eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 ما در دوران اسارت جزو مفقودین بودیم ، یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود. عراقی‌ها به ما خیلی سخت می‌گرفتند جز ارتباط و اتکال به خدا هیچ راهی نبود ، تنها امیدمان استعانت خداوندی بود . یکی از راه‌های تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود، بچه‌هایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریباً ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه می‌گرفتند، هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادا جرم بود. بارها اتفاق می‌افتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچه‌ها حمله می‌کردند و جهت آن‌ها را از قبله تغییر می‌دادند و نماز را بهم می‌زدند، حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم. ... راوی : سردار مرتضی حاج باقری شادی روح و و سلامتی http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه گرفتن جرم سنگین‌تری بود ، بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند ، چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند و سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار میل می‌نمودند، اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را شکنجه می‌دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیاناً در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان افطار می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. خدا شاهد است امروز که سال ها از اسارت می‌گذرد هنگام ماه مبارک رمضان همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفره‌هایمان یافت می‌شود ولی لذت افطار دوران اسارت را ندارد. به نظر من آن غذا، غذای بهشتی بود و ما هنگام افطار واقعاً حضور خدا را احساس می‌کردیم. دعای افطار با حال و هوای معنوی خاصی توسط بچه‌ها قرائت می‌شد ، هر چند پس از صرف افطاری تا افطار بعد هیچ خبری از خوراکی نبود ولی خیلی برایمان لذت بخش بود . راوی : سردار مرتضی حاج باقری شادی روح و و سلامتی http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 به همراه سه نفر از رزمندگان از پست برگشتیم پادگان و چون پادگان شهید باکری دزفول تازه سازماندهی شده بود، چیزی برای سحری نبود، بعد از کمی جستجو یک پرس غذا لای سفره ای پیدا کردیم و چهار نفری مشغول خوردن شدیم که ناگهان یکی وارد سنگر شد و دید غذای اوست که ما خوردیم ، با خوشرویی کنار ما نشست و به شوخی گفت : اگر ترکیدید مرا هم شفاعت کنید و خودش بدون سحری روزه گرفت که این نشان کوچکی از ایثار رزمندگان در آن زمان بود . یوسف محمودی شادی روح و http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 تحرک بسیار بالا باعث تشنگی می‌شد اما با دیدن برخی رزمندگان مجروح که به بیمارستان منتقل می‌شدند روحیه‌مان تغییر می‌کرد و آستانه تحمل کادر امدادی در روزه‌داری افزایش می‌یافت چرا که می‌دیدیم برخی رزمندگان و مجروحان که روزه بر آن‌ها واجب نبود حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند تا آنجا که حتی ما به اجبار دارو و غذا به آن‌ها می‌دادیم. خانم تاجری نیا از بانوان امدادگر و رزمنده دوران دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی و شفای http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم . مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود . فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می ‌توانند ، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند. جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید . فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد ، خرماهـا دست نخورده بود ، بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد . شادی روح و http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 ماه رمضان سال 66 بود در منطقه عملياتي غرب كشور بوديم نيروهايي كه در پادگان نبي اكرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش براي اعزام بودند. هوا باراني بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود،بطوريكه راه رفتن بسيار مشكل بود و با هر گامي گلهاي زيادتري به كفشها مي چسبيد و ما هر روز صبح وقتي از خواب بيدار مي شديم متوجه مي شديم كليه ظروف غذاي سحر شسته شده است. اطراف چادرها تميز شده و حتي توالت صحرايي كاملا پاكيزه است. اين موضوع همه را به تعجب وا ميداشت كه چه كسي اين كارها را انجام مي دهد! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسي اين خدمت را به رزمندگان انجام مي دهد. بعد از صرف سحر و اقامه ي نماز صبح كه همه بخواب رفتند ديدم كه روحاني گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهاي فوق پرداخت و اين گونه بود كه خادم بچه هاي گردان شناسايي گرديد. وقتي متوجه شد كه موضوع لو رفته گفت: من خاك پاي رزمندگان اسلام هستم . راوی : شادی روح و http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 تفاوت جبهه هاي جنگ ايران و عراق ، در زمينه امكانات و تسليحات، زياد بود. اين تفاوت ها به حدي بود كه همه كارشناسان نظامي، بي هيچ ترديدي، جبهه پيروز را نيروهاي عراقي تا دندان مسلح، مي دانستند. اما آنچه كارشناسان نظامي هميشه از آن غفلت مي كردند و در نتيجه درمقابل شكست نيروهاي عراقي، انگشت حيرت به دندان مي گزيدند، معنويت حاكم بر نيروهاي ايراني بود. به خاطر همين معنويت، كمبودهايي كه مي توانست هر سپاهي را به شكست بكشاند، در بين آنان معنا نداشت! در جبهه ايران، مواد غذايي هم مانند تسليحات، حكم كيميا داشت! كبود مواد غذايي در خطوط مقدم نبرد، معنويت خاصي به نيروها داده بود! آنجا كه هر ساعت ها مي گذشت و هر كه تنها باعث تر شدن مي شد، دست به دست مي چرخيد تا اولين نفر كه را تر مي كند، كس ديگري باشد! هنوز هم بين بازمانده هاي جنگ، در جبهه، حلاوت خاصي دارد! كه روغنش از ته مانده غذاهاي گرفته مي شد، و شكرش از بود كه مربوط به جيره هر نفر مي شد يا سوغات از مرخصي برگشته ها بود. آرد آن از بود كه بيشترشان زده بودند. ساده درست مي شد، ولي طعم آن به سادگي از ذهن نمي رفت . شادی روح و http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 دشمن بعثی از معنویت رزمندگان مطلع بود و در ماه رمضان بر شدت آتش توپخانه و پاتک‌های خود می‌افزود، دشمنان خوب می‌دانستند که نیروهای با معنویت ایران اسلامی در ماه رمضان روزه‌دار هستند و از این فرصت استفاده می‌کردند، تا وضعیت جبهه‎ها را به سود خودشان عملیاتی کنند. رزمندگان در ماه رمضان با زبان روزه همه مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام می‌دادند و برای کم کردن تشنگی در زیر آفتاب سوزان جنوب چفیه‌هایشان را با آب خیس کرده و روی سر و صورتشان می‌گذاشتند تا شاید اندکی از حرارت بدنشان کم شود و در مواقع افطار آنقدر گذشت داشتند که هیچ کدام برای افطار از دیگری سبقت نمی‌گرفتند. راوی : «« یادمان باشد این روزها که مردم ایران اسلامی در امنیت کامل در ماه خدا روزه‌دار هستند، این امنیت و آرامش در سایه مجاهدت‌های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به دست آمده است »» شادی روح و ـ سلامتی ، آزادگان سرافراز و رزمندگان دفاع مقدس http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه رمضان آن سال، بسیار سخت بود. هوای بالای ۵۰ درجه شهر رومادیه با نبودن امکانات سرمایشی و یخچال، توان اسرا را می‌گرفت. سه ماهه اول اسارت را گذرانده بودم. عراقی‌ها سعی می‌کردند از همان اوایل اسارت زهرچشمی از بچه‌ها بگیرند تا اسرا موفق به انجام عبادات و روزه نشوند، لذا طبق برنامه قبلی باید ساعت هفت و نیم صبح صبحانه را تحویل می‌گرفتیم. تقریباً شش قاشق آش شوربا مانندی سهم هر نفر بود. در کل شش سال اسارت فقط یک قاشق، یک بشقاب روحی و یک لیوان روحی داشتیم و برای نگه‌داری سهمیه صبحانه و ناهار مشکل داشتیم. به ناچار شش قاشق سهمیه صبحانه را داخل لیوان ریخته و ناهار هم که حدود هشت قاشق برنج بود را باز داخل همین لیوان می‌ریختیم. هنگام افطار هم معمولاً آب پیاز، آب لوبیا (گاهی دو دانه لوبیا سهم ده نفر بود!!!!)، آب بادمجان، آب گوجه فرنگی، آب بامیه و گاهی هم آب گوشت البته بدون گوشت به خوردمان می‌دادند. جایی برای گرم کردن شوربا و برنج داخل لیوان نداشتیم. مجبور بودیم آن‌ها را به‌صورت سرد با یک نان سَمون ( به اندازه یک نان ساندویج کوچک) که داخل آن خمیر بود و به اندازه کمی روی آن برشته شده بود افطار کنیم و سهمیه شام با مشخصاتی که بیان شد را برای سحر، داخل همان لیوان خالی شده می‌ریخیتم. راوی : شادی روح و و سلامتی و 🕊
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 سال 1360 ، ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می‌آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می‌توانستند یک جا ثابت باشند، بعضی از آنها در یک منطقه می‌ماندند و از مسئول و یا فرمانده مربوطه مجوز می‌گرفتند و قصد ده روز نموده و روزه دار می‌شدند. روزهای طولانی بالای 16 ساعت، گرمای شدید و سوزان، نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی ، شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده‌ی رزمندگان خللی ایجاد نمی‌شد. گرمای شدید ، باد و طوفان شن‌های روان و از همه مهم‌تر نبرد با دشمن آنهم برای کسانی که روزه دار بودند بسیار سخت بود. انسان تا در شرایط موجود قرار نگیرد درک مطلب برایش سنگین است. در عملیات رمضان بسیاری از عزیزان به وصال حضرت حق پیوستند در حالیکه روزه دار بودند و لبهایشان خشکیده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسین(ع ) و عطش کربلا رفتند و به شهادت رسیدند. راوی : شادی روح و و سلامتی http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 چند برابر شدن مشکلات در ماه رمضان شاید بتوان یکی از سخت ترین دوران اسارت را ماه مبارک رمضان دانست. در این ماه مشکلات اسرا چندین برابر می شد و تحمل مشکلات این دوران جز در سایه لطف الهی میسر نمی شد. عراقی ها به روزه گرفتن ما اعتقادی نداشتند و به همین دلیل غذای ما را طبق روال همیشگی در ساعت های مقرر توزیع می کردند. ما هم مجبور بودیم این غذا را ساعت ها در آسایشگاه در هوای گرم و داغ عراق نگهداری کنیم. از طرف دیگر مقدار این غذا آن قدر کم بود که برای تامین حداقل انرژی خود نیاز به آن داشتیم و نمی توانستیم از آن چشم بپوشیم. این غذاها که از ظهر تا هنگام اذان مغرب و از عصر تا اذان صبح در آسایشگاه می ماندند در بیشتر مواقع فاسد می شدند. با خوردن این غذاها تقریبا ۹۰ درصد اسرای اردوگاه دچار اسهال می شدند. تصور چنین وضعیتی آن هم برای بیشتر نفرات آسایشگاه و بدون دستشوئی قابل تصور نیست و اسرای اردوگاه زجر بسیاری را تحمل می کردند، با این حال عده ای می گفتند که در این شرایط روزه جایز نیست. راوی : شادی روح و و سلامتی http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 کیفیت روزه داری در گرمای طاقت فرسای اردوگاه گرمای طاقت فرسای عراق در ماه رمضان نیز مشکل دیگری بود. تشنگی خیلی زود بر اسرا مستولی می شد. بعضی اوقات آن قدر گرما شدید بود که اسرا پیراهن های خود را بالا می زدند و شکم های خود را روی موزائیک کف آسایشگاه می چسبانیدند تا شاید کمی خنک شوند. گاهی اسرا با حوله، یکدیگر را باد می زدند و اگر حال کسی خیلی بد می شد چند نفری او را باد می زدند تا کمکی کرده باشند. هنگام شروع اذان نیز کسی چیزی نمی خورد تا اذان و نماز مغرب تمام شود. راوی : شادی روح و و سلامتی http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 خیلی از رزمندگان، در ماه رمضان و در آن هوای سوزان، با دهان روزه می شدند. خود ما در منطقه پاسگاه زید، عملیات رملی می کردیم و به چشم می دیدیم که در آن منطقه، بعد از منور زدن توسط عراقی ها، برخی از رزمندگان‌مان، با دهان روزه و با تیر خلاص دشمن به می رسیدند. یکی از این ، از بچه های سپاه بود؛ یادم می آید یک بار این ، پس از آن که سحری خود را خورده بود تا روزه بگیرد، شروع به خواندن نماز صبح کرد که همه ما از جمله خود سردار فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع)، به او اقتدا کردیم تا نماز را به امامت او و به جماعت اقامه کنیم ( البته خودِ متوجه نشد که ما به او اقتدا کردیم) این قدر معنویت بالا بود که فقط قنوت نماز دو رکعتی صبح او، حدود ده دقیقه طول کشید و در طول قنوت هم اشک می ریخت. خیلی ها بودند که با دهان روزه شدند، اما متأسفانه عده ای در حال حاضر آن طور که باید و شاید، قدردان زحمات و مجاهدت های این نیستند. راوی : شادی روح و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 لذت های ماه رمضان در اردوگاه لازم است از لذت های اسارت بویژه در ماه مبارک رمضان هم بگویم. هنگام نماز صبح و برای صرف سحری بچه ها شور و شعف خاصی داشتند. هر کس غذایی داشت در سفره ای بزرگ قرار می داد که در وسط آسایشگاه پهن می شد. اسرا از چند ماه قبل از شروع ماه مبارک رمضان شیر خشک، شکر و دیگر مواد غذائی مانند نان خشک که امکان نگهداری آن وجود داشت را ذخیره می کردند و همه بر سر یک سفره می نشستند. همه با هم دعای سفره را با صدای بلند و البته به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند با شور خاصی می خواندند و در پایان، دعای سفره را با عبارت «و زوجنا من الحورالعین» به پایان رسانده و می خندیدند. در بعضی اوقات هم آنهائی که از خصوصیات حورالعین اطلاع داشتند تعریف های با مزه ای می کردند که باعث خنده و تفریح اسرا می شد. راوی : شادی روح و و سلامتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🕊🌴🥀🌷🥀🌴🕊 در این روز شاهد عزيزاني بود که پس از سال‌ها در مخوف ، قدم به خاک پاک خود مي‌گذاشتند. اين روز يکي از ‌انگيز‌ترين تاريخ انقلاب اسلامي است که حضور و مرداني بود که در راه و که با خدا بسته بودند، و ورزيدند و آنها توانستند در سال‌هاي و ، با وجود درد و ، روح و روان خود را حفظ کنند و و خود را نمايند تا در بازگشت به ايران اسلامي در صحنه‌هاي مختلف اجتماعي، و نمونه‌اي براي و مردان و زنان ايران اسلامي باشند. سالروز ورد به میهن اسلامی گرامی باد . 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍀🌴🕊🌹🕊🌴🍀 در چنگال دژخیمان ، خود سرود و جهان آن را زمزمه می کنند . سالروز ورد به میهن اسلامی و یاد و خاطره عزیزی که شده اند ، گرامی باد . 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷 دلتنگ گذشت و ایثار مردان جنگم پس از گذشت سالها از پایان تحمیلی و دفاع جانانه ملت ، هر سال در نمی دانم چرا دلم هوای آن روزها را می کند. اشتباه نشه ، دلم هوای نکرده ، بلکه جنگ پدیده ای زشت و نفرت انگیز است که خیلی از عزیزترین دوستانم را از من گرفت ، اما دلم برای آن روزها که فضای ها لبریز از ، همدلی ، و عشق بود تنگ شده ، روزهایی که اول و آخر همه چی فقط بود و . راستش توصیف آن روزها خیلی مشکله و باورش هم برای ندیده های آن ایام سخت ، مثلا تو یکی از شبهای سرد زمستون سال 1360 که 50 تا و جوان بسیجی در منطقه سرپل ذهاب جلوی بعثی ها ایستاده بودیم ، وقتی از کمین چهار ساعته توی برف برمی گشتم فانوس سنگر که بعدها در عملیات رمضان شد را روشن دیدم. گفتم برم سری بهش بزنم ، حدسم این بود که داره می خونه یا و عبادت چون این یکی فقط اهل این مسائل بود. سرم را از پتوی آویزون به ورودی سنگر داخل کردم دیدم گوشه سنگری که تنها جای نشستن درستی هم نداشت کز کرده ، گفتم چرا نمی خوابی ؟ گفت کجا بخوابم ، نگاه کردم که باید خودش را گرم می کرد خیس آب شده ، هرچه اصرار کردم برو بچه ها بخواب رضایت نداد که نداد و گفت اجازه نمی دهم بچه ها را کنی. خیلی جدی گفت: مبادا اینکار را بکنی ، گفتم آخه چرا ، گفت آخه بچه های اون ممکنه از بیدار بشن و او آن شب را تا صبح توی سنگر نشست. حالا وقتی می بینم که راننده دو تا ماشین وسط پیاده شدند و سر اینکه کی زودتر بره با هم کتک کاری می کنند و یا تو صف سر اینکه نوبت منه ، کلی باهم جر و بحث می کنند دلم برای آن روزها خیلی تنگ می شه ، روزهایی که لحظه لحظه اش بود و شیرینی، و و حرف اول و آخر را می زد. 🇮🇷 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #از_شهداء برای #دوست_داران_شهداء 🌹🕊 #معرفی_شهید 🕊🌹 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #زن
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت پورانوری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول پا به عرصه وجود نهاد و در خانواده ای کاملا” اسلامی و با اصالت زندگی را آغاز نمود. او از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل اسلامی داشت. بطوریکه در سنین کم ،توانست قرآن خواندن و نماز را بطور کامل یاد بگیرد و در حفظ و رعایت حجاب خود از کودکی علاقه زیاد نشان میداد. ایشان در دوران انقلاب مرتب در مراسم و برنامه های خیابانی و همچنین جلسات افشاگرانه رژیم منحوس پهلوی و هدایت دوستان و آشنایان در جهت افشای ماهیت طاغوت نقش بسیار فعالی را ایفا می نمود او اشتیاق فراوان به بررسی مسائل و مباحث اسلامی داشت بطوریکه در جلسات و برنامه عقیدتی، سیاسی که در منازل بعضی از خواهران تشکیل می شد با شور تمام شرکت مینمود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با رهبری حضرت امام خمینی پیروز گردید. بعد از انقلاب اسلامی ایران مجدانه در ترویج خط اصیل اسلامی که همانا خط امام و روحانیت متعهد و مسئول بود تلاش می کرد و همیشه میگفت : رمز پیروزی و بهروزی اسلام ،امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند. ایشان علاقه خاصی به کل روحانیت خصوصا” منصوبین امام داشت بطوریکه برای شهادت شهید مظلوم "آیت الله دکتر بهشتی " از اعماق وجودش گریه میکرد و بر سر خود میزد. او همیشه از امام بعنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عج) یاد میکرد. در دوران دبیرستان فردی بسیار فعال و پرکار بود بطوریکه در تمام مراسم و برنامه هائی که در دبیرستان برگزار میشد شرکت فعال داشت.او دقیقاً موضعی خصمانه در قبال نیروهای چپ و منافق و دیگر گروهکهای ضدانقلابی که میخواستند در دبیرستان فعالیتی بکنند داشت و فردی مشخص در انجمن اسلامی دبیرستان خود بود تا اینکه در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان کوثر شد. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_اول تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با ش
