eitaa logo
گلستان شهدا
111 دنبال‌کننده
774 عکس
526 ویدیو
6 فایل
کانال تخصصی شهدای اصفهان 📞خادم کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃 دو برادر شهید در یک قبر 🍃🌺 برادرم خیلی قد بلند بود و درشت هیکل بود وقتی شهید شد از کردستان که می خواستند او را در تابوت بگذارند در تابوت جای نشده را در یک چمدان بزرگ گذاشته بودند وقتی که او را آوردن چون برادرم به او قول داده بود که برای مراسم عروسی‌اش فیلمبردار می آورد به هر زحمتی بود فیلمبردار آورده بود. بعد از شهادت اباذر پسر عمویم به شهادت رسید خیلی تلاش کردیم که او را در کنار اباذر به خاک بسپاریم ولی نشد انگار خدا می‌خواست که مهرعلی و اباذر در کنار هم باشند . وقتی مهرعلی شهید شد مهرعلی را در کنار اباذر به خاک سپردیم ولی در قبر کجانمیشد پایین پای او را کنده بودند تا جای او شد و هر دو در کنار هم در گلستان آرامیدن. مادرم همیشه به یاد آنها زندگی می کرد و در حسرت عروسی مهرعلی و اباذر بود تا اینکه یک شب هم مادرم به آنها پیوست . 📝 🎤 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | عاقبت شگفت آور مسئول شکنجه اسرای ایرانی ‼️ نتیجه جهاد تبلیغی در زندان رژیم بعث ____________ 🔶 برشی از سخنرانی به مناسبت ۲۶مرداد، سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
🌹 🌹 سید آزادگان شهید حجت الاسلام ابوترابی حجت الاسلام ابوترابى پس از حضور در جمع سایر اسیران، با رهبرى حکیمانه خود و با تمسک به ائمه معصومین (ع) و با معنویت و سعه صدر و حلم و بردبارى فوق العاده مکر و حیله دشمنان بعثى را بى تأثیر نمود و شمع محفل ایران شد و در جهت تقویت روحیه مقاومت و ایمان آنان از هیچ اقدام و ایثارى دریغ نورزید. هدف و راه را به آنان نشان مى داد و چون ابرى فیاض، امید و ایمان را بر آنان مى بارید مرحوم ابوترابی، تقویت و دفاع از نظام اسلامى و ولایت فقیه را واجب مى دانست و نسبت به شخص مقام معظم رهبرى ارادت و اعتقاد ویژه اى داشت و اطاعت از ایشان و تقویت معظم له را در هر مجلس و محفلى متذکر مى شد 🌹 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷سید على اکبر ابوترابی،در سال ۱۳۱۸ در شهر مقدس قم متولد شد.پدر بزرگوارش آیت الله سید عباس ابوترابی، فرزند آیت الله سید ابوتراب و مادرش دختر آیت الله سید محمد باقر علوى قزوینى است. 🔶پس از اخذ دیپلم ریاضی در سال ۱۳۳۶، به توصیه پدر به تحصیل دروس دینى علاقمند شد و در سال ۱۳۳۷ به مشهد مقدس عزیمت نمود و از اساتید بزرگى چون ادیب نیشابورى و مرحوم آیت الله شیخ مجتبى قزوینى بهره‌هاى فراوانى برد. ♦️در سال ۴۲، همراه با حاج آقا مصطفى وارد جریانات سیاسى شد و در تظاهرات مردم قم در ۱۵ خرداد سال ۴۲، حضورى فعال داشت. در هجوم عوامل رژیم ستم‌شاهى به مدرسه فیضیه، مورد ضرب و شتم مأمورین شاه قرار گرفت. 