#اختصاصی_کانال_گلستان_شهدا
#استخاره و #توسل به حضرت مادر (س)
ستون گردانها پشت میدان مین مانده،
تشویش و اضطراب در چهرهی بیشتر فرماندهان موج میزند، تا دقایقی دیگر رمز #عملیات_فتح_المبین اعلام میشود.
باید کاری کنیم اما....
مصطفی در تاریکی شب خودش را به سنگر فرماندهان رساند؛ وقتی #حسین_خرازی شرایط را برای او توضیح داد کمی فکر کرد به اطراف و سنگر های دشمن نگاه کرد بعد پرسید راهکار های دیگر چگونه اسـت؟ میشود از مسیر دیگه ای رفت؟
یکی از بـچه های اطلاعات راهکار دیگـری را در سمت راست منطـقهی عملیاتی به او نشان داد. امـا گـفت: ایـن مسیر شناسایی نشده
همه ناراحت بودند. فرصت فکر کردن هم نداشتیم چـه رسد به شناسایی محور جدید مصطـفی #قرآن کوچکش را از جیب برداشت و در دست گرفت، در تاریکی شـب توسلی به حضرت زهرا (س) پیدا کرد، در درون خودش ڪلماتی را نجوا کرد بعـد هـم اذکاری گفت و قرآن را باز کرد...
نگاهی به صفحهی بـاز شده انداخت و خیلی قاطع و محکم گفت: از این محور نمیرویم! بعد محور سمت راست را نشان داد و گفت: از اینجا میزنیم به دشـمن! سمت راست منطقه ای به نام #باغ_شماره_هفت بود.
چند تن از فرماندهان اعتراض کردند.
گفتند: این منطقه شناسایی نشده ! ما نمیدانیم آنجا چه خبر است.
اما حسین که به #استخارههای مصطفی اعتقاد قلبی داشت هیچ تردیدی نکرد حرکت بچه ها به سمت باغ شماره هفت آغاز شد...
دقایقی بعد از پشت بی سیم ها رمز #یازهرا (س) برای آغاز عملیات فتح المبین اعلام شد، اعلام این رمز اشک دیدگان مصطفی و بسیجی ها را جاری کرد...
هوا هنوز روشن نشده بود، منـطقه باغ شمارهی هفت فتح شد.
📚 مصطفی خاطرات سردار شهید حجةالاسلام #مصطفی_ردانی_پور
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@Golestanshohadaesf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانیپور
سن شهادت: ۲۵ سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت_بیست
#استخاره
🍃عملیات تا دقایق دیگری آغاز می شود. اما از رفت و آمد بچه های تخریب می شد فهمید که مشکلی پیش آمده! آنها می گفتند پشت میدان مین قرار داریم! دشمن در آن سوی میدان مین آماده و منتظر ماست! عراقی ها حسابی حساس شده بودند. ماه ها شناسایی در این منطقه صورت گرفته. ممکن است به هیچکدام از اهداف نرسیم! حسین خرازی و فرماندهان مضطرب و ناراحت بودند. ستون گردان ها پشت میدان مین مانده. تا دقایقی دیگر رمز عملیات فتح المبین اعلام می شود. باید کار را شروع کرد اما! یکی از بچه های اطلاعات یک مسیر دیگر را نشان داد اما گفت این مسیر شناسایی نشده. همه ناراحت بودند. فرصت فکر کردن هم نداشتیم. چه برسد به شناسایی محور جدید.
🍃مصطفی قرآن کوچکش را از جیب درآورد و در دست گرفت. در تاریکی شب توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا کرد. در دورن خودش کلماتی را نجوا کرد. قرآن را باز کرد. نگاهی به صفحه ی باز شده انداخت و خیلی قاطع و محکم گفت: از این محور نمی ریم! بعد محور سمت راست را نشان داد و گفت: از اینجا می زنیم به دشمن! چندتن از فرماندهان اعتراض کردند. گفتند: این منطقه شناسایی نشده. ما نمی دانیم آنجا چه خبر است. اما حسین خرازی که به استخاره های مصطفی اعتقاد داشت هیچ تردیدی نکرد. حرکت بچه ها آغاز شد. دقایقی بعد رمز یا زهرا برای آغاز عملیات فتح المبین اعلام شد. اشک از دیدگان مصطفی و بسیجی ها جاری شد.
🍃عین خوش با کمترین تلفات فتح شد. حکمت استخاره مصطفی صبح فردا مشخص شد. منطقه ای که قرار بود دیشب به آنجا حمله کنیم بدون درگیری محاصره و تصرف شد. با روشن شدن هوا دو گردان تا دندان نیروی مسلح دشمن به اسارت در آمدند! آنها با تعجب می گفتند: شما از کجا آمدید ما دیشب از سنگرهای مقابل میدان مین منتظر شما بودیم!!
📚 کتاب مصطفی، صفحه ۱۱۵ الی ۱۱۷
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@GolestanShohadaEsf