🍛 شام طاغوتی 🍛
خاطره از برادر شهید ایشان یک روز که ایشان بنا بود بروند جبهه ساعت ۵ صبح آمد منزل و گفت ما فردا صبح دسته جمعی همه بنا است برویم جبهه آمد و خوب به تمام منزل اقوام سر زد و خداحافظی کرد .
هنگامی که می خواست برود و دیر شده بود به ایشان گفتم ناراحت نباش من خودم با یک ماشین شما را روانه می کنم بروید. آمد و رفتیم نزدیک گاراژ و گفتم تا ماشین می آید بیا برویم یک شامی بخریم بخور؛ رفتم برای ایشان یک شامی تهیه کردم البته جوجه کباب.
ایشان در صورتی که نمازش را را در خانه خوانده بود ولی تا رسیدیم تو کافه ایستاد و به نماز خواندن، همینجور دو رکعت ،دو رکعت نماز خواند برای اینکه ماشین بیاید و این شام را نخورد
اما بنا به اصرار من آمد و شام را خورد و سرش را بالا گرفت و گفت الهی شکر که شب آخری شکم من با شام طاغوتی سیر شد من ناراحت شدم و گفتم : این چه حرفیست که میزنی گفت: خب من نباید این شام را خورده باشم و بعد ماشین آمد و رفت.
📝#خاطره
🎤#برادرشهیدشفیعیون
🕊#گلستانشهدا
🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان
@golestaneshohada_com