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . از اوائل تشکیل نهضت سوادآموزی در دزفول، در حالیکه که سال چهارم دبیرستان خود را طی میکرد در تمامی جلسات عقیدتی- سیاسی که از طرف نهضت تشکیل شده بود شرکت مستمر و منظمی داشت و در ارزیابی پایانی این جلسات ایشان بعنوان یکی از خواهران نمونه در اجرای تکالیف محوله و درک مفاهیم تدریس شده مشخص شد. او علاقه زیادی به اجرای فرمان امام در امر مقدس سوادآموزی داشت و این را بارها متذکر شده بود که بیایم در نهضت خدمت بکنم تا اینکه در امتحان نهضت موفق، و بعنوان یکی از خواهران نمونه نهضت در ابعاد مختلف شناخته و ثبت گردید. شهیده فردی صدیق و با ایمان بود. معقول و با ادب بود. آرام بود و متین، چهره ای محبوب در خانه و خانواده داشت، پرکار بود و فعال، توکل و توسل اش به خداوند زیاد بود او خواهری بود واقعاً مسئول و متعهد، در رعایت حجاب ظاهر و باطن خود دقتی کم نظیری داشت گفتارش توأم با عمل بود، مطالعه خوبی در مسائل داشت و همیشه از سطحی نگری به مسائل پرهیز مینمود. معتقد بود که باید در اجرا امانتدار بود و باوفا .اعتقاد زیادی داشت که مفاهیم اسلامی را باید با زیربنای عرفان و معنویت بررسی نمود در غیر اینصورت زمینه برای انحراف محتمل است و در این رابطه هیچ وقت دعای کمیل اش، نماز جمعه اش، برمزار شهیدان رفتنش، سرزدن به خانواده ها ی شهدا و… را فراموش نمیکرد. و حتی در شب عروسی اش هم دعای کمیلش ترک نشده بود. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_دوم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شج
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . نماز خواندن ایشان با اخلاص و متواضع در برابر خدا بود.دعاهای طولانی او بعد از نماز ترک نمیشد و شبهای قدر ماه مبارک رمضان را همیشه با احیا به شب زنده داری مشغول میشد. روی مسائل معنوی خیلی تکیه میکرد بطوریکه فعالیتش برای خواسته های دنیوی در مقابل فعالیتهایش برای آخرت و معنوی هیچ بود او همیشه آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه کارهایش خدا را محور قرار داده بود. دارای صبر و استقامت زیادی بود و در رابطه با رفتن برادرش به جبهه همیشه به دلداری مادرش میپرداخت و همچنین بعد از ازدواج که همسرش تقریباً بطور مداوم در جبهه بود او در مقابل سوال مردم که آیا ناراحت نیستی از این موضوع؟ میگفت نه هرچه خدا بخواهد پیش میاید، و او تسلیم محض در مقابل اراده و مشیت خداوند بود و بخاطر این اعتقاد بود که تحمل بسیاری از ناراحتیها و سختی ها را میکرد و به خاطر خداوند بزرگ هیچ شکوه و گلایه ای نمیکرد. یکی دیگر از خصوصیات شهیده،سعی و علاقه فراوان او در حفظ و یادگیری آیات و احادیث مختلف بود تا اینکه در بررسی مسائل گوناگون از آنها استفاده نماید . بسیار قانع و متواضع بود. راجع به قانع بودن ایشان همین بس که وی در هنگام ازدواجش میگفت همسر من باید کسی باشد که از نظر ایمان و تقوا قوی باشد و مکتبی باشد، این بود از میان همه اقشار مردم قشر پاسدار اسلام را در هر لباس که باشد مظهر پاکی و عفت میدانست و به همین دلیل همسر خود را از این قشر انتخاب نمود. کمال قناعت و سادگی در مراسم ازدواجش بچشم میخورد.او مهریه خود را یک جلد کلام الله مجید قرار داده بود چون میخواست رهرو حضرت فاطمه علیه اسلام باشد او بر خلاف بعضی از خواهران بعد ازدواجش مشغول و سرگرم زندگی مادی و دنیوی نشد. بلکه در عرفان و معنویت رشد سریعتری داشت. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_سوم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شج