🔹در پى تبعید حضرت امام (ره) به نجف اشرف، ایشان نیز به نجف مشرف و مشغول تحصیل شد و در محضر امام راحل(ره) از درس خارج فقه و اصول معظم له بهره مند شد. پس از حدود شش سال تحصیل در نجف، هنگامى که اعلامیه هاى امام خمینى (ره) را در کیف خود جاسازى کرده بود تا به ایران بیاورد، در مرز خسروى باز داشت شد و ساواک ایشان را به زندان قصر شیرین، سپس به زندان کرمانشاه و زندان کمیته مشترک و پس از آن به زندان اوین منتقل کرد و او را مورد شکنجه و بازجویى قرار داد. 🔸پس از آزادى از زندان،همراه با شهید سید على اندرزگو علاوه برمبارزات سیاسی، به سازماندهى جهاد مسلحانه همت گماشتند و در این دوره بارها مورد تعقیب ساواک قرار گرفتند. 🔷 ابوترابی، با افرادى چون شهید رجایى ارتباط نزدیک و همکارى تنگاتنگى داشت و در جلسات ماهانه شهید آیت الله بهشتى شرکت مى کرد و از نزدیک با آن شهید عزیز در زمینه جذب نیروهاى فعال و تحصیلکرده همکارى داشت. همچنین با سایر مبارزان و علمای مجاهد از جمله رهبر معظم انقلاب همکارى و ارتباط داشت. 🔶با آغاز مبارزات انقلابى مردم ایران، او سر از پا نمى شناخت و خواب را بر خویش حرام کرده بود به طورى که خود ایشان مى گفت: "در آن روزهاى پر التهاب، کار ما سنگین بود و بسیار اتفاق مى افتاد که در طول شبانه روز کمتر از یک ساعت مى خوابیدیم". ♦️همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، با لباس رزم به سوى جبهه رفت و در کنار شهید دکتر مصطفى چمران در ستاد جنگهاى نا منظم به سازماندهى نیروهاى مردمى پرداخت و شخصاً به ماموریت‌هاى شناسایى رزمى و دشوار مى‌رفت. 🔷در روز ۲۶ آذر ماه سال ۵۹ در جریان یکى از مأموریتهاى شناسایى به اسارت درامد. اردوگاههاى عنبر، موصل۱، ۳، ۴ و رمادیه و تکریت ۵، ۱۷، ۱۸، و نیز سلولهاى زندان‌های بغداد شاهدمجاهدتهای این عارف خستگی ناپذیر بودند. 🔶پس از ده سال اسارت سرانجام در سال ۱۳۶۹، همراه با خیل آزادگان سرافراز به میهن بازگشت و به جاى آنکه پس از سى سال مبارزه و تلاش طاقت فرسا به استراحت بپردازد، راهى دشوارتر را در پیش گرفت . در تاریخ ۷/۷/۶۹ با حکم رهبر معظم انقلاب در جایگاه نماینده ولى فقیه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعى خویش را به کار بست تا آزادگان، مایه عزت و تقویت نظام جمهورى اسلامى باشند. 🥀 سرانجام در دوازدهم خرداد ۷۹ در حالى که همراه پدر بزرگوارشان عازم مشهد بودند، در جاده بین سبزوار و نیشابور، براثر تصادف به لقاء الله پیوستند. و در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا (ع) غرفه ۲۴ به خاک سپرده شد. 🔰 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معامله عجیب ابوترابی با فرمانده عراقی همه به صف شده بودند،اردوگاه مرتب‌تر از هر وقت دیگری بود. تعدادی از افراد صلیب سرخ جهانی آمده بودند تا از اسرا و محل نگهداری‌شان بازدید کنند و گزارشی تهیه کنند. در کنار اسرا، فرماندهان و شکنجه‌گران عراقی هم چهار چشمی اسرا را زیر نظر داشتند؛ مبادا حرف و سخنی از آنچه بر سرشان می‌آید به زبان آورند. نمایندگان صلیب سرخ یک راست رفتند جلوی مردی که نشان می‌داد به لحاظ سنی از همه بزرگ‌تر است. شروع کردند به سوال کردن: آیا اینجا شکنجه هم می‌شوید؟ فرماندهان عراقی او را خوب می‌شناختند و می‌دانستند اگر بخواهد کاری کند یا حرفی بزند کسی یا تهدیدی مانعش نخواهد شد، رنگ از رخشان پریده بود. اما او جوابی داد که حتی نماینده صلیب سرخ جهانی هم توقع شنیدنش را نداشت گفت: «هر کجا شرایط مخصوص به خودش را دارد. گرمای کرسی در زمستان زیر برف خوب است. زندان هم زندان است و اردوگاه هتل نیست.» نماینده صلیب سرخ متوجه می‌شود این مرد نمی‌خواهد جوب او را به درستی بدهد. برای همین سعی می‌کند با سوال دیگری جوابش را بگیرد. پرسید: «سربازان صدام شما را شکنجه می‌کنند؟» اما باز جواب درستی از این مرد در اسارت نمی‌شنود و از او رد می‌شود.  فرمانده اردوگاه که توقع چنین چیزی را ندارد، متعجب نگاه می‌کند. آن روز نمایندگان صلیب سرخ می‌روند بدون اینکه گزارشی علیه عراقی‌ها نوشته باشند. فردا صبحش فرمانده عراقی دستور می‌دهد حاج علی اکبر را به اتاقش ببرند. می‌پرسد: «من خودم کسی هستم که بارها تو را شکنجه کردم، اما تو هیچ حرفی نزدی، به خاطر حضور من ترسیده بودی که بعد از رفتن آنها دوباره شکنجه می‌شوی؟» ابوترابی با همان آرامش و متانت همیشگی می‌گوید: «من اگر از این چیزها می‌ترسیدم با پای خودم به جبهه نمی‌رفتم.» جواب او آنقدر قانع‌کننده بود که سرهنگ عراقی را متقاعد کند. اما دلیل نگفتن او چه بود؟ «من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراق شکایتی کنم، دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم می‌جنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام می‌شود و دائمی نیست، اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم». شنیدن این جملات برای مسلمانی که حالا مزدور و شکنجه‌گر صدام است، مثل آب سردی است که او را به خودش می‌آورد. می‌گوید: «تو مسلمانی و من هم مسلمانم. اینکه بگویم آزادت می‌کنم، دروغ است، زیرا قدرت چنین کاری را ندارم، اما جز این هر کاری بخواهی برایت انجام می‌دهم.» حاج علی اکبر باز درخواستی می‌کند که فرمانده عراقی دوباره متعجب می‌شود. او می‌گوید: «کاری از تو می‌خواهم که اگر برایم انجام دهی، نه تنها حلالت می‌کنم بلکه دعا می‌کنم خدا تو را ببخشد.» سرهنگ سراپا گوش می‌شود. «از تو می‌خواهم مرا شلاق و کتک بزنی و به این بهانه که من در اردوگاه هرج و مرج ایجاد می‌کنم به اردوگاه دیگری منتقل کنی. وقتی چند روز در اردوگاه دیگری بودم باز همین کارها را تکرار کنی و زمینه انتقالم را به اردوگاه‌های بعدی فراهم کنی.» او می‌گوید: «اسرای ایرانی بسیار تحت فشار هستند و می‌ترسم در راهی که قدم گذاشته‌اند، کم بیاورند. می‌خواهم اینطوری آنها را دلداری دهم و کمک کنم بتوانند این شرایط سخت را تحمل کنند.» حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی بی‌خود نبود که به سید اسرای ایرانی معروف شده بود. او در روزهایی امید کسانی بود که هیچ کسی را در غربت نداشتند و تحت سخت‌ترین شرایط بودند. 🗓 🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
˹@afsaran_emam_hossein˼_۲۰۲۱_۱۱_۲۸_۱۷_۲۹_۴۲_۱۰۸.mp3
6.55M
دل که بگیره چاره اش حــرمِ، حـرم سید رضا نریمانی  🕊 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا