. از خودش کمتر میگفت. به توصیههای کتب اخلاقی📚 بیشتر عمل میکرد.
🔰 #هادی عبادتها و مسائل دینی را به گونهای انجام میداد که در خفا🌚 باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در #نجف خبر داشت. او سعی میکرد خلوت خود را👤 با مولای متقیان #امیرالمومنین (ع) حفظ کند.
🔰هادی حداقل هر هفته🗓 با تهران و دوستان و خانواده تماس☎️ میگرفت و با آنها بگو بخند داشت، اما در روزهای آخر #تغییرات خاصی در او دیده میشد. شماره همراه📱 خود را عوض کرد.
🔰 #آخرین بار چند روز قبل از #شهادت، با یکی از دوستانش تماس گرفت📲 هادی پس از صحبتهای معمول به او گفت: نمیخوای صدای من رو ضبط کنی⁉️ دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! بعد گفت: #به_مادرم_بگوازمن_راضی_باشد😔
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#مادران_شهدا🌷
پیشاپیش روز مادر مبارک🌺
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🎥 تشییع پیکر مطهر #شهید_ذوالفقاری در حرم #حضرت_علی علیه السلام ✅روز ۲۶ بهمن بود، چند روز بعد از سال
🔰این #اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول #خودسازی بود. از خودش کمتر میگفت. به توصیههای کتب اخلاقی📚 بیشتر عمل میکرد.
🔰 #هادی عبادتها و مسائل دینی را به گونهای انجام میداد که در خفا🌚 باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در #نجف خبر داشت. او سعی میکرد خلوت خود را👤 با مولای متقیان #امیرالمومنین (ع) حفظ کند.
🔰هادی حداقل هر هفته🗓 با تهران و دوستان و خانواده تماس☎️ میگرفت و با آنها بگو بخند داشت، اما در روزهای آخر #تغییرات خاصی در او دیده میشد. شماره همراه📱 خود را عوض کرد.
🔰 #آخرین بار چند روز قبل از #شهادت، با یکی از دوستانش تماس گرفت📲 هادی پس از صحبتهای معمول به او گفت: نمیخوای صدای من رو ضبط کنی⁉️ دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! بعد گفت: #به_مادرم_بگوازمن_راضی_باشد😔
#مادران_شهدا🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#سالروز_شهادت
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت
خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود
دانای #عشق روزت #مبارک
#معلم_شهید ابراهیم #هادی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰بعد از یک ماه، #هادی و دوستان رزمنده به #نجف برگشتند. از دوستانم در مورد هادی سوال کردم. پرسیدم: هادی چطور بود⁉️
🔰همه دوستان من از او تعریف می کردند. از #شجاعت، از افتادگی، از زرنگی، از #ایمان و تقوا و...همه از او تعریف می کردند. هرکس به نوعی او را #الگوی خودش قرار داده بود.
🔰 #نماز_شبها و عبادت های هادی، حال و هوای جبهه های نبرد ایران🇮🇷 با صدامیان بعثی را برای بقیه #رزمندگان تداعی می کرد.
🔰هادی دوباره راهی مناطق #عملیاتی شد. دیگر او را کمتر می دیدم😢. چندبار هم تماس گرفتم☎️ که جواب نداد. مدتی گذشت و من با چندتن از دوستان برای #زیارت راهی ایران شدیم.
🔰یادم هست توی #قم بودم که یکی از دوستانم گفت: خبر داری رفیقت، همون #هادی که با ما می آمد #کربلا_شهید_شده❓
🔰گفتم: چی می گی⁉️😳سریع رفتم سراغ اینترنت📱. بعد از کمی جستجو متوجه شدم که هادی به آنچه #لایقش بود رسید😔.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
••••
ما و دعای جامعه و دستِ التماس
آقا ! شما و جامعۀ ما که مبتلاست ...
یا #هادیَ القلوبِ همه رو سیاهها
امشب، هدایتِ دلِ ما، آرزوی ماست
#ولادت_امام_هادی_مبارک 😍
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#هادی_طارمی
هادی از نوجوانی #اهل_مسجد بود و هیات می رفت ،اهل نماز بود، اهل #غیبت و دروغ نبود. در منزل با بچه ها بازی میکرد و به آنها محبت می کرد. وقتی از ماموریت می آمد دست و پایمان را میبوسید.بعد از بازگشتش از ماموریت، برایم تعریف میکرد که مثلا هفته پیش #حرم_حضرت_رقیه بوده و #حرم_حضرت_زینب را هم زیارت کرده است. بیشتر مواقع که به عراق و سوریه میرفت قبر ائمه را زیارت میکرد و به مادرش می گف که دعایت کردم
هادی بسیار تودار بود و از #ماموریتهایش چیزی تعریف نمی کرد، بیشتر سعی داشت به خاطر مسائل امنیتی شغلش را مطرح نکند، البته اطلاع داشتیم که محافظ #سردار_سلیمانی است.هادی، زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و #هادی شیفته سردار شده بود
با سردار سلیمانی رفت وآمد #خانوادگی داشت،سردار همیشه به هادی می گفت که من و هادی با هم شهید خواهیم شد.
#راوی:
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 استوری رفیق شهیدم
🌷🕊ابراهیم #هادی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴
#هادی
#هادی_دلها
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
بسياري هنوز او را #نمیشناسند که اگر می شناختند در کوره #راههای گمراهی #سرگردان نبودند .
و اين #گناه ماست برادر
#گناهي كه ما را به خاطر آن نخواهند #بخشيد
#گناه روزی خوردن سر #سفره پر فیض #شهدا و لب #فروبستن
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❤️زیارت امام #موسى_کاظم و امام #رضا و امام #جواد و امام #هادى(عليهم السلام) در روز #چهارشنبه:❤️
❣﷽❣
💚السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي
🔆لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ، وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ
🔆يَا مَوْلايَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ
يَا مَوْلايَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى
يَا مَوْلايَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ
يَا مَوْلايَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ
أَنَا مَوْلًى لَكُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ، مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا وَ هُوَ يَوْمُ #الْأَرْبِعَاءِ، وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي، بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين💚
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──