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . زندگی بسیار ساده ای در اتاقی کوچک تشکیل داد، در رابطه با افشای منافقین و خط بنی صدر فراری، فعالیت زیادی داشت. ایشان روی پیوندهای مکتبی بسیار تکیه میکرد و میگفت پیوندهای مکتبی بر پیوندهای عاطفی ارجحیت دارند و این بود که با بسیاری از افراد بی تفاوت و یا منافق اقوام و خویشاوندان رابطه چندان خوبی نداشت و اگر هم رابطه برقرار میکرد فقط بخاطر ارشاد و راهنمائی و هدایت آنها بود و در روزهای آخر عمر شریفش به همه دوستان و آشنایان و اقوام سر زد و این اخلاق نیکو و شایسته او بود که کسی را فراموش نمیکرد. او بیاد فقرا و مستضعفین بود. وی همیشه در صحبتهایش میگفت که بعد از شهادتم لباسهایم و هرچه که به نامم باشد به مستضعفین تعلق دارد. و چندین ماه در طی دو سال متوالی به روستا میرفت و به ارشاد آنها میپرداخت. او به پیروی از امام خمینی ،جنگ را نعمت و رحمت میدانست و در این رابطه هیچ وقت شهر را ترک نکرد و به سنگرش پشت نکرد. او در بسیج خواهران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت داشت و برای بسیج نظامی مردم برای مقابله با متجاوزین بعثی به آموزش نظامی میپرداخت و او به این ترتیب سرنوشت خود را ساخت و راهش را انتخاب کرد و چه خوب جائی بشهادت رسید در حال رفتن بر مزار شهیدان ... ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_چهارم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . نحوه ، از زبان خواهر پنج‌شنبه 19 آذر ماه سال 1360 بود. ما برای زیارت قبور شهدا به مزار شهیدان می‌رفتیم. دزفول دو قبرستان دارد. که یکی بهشت علی و یکی هم شهید آباد است. بهشت علی نزدیک خانه عصمت بود. او به همراه مادرشوهر و جاری‌اش برای زیارت قبور شهدا به سمت بهشت علی حرکت می‌کنند. عصمت قبل از رفتن غسل شهادت می‌کند. چون بمبارا ن زیاد می‌شد این اتفاق طبیعی بود و خیلی‌ها غسل شهادت می‌کردند، یعنی خودشان را برای شهادت آماده می‌کردند و از هیچ چیزی ابایی نداشتند. در همان زمان بمباران 16 نفر از اعضای خانواده همسرش شهید شدند. گویی به عصمت الهام شده بود. غسل شهادت کرده و راهی شده بود. نزدیک پل قدیمی عصمت و همراهانش با مردمی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدای بستان راهپیمایی کرده بودند، ملحق می‌شوند. هواپیما‌های دشمن که مردم را روی پل می‌بینند، بمباران می‌کنند. بمب‌ها داخل آب می‌افتد، اما ترکش‌هایش به مردم اصابت می‌کند. ترکش به پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت می‌کند و شهید می‌شود. جاری‌اش هم مرضیه بلوایه شهید می‌شود و مادرشوهرش که شاهد شهادت عروس‌هایش بود به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شود. عصمت و جاری‌اش در چادرهایشان پیچیده شده بودند و در آن لحظات آخر هم چادرشان از آن‌ها جدا نشده بود. ما در زمان جنگ با مانتو، شلوار و رو سری می‌خوابیدیم. برخی هم با چادر. آنقدر حجاب را دوست داشتیم که می‌گفتیم اگر شهید شدیم با حجاب باشیم. ساعت 3 بعد از ظهر بود. ما در خانه بودیم. با شنیدن صدای بمباران به بالای پشت بام رفتیم تا از محل دود متوجه اصابت بمب‌ها بشویم. دیدیم که دود از سمت پل است، اما نمی‌دانستیم که عصمت هم شهید شده است. ما تا غروب خبری از عصمت نداشتیم تا اینکه برادرم علی متوجه شهادت عصمت می‌شود. نمی‌خواستیم که به مادر به یکباره بگوییم. با عمو‌ها هماهنگ کرده بود که آرام آرام خبر شهادت عصمت را بدهند. مادرم که متوجه شلوغی کوچه شده بود، می‌خواست بیرون برود، اما علی مانعش می‌شد. مادر به علی می‌گوید: علی چه خبر است چرا نمی‌گذاری من بروم بیرون؟! علی مادر را بغل می‌کند و می‌گوید: خواهرم عصمت شهید شده است. مزار عصمت در شهید آباد دزفول در کنار شهدای فتح‌المبین قرار دارد. شهادتش خیلی برایمان سخت و سنگین بود، اما مادر با صبوری برخورد کرد. مادر‌شوهرش خانم فاطمه صدف‌ساز هم بعد از حدود 40 روز تحمل جراحت به شهادت رسید. آن حادثه شهدای زیادی داشت. ما هر لحظه در انتظار از دست دادن عزیزی بودیم، چون شهر ما خیلی بمباران می‌شد. همسرعصمت هم در جبهه بود. زخمی شده بود. از ابتدای جنگ تا انتهای جنگ در جبهه بود. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 #شهیده_والامقام #عصمت_پورانوری #قسمت_پنجم تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با ش
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت علاقه وافری به شهادت داشت .او بطور معمول با حجاب کامل میخوابید وقتی از او علت کارش را پرسیدم گفت:به این خاطر که اگر بر اثر حملات موشکی متجاوزین در زیر خروارهائی از خاک و گل فرو رفتم در هنگام بیرون کشیدنم از زیر خاک چشم نامحرم بر من نیفتد. همیشه و هر وقت که امام پیام و یا سخنرانی میفرمود عصمت بلافاصله تند و تند می نوشت.میگفتم فردا روزنامه متن کامل آن را منعکس میکند او میگفت: باید کلام ملکوتی امام را بنویسم تا در رگ و خونم جریان یابد. اعتقاد به قضا و قدرداشت. همیشه میگفت میخواهم با تو به جبهه بیایم و هرکاری که از دستم برآید انجام دهم. به او می گفتم: نه ،تو باید بر تکلیف خویش عمل کنی و سدی پولادین در تدارکات پشت جبهه باشی و تو باید پیام رسان خون من و امثال من باشی .او میگفت: عجبا به این سعادتی که نصیب تو پاسدار عزیز شده که هم اکنون تجسم عینی خون و پیام هستی. نکته ای که زیاد در من اثر کرده این است که چند روز پیش از شهادتش برایم حرفهائی میزد که تعجب آور بود و قابل تأمل، بطوریکه این احساس در من بوجود آمده بود که این بار در جبهه شهید میشوم ولی دیدم که برعکس خودش شهید شد و مرا تنها گذاشت با کوله باری از خون و پیام و به سنگینی واژه ” مسئولیت ”. 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀 رسم خانه تکانی یکی از برنامه های جالب سال نو بود که من یکی در تهران هم که بودم، همواره از آن می گریختم و هر چه مادرم می گفت به او کمک کنم و فرش و پرده ها و... را بشویم، به بهانه ای از خانه بیرون می زدم. همیشه احساس کودکانه ام این بود که پدر و مادرم صاحب خانه هستند و من اولادشان؛ پس وظیفه خانه تکانی با آنهاست. ... 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀 از عید هم که فقط آجیل خوردن و خود را با شیرینی خفه کردن و بازی با بچه های فامیل را بلد بودم و دست آخر هم عیدی گرفتن که از همه شیرین تر بود. برای گرفتن عیدی بود که هنوز نرفته به خانه فامیل، به پدرمان می گفتیم که زود بلند شود برویم؛ ولی جبهه دیگر این حرف ها را نداشت و با وجودی که سن و سالی نداشتیم، خودمان شده بودیم صاحب خانه. گودالی کوچک در سینه سخت کوره های سنگی کنده بودیم و اطراف آن را با گونی های پر از خاک، محصور کردیم و ورقه ای فلزی را سقف آن کردیم و چند گونی و کمی خاک هم به جای آسفالت بام روی ورقه فلزی ریختیم و یک لایه کلفت پلاستیک هم روی آن گذاشتیم. ... 